- ترامپ وزیر خزانه داری (وزارت تحریم) خود را معرفی کرد: اسکات بسنت کیست!؟
- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
کامران دانشجو: احمدی نژاد به من گفت دیگر فعالیت سیاسی نمی کند
وب سایت هفته نامه "خط خبر" گفت و گویی تفصیلی با " کامران دانشجو" وزیر سابق علوم و رییس ستاد انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 انجام داده که در پی می آید:
آقای دکتر کمی از خودتان بگویید. بعد از دوره وزارت و 8 سالی که در دولت های نهم و دهم فعالیت می کردید، در حال حاضربه چه کاری مشغول هستید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. انشاالله که این صحبت هایی که با هم انجام می دهیم در مجموع برای نظام و انقلاب مفید باشد. اگر بخواهم از خودم بگویم من کامران دانشجو متولد 1336 از دامغان روستای امیرآبادهستم که البته الان شهر امیریه شده است. پدرم اهل روستای عیلان و مادرم اهل روستای امیرآباد هستند.
نام خانوادگی پدرم کسائیان بود. حدودا 5– 4 ماهه بودم که پدرم به دلایل شخصی، فامیلی اش را از کسائیان به دانشجو تغییر داد. حدودا 6 ماهه بودم که به تهران آمدیم. پدرم دبیر بود و همزمان در تهران درس هم می خواند. کلاس پنجم بودم که پدرم لیسانس حقوق گرفت. البته حقوقدان نیست (با خنده) و فقط لیسانس حقوق گرفته است. از تهران به فسـا رفتیم. کلاس های پنجم و ششم را در فسا خواندم. کلاس هفتم را در فسا بودم و از آن طرف به ابهر آمدیم. کلاس های هشتم و نهم را در ابهر بودم و چون می خواستم ریاضی بخوانم به تهران آمدم چون آن زمان ابهر رشته ریاضی نداشت. یک سال بعد، فرهاد(برادرم) هم به تهران آمد. 14 یا 15 ساله بودم که پدرم در تهران یک اتاق برای ما گرفت. در رشته ریاضی ادامه تحصیل دادم و بعد هم که لیسانس و فوق لیسانس (الان می گویند کارشناسی و کارشناسی ارشد) و بعد از آن هم برای اخذ مدرک دکترا به انگلستان رفتم و دکترایم را گرفتم. فکر می کنم حدودا 15 روز مانده بود به دفاع از رساله دکترا، امام خمینی(ره) حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کردند و بواسطه این حکم من و 8 نفر دیگر با حکم وزیر کشور انگلستان اخراج شدیم. بعد از آن به تهران و دانشگاه امیرکبیر آمدم و 3 ماه بعد، از رساله ام دفاع کردم. اخوی من هم در این ماجرای اخراج با من بود. البته ایشان بعدها به یک کشور اروپایی رفت و دکترایش را گرفت.
فکر می کنم چهارم یا پنجم فروردین سال68 بود که به ایران آمدم و در روز ششم فروردین، امام خمینی(ره) حکم عزل آقای منتظری را صادر کردند. من در روزهای اولیه صدور حکم گیج بودم و متوجه نبودم چه اتفاقی افتاده است. خب طبیعی بود چون چند سالی خارج از کشور بودم و از نزدیک در جریان اخبار و اتفاقات قرار نداشتم. بعد از مدتی در مجموعه وزارت سپاه و صنایع موشکی شهید باکری مشغول شدم. اتفاقا دو سالی هم محسن هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) در مجتمع شهید باکری رئیس ما بود.
به چه عنوانی؟
ایشان از خارج آمده بود و آن دوسالی را که باید به عنوان سربازی می گذراند رئیس مجتمع شهید باکری شد. در آنجا با شهید اسلامی (که مدتی قبل در تست موشکی شهید شد) و آقای دکتر سلیمانی (وزیر مخابرات سابق) که آن موقع رئیس سازمان پژوهش ها بود، کار را شروع کردیم. یک روز آقای سلیمانی با من تماس گرفت و گفت حاضر به کار در معاونت فناوری اطلاعات سازمان پژوهش ها هستی؟ من هم قبول کردم و با ایشان در سازمان مشغول به کار شدیم.
تا اینکه سال 70 به دانشگاه علم و صنعت رفتم و بصورت کامل مشغول شدم. البته پیش از آن به عنوان حق التدریسی در این دانشگاه بودم اما پس از سال 70 بصورت کامل مشغول شدم و از آن موقع عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت هستم و تا الان هم ادامه دارد.
به رغم اینکه در اوایل مسئولیتم در استانداری تهران، عکسی از من و آقای احمدی نژاد در دادگاه سلام در کردستان (که البته هم عکس من و هم آقای احمدی نژاد سر خودمان بود اما عکس متعلق به ما نبود) را منتشر کرده بودند ولی من تا قبل از اینکه به دانشگاه علم و صنعت بروم، اصلا احمدی نژاد را نمی شناختم. گفته بودند اینها با هم در دادگاه روزنامه سلام محاکمه شده بودند؛ در حالیکه ما اصلا همدیگر را نمی شناختیم. من با احمدی نژاد در سال 70 و در دانشگاه علم و صنعت، به واسطه فعالیت های ورزشی و دانشجویی آشنا شدم. البته ایشان دانشکده عمران بود و من دانشکده مکانیک بودم. در مسابقات ورزشی بود که با هم آشنا شدیم و در دانشکده و دانشگاه با هم فعالیت می کردیم. بعد از آن آقای ناطق نوری شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را راه اندازی کرد و در آنجا با احمدی نژاد و آقای فدایی و مابقی دوستان حضور داشتیم.
یک تیم سیاسی دانشگاهی تشکیل دادید؟
تقریبا بله. کارمان را در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آغاز کردیم و پس از آن من را به عنوان مسئول امور استان های شورا انتخاب کردند تا اینکه بحث انتخابات ریاست جمهوری پیش آمد.
انتخابات سال76؟
نه. شورای هماهنگی نیروهای انقلاب سال 80 آغاز به کار کرد. سال 84 شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آقای لاریجانی را انتخاب کرد اما آقای احمدی نژاد شخصا ورود پیدا کرد. قرار بود همه از نظر شورا تبعیت بکنند. اما این اتفاق نیفتاد و هر کس خودش را در معرض رای مردم قرار داد.
طیفی از اصولگرایان معتقدند که در آن سال آقای احمدی نژاد بازی را بهم زد.
از نگاه من تنها احمدی نژاد بازی را به هم نزد، بلکه همه بازی را بهم زدند. یعنی قبل از اینکه این مساله پیش بیاید، انشقاق ایجاد شده بود. ایثارگران یک حرف می زدند و بیشتر دنبال قالیباف بودند و به تبعیت از تصمیم شورا هم قائل نبودند. احمدی نژاد هم تبعیت نکرد. آقای ولایتی هم بود که بعد به نفع آقای هاشمی انصراف دادند، از تصمیم شورای هماهنگی نیروهای انقلاب تبعیت نکرد چراکه اگر بنا بود تبعیت بکند، باید به نفع لاریجانی کنار می رفت اما این افتاق هم نیفتاد. آنجا همه بازی را بهم زدند مثل انتخابات سال 92 که همه بازی را بهم زدند. من با احمدی نژاد رفاقت زیادی داشتم اما با توجه به اینکه متعهد بودم به آنچه که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب می گوید، تا انتهای انتخابات پای تصمیم شورا ایستادم. انتخابات تمام شد و بعد من هم استاندار شدم. آقای احمدی نژاد که انتخاب شد من به حج عمره رفتم. در مکه بودم که با من تماس گرفتند و بعد از بازگشتم از سفر یکی دو پیشنهاد عنوان شد و نهایتا استاندار تهران شدم.
این شایعه که می گویند آقای احمدی نژاد بر سر انتصاب دکتر دانشجو استخاره گرفتند و استخاره اش خوب آمد، راست است؟
نمی دانم باید از آقای احمدی نژاد سوال بپرسید(با خنده). من استاندار تهران شدم و مشغول به کار بودم تا سال 87 و در این سال به عنوان قائم مقام و معاون سیاسی وزیر کشور به وزارت کشور رفتم. آن روزها آقای پورمحمدی رفته بودند و مرحوم کردان آمده بودند. با آمدن آقای کردان، ایشان از من خواست که از استانداری به وزارت کشور بروم. 21 روز من نمی رفتم چون نمی خواستم به وزارت کشور بروم اما نهایتا ایشان اصرار کردند و من رفتم.
آقای احمدی نژاد اصرار کردند؟
نخیر. آقای کردان اصرار داشتند. البته من با آقای احمدی نژاد هم صحبت کردم و ایشان هم می گفت برو ولی حکم نمی کرد و تنها می گفت برو. نهایتا بعد از3 -2هفته تصمیم گرفتم و رفتم و ایشان حکم قائم مقامی و معاون سیاسی را برای من زد و در آنجا مشغول شدم تا اینکه به انتخابات88 رسیدیم.
بعد از انتخابات سال 88 و در حالی که دو روز مانده بود که احمدی نژاد می خواست لیست وزرای پیشنهادی را برای کابینه دولت دهم به مجلس بدهد، از من خواست به دفترش بروم تا با او صحبت کنم. پیش از این ایشان برای 5- 4 پست از من برنامه خواسته بودند. برای وزارت کشور، وزارت علوم، معاونت علمی فناوری و چند جای دیگر از من برنامه خواسته بود و من هم برنامه دادم و چند جا هم که بلد نبودم گفتم نمی شناسم و بلد نیستم و نوشته بودم که علاقه شخصی خودم این است که در وزارت علوم باشم. نهایتا دو روز مانده بود به اعلام لیست وزرای پیشنهادی با من تماس گرفتند و به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردیم. یک وزارتخانه را پیشنهاد داد گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم بلد نیستم. گفت وزارت علوم گفتم آنجا را بلدم و کارش را می شناسم. گفت برنامه ات را تکمیل کن من هم برنامه ام را دادم و معرفی شدم و از مجلس هم حدود 186 رای اعتماد گرفتم. فکر می کنم این رای بالا در بین وزرای علوم خیلی بی سابقه بود. من هم مشغول به کار شدم تا اینکه دولت یازدهم روی کار آمد و کار من تمام شد. شهریور امسال هم به دانشگاه علم و صنعت برگشتم. البته در طول این مدت هیچگاه ارتباطم با دانشگاه قطع نشد. تدریس می کردم و با دانشجویان مرتبط بودم. بعد از دولت به دانشگاه آمدم و الان هم مشغول کار تحقیقات و تدریس هستم.
از آقای دکتر از آقای احمدی نژاد چه خبر؟ چرا ایشان ساکت است؟
نمی دانم. مگر ساکت است؟ (خنده)
با شناختی که از شخصیت دکتر احمدی نژاد دارید فکر می کنید این سکوت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
ایشان هم دانشگاهی من هستند. من در دانشگاه مکانیک هستم و ایشان هم در دانشگاه عمران. در طول این چند ماه دو بار ایشان را دیده ام و با هم صحبت کردیم. ایشان به من گفتند که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم. این چیزی است که به من گفته و عین کلام ایشان همین است که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی انجام دهم.
یعنی تمام شایعاتی که این روزها مطرح است که فعالیت هایی از سوی ایشان برای انتخابات مجلس صورت می پذیرد واقعیت ندارد؟
من اصلا از این اقدامات خبری ندارم اما چیزی که احمدی نژاد به من گفته همین است که هیچ فعالیت سیاسی دیگری نمی خواهد انجام دهد.
شاید دانشگاه ایرانیان را هم به همین دلیل راه اندازی کردند؟
بله به من گفت می خواهم کار دانشگاهی انجام دهم ونمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم.
شما هم برای همکاری به دانشگاه ایرانیان فراخوانده شدید؟
در اوایل بله. من هم یکسری مطالب داشتم و به آنها گفتم و زمانی که خواسته های من برآورده نشد من هم به دانشگاه نرفتم. من در مورد آقای احمدی نژاد یک نکته بگویم. کاری که آقای احمدی نژاد از لحاظ اجرایی انجام داد با همه فعالیت ها از اول انقلاب تا کنون برابری می کند و در بیست سال آینده هم کسی نمی تواند به اندازه ایشان کار اجرایی انجام دهد.
چرا؟
احمدی نژاد یک آدم پر انرژی بود که همه در برابرش کم می آوردند. هرچند یک عده ای که می خواستند او را تخریب کنند می گفتند پوپولیستی است اما احمدی نژاد در بین مردم بود و مهمتر اینکه از با مردم بودن لذت می برد. به اعتقاد من اگر یک عده ای اجازه می دادند، احمدی نژاد اسطوره تاریخ ایران می شد.
همان عده ای که انحراف ایجاد کردند؟
افرادی در اطراف ایشان بودند که افکار دیگری داشتند و به تدریج همین افکار تاثیر خودش را گذاشت. زمانی که ایشان به خانه نشینی 11روزه رفت من در شیراز بودم و جزو اولین نفری بودم که متوجه شدم. همه ما تا آن زمانی می توانیم بگوییم در مسیر اسلام هستیم، که نگاهمان به انگشت اشاره مقام معظم رهبری باشد. تفاوت وزیر، وکیل و رئیس جمهور شدن در این حکومت، با نظام ها و حکومت های دیگر در این است، که به ولایت متصل است که اگر متصل نباشد اصلا مشروعیت ندارد و هیچ تفاوتی نیز با نظام های دیگر ندارد. همه ما دعا می کنیم و می گوییم انشاالله عاقبت بخیر شویم. شرط عاقبت بخیری ولایت مداری است؛ آن هم نه در کلام و پشت سر هم مقام معظم رهبری گفتن. (گفتنش هم خوب است اما نه فقط در کلام) ولایتمداری در عمل مهم است. ولایتمداری در عمل یعنی وقتی حضرت آقا رسیدند به این نکته که فلانی قابل اعتماد نیست، دیگر نباید بحث کرد.
آقای مشایی؟
حالا هر کسی. وقتی چیزی قابل اعتماد نیست می خواهد آمریکا باشد یا هر فرد دیگری، فرقی ندارد. وقتی فلانی قابل اعتماد نیست، نیست. نه اینکه ما روی حرف خودمان اصرار داشته باشیم. من فکر می کنم رمز عاقبت بخیری در همین نکته است وگرنه خیلی ها لاف ولایتمداری می زنند. آدمها در عمل کم می آورند. طلحه و زبیر در عمل کم آوردند. شیخ علی تهرانی در عمل کم آورد. مرجع بسیاری از این کم آوردن ها هم حسادت است. این موضوع از ابتدای تاریخ بشریت بوده و تا الان نیز ادامه دارد. از زمان حضرت آدم و هابیل و قابیل این مساله رابطه ها را بر هم زده است. مردم به انبیا می گفتند چرا ما باید از آدمی که مثل ما راه می رود، غذا می خورد و ... تبعیت کنیم. این منیت ها به حسادت برمی گردد. ما فقیه، مرجع تقلید، رئیس جمهور، وکیل و... داشتیم که کم آوردند. خیلی ها هم الان کم آورده اند و بعد خودشان را نشان می دهند. ولایتمداری در کلام و در عمل می شود رمز عاقبت بخیری. البته خیلی هم کار سختی نیست.
به نظر شما آقای احمدی نژاد عاقبت بخیر شد؟
اگر آقای احمدی نژاد نگاهش به منویات حضرت آقا باشد حتما عاقبت بخیر می شود. نه تنها آقای احمدی نژاد، بلکه هر فردی در هر مسئولیتی که هست. فرد نباید دلش به این خوش باشد که 20 یا 30 میلیون رای آورده، بلکه باید ببیند که آیا ولایتمدار هست و در مسیر ولایت و فرمایشات مقام معظم رهبری حرکت می کند یا خیر. اگر در این مسیر گام برداشت حتما عاقبت بخیر می شود.
دکتر احمدی نژاد که رفیقتان بود ،دکتر روحانی هم همشهری شما هستند؟
بله جزو سلسله سمنانی ها هستند. از احمدی نژاد شروع شد و به آقای روحانی رسید. حالا شاید این سلسله ادامه داشته باشد (خنده).
شما با دکتر روحانی هم دردوران انتقالی جلسه ای داشتید.
بله همه وزرا با ایشان جلسه داشتند. به من هم گفتند و دعوت کردند و جلسه تنظیم شد. دفعه اول گفتند فلان موقع بیا که من وقت نداشتم اما دفعه بعد تنظیم شد و من خدمت ایشان رفتم. سوال کردند و من هم رک و راست پاسخ دادم. به نظرم می آمد که ایشان آموزش عالی را می شناسد و با فضای آموزش عالی کشور آشناست و همان موقع هم بعد از جلسه که از من سوال کردند گفتم به نظرم می آید که ایشان آشناست. هر چند در حکمی که اخیرا به آقای جهانگیری برای اقتصاد مقاومتی ابلاغ کردند، نوشته اند وزارت علوم و آموزش عالی؛ ما چنین وزارتخانه ای نداریم. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری داریم ولی ایشان آموزش عالی را می شناختند. در آن ملاقات به ایشان گفتم 3 هزار نشست انتخاباتی در دانشگاه ها برگزار شده بود و اگر فضا، فضای بدی بود که نمی توانستیم این تعداد نشست انتخاباتی بدون هیچگونه تنش و هیجان کاذب برگزار کنیم. من که این نکته را به آقای روحانی گفتم و ایشان پاسخ دادند که من در خیلی از این نشست ها حاضر بودم و اکثرا به دانشگاه ها می رفتم و فضای بسیار خوب و منطقی بر دانشگاه حاکم بود که بعد آقای شریعتمداری گفته بود این حرف دروغ است. حالا اگر دروغ است من مجددا تکرار می کنم.
معاون اجرایی آقای رئیس جمهور؟
بله. حالا من نمی دانم ایشان چرا در مقام دفاع و پاسخ برآمدند. چندی قبل هم زمانی که از من برای سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه تهران دعوت شد، آنجا هم این نکته را متذکر شدم که فضا طوری بود که عده ای می خواستند بگویند این فضا امنیتی است. زمانی که من فضا را برای آقای روحانی توضیح دادم ایشان هم گفتند که فضای بسیار منطقی حاکم بود که من تاکید کردم که وقتی در فضای انتخابات که بیشترین هیجان را دارد و بیشترین فعالیت ها و رقابت ها صورت می گیرد 3 هزار نشست انتخاباتی تشکیل شده و ایشان هم شرکت کرده و تایید کرده اند که فضای منطقی بر این نشست ها حاکم بوده، نمی توانیم بگوییم که چنین فضایی امنیتی است و این جوسازی هایی که برای فضای امنیتی دانشگاه ها صورت می گیرد با نیت دیگری است.
آقای دکتر کمی از خودتان بگویید. بعد از دوره وزارت و 8 سالی که در دولت های نهم و دهم فعالیت می کردید، در حال حاضربه چه کاری مشغول هستید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. انشاالله که این صحبت هایی که با هم انجام می دهیم در مجموع برای نظام و انقلاب مفید باشد. اگر بخواهم از خودم بگویم من کامران دانشجو متولد 1336 از دامغان روستای امیرآبادهستم که البته الان شهر امیریه شده است. پدرم اهل روستای عیلان و مادرم اهل روستای امیرآباد هستند.
نام خانوادگی پدرم کسائیان بود. حدودا 5– 4 ماهه بودم که پدرم به دلایل شخصی، فامیلی اش را از کسائیان به دانشجو تغییر داد. حدودا 6 ماهه بودم که به تهران آمدیم. پدرم دبیر بود و همزمان در تهران درس هم می خواند. کلاس پنجم بودم که پدرم لیسانس حقوق گرفت. البته حقوقدان نیست (با خنده) و فقط لیسانس حقوق گرفته است. از تهران به فسـا رفتیم. کلاس های پنجم و ششم را در فسا خواندم. کلاس هفتم را در فسا بودم و از آن طرف به ابهر آمدیم. کلاس های هشتم و نهم را در ابهر بودم و چون می خواستم ریاضی بخوانم به تهران آمدم چون آن زمان ابهر رشته ریاضی نداشت. یک سال بعد، فرهاد(برادرم) هم به تهران آمد. 14 یا 15 ساله بودم که پدرم در تهران یک اتاق برای ما گرفت. در رشته ریاضی ادامه تحصیل دادم و بعد هم که لیسانس و فوق لیسانس (الان می گویند کارشناسی و کارشناسی ارشد) و بعد از آن هم برای اخذ مدرک دکترا به انگلستان رفتم و دکترایم را گرفتم. فکر می کنم حدودا 15 روز مانده بود به دفاع از رساله دکترا، امام خمینی(ره) حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کردند و بواسطه این حکم من و 8 نفر دیگر با حکم وزیر کشور انگلستان اخراج شدیم. بعد از آن به تهران و دانشگاه امیرکبیر آمدم و 3 ماه بعد، از رساله ام دفاع کردم. اخوی من هم در این ماجرای اخراج با من بود. البته ایشان بعدها به یک کشور اروپایی رفت و دکترایش را گرفت.
فکر می کنم چهارم یا پنجم فروردین سال68 بود که به ایران آمدم و در روز ششم فروردین، امام خمینی(ره) حکم عزل آقای منتظری را صادر کردند. من در روزهای اولیه صدور حکم گیج بودم و متوجه نبودم چه اتفاقی افتاده است. خب طبیعی بود چون چند سالی خارج از کشور بودم و از نزدیک در جریان اخبار و اتفاقات قرار نداشتم. بعد از مدتی در مجموعه وزارت سپاه و صنایع موشکی شهید باکری مشغول شدم. اتفاقا دو سالی هم محسن هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) در مجتمع شهید باکری رئیس ما بود.
به چه عنوانی؟
ایشان از خارج آمده بود و آن دوسالی را که باید به عنوان سربازی می گذراند رئیس مجتمع شهید باکری شد. در آنجا با شهید اسلامی (که مدتی قبل در تست موشکی شهید شد) و آقای دکتر سلیمانی (وزیر مخابرات سابق) که آن موقع رئیس سازمان پژوهش ها بود، کار را شروع کردیم. یک روز آقای سلیمانی با من تماس گرفت و گفت حاضر به کار در معاونت فناوری اطلاعات سازمان پژوهش ها هستی؟ من هم قبول کردم و با ایشان در سازمان مشغول به کار شدیم.
تا اینکه سال 70 به دانشگاه علم و صنعت رفتم و بصورت کامل مشغول شدم. البته پیش از آن به عنوان حق التدریسی در این دانشگاه بودم اما پس از سال 70 بصورت کامل مشغول شدم و از آن موقع عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت هستم و تا الان هم ادامه دارد.
به رغم اینکه در اوایل مسئولیتم در استانداری تهران، عکسی از من و آقای احمدی نژاد در دادگاه سلام در کردستان (که البته هم عکس من و هم آقای احمدی نژاد سر خودمان بود اما عکس متعلق به ما نبود) را منتشر کرده بودند ولی من تا قبل از اینکه به دانشگاه علم و صنعت بروم، اصلا احمدی نژاد را نمی شناختم. گفته بودند اینها با هم در دادگاه روزنامه سلام محاکمه شده بودند؛ در حالیکه ما اصلا همدیگر را نمی شناختیم. من با احمدی نژاد در سال 70 و در دانشگاه علم و صنعت، به واسطه فعالیت های ورزشی و دانشجویی آشنا شدم. البته ایشان دانشکده عمران بود و من دانشکده مکانیک بودم. در مسابقات ورزشی بود که با هم آشنا شدیم و در دانشکده و دانشگاه با هم فعالیت می کردیم. بعد از آن آقای ناطق نوری شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را راه اندازی کرد و در آنجا با احمدی نژاد و آقای فدایی و مابقی دوستان حضور داشتیم.
یک تیم سیاسی دانشگاهی تشکیل دادید؟
تقریبا بله. کارمان را در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آغاز کردیم و پس از آن من را به عنوان مسئول امور استان های شورا انتخاب کردند تا اینکه بحث انتخابات ریاست جمهوری پیش آمد.
انتخابات سال76؟
نه. شورای هماهنگی نیروهای انقلاب سال 80 آغاز به کار کرد. سال 84 شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آقای لاریجانی را انتخاب کرد اما آقای احمدی نژاد شخصا ورود پیدا کرد. قرار بود همه از نظر شورا تبعیت بکنند. اما این اتفاق نیفتاد و هر کس خودش را در معرض رای مردم قرار داد.
طیفی از اصولگرایان معتقدند که در آن سال آقای احمدی نژاد بازی را بهم زد.
از نگاه من تنها احمدی نژاد بازی را به هم نزد، بلکه همه بازی را بهم زدند. یعنی قبل از اینکه این مساله پیش بیاید، انشقاق ایجاد شده بود. ایثارگران یک حرف می زدند و بیشتر دنبال قالیباف بودند و به تبعیت از تصمیم شورا هم قائل نبودند. احمدی نژاد هم تبعیت نکرد. آقای ولایتی هم بود که بعد به نفع آقای هاشمی انصراف دادند، از تصمیم شورای هماهنگی نیروهای انقلاب تبعیت نکرد چراکه اگر بنا بود تبعیت بکند، باید به نفع لاریجانی کنار می رفت اما این افتاق هم نیفتاد. آنجا همه بازی را بهم زدند مثل انتخابات سال 92 که همه بازی را بهم زدند. من با احمدی نژاد رفاقت زیادی داشتم اما با توجه به اینکه متعهد بودم به آنچه که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب می گوید، تا انتهای انتخابات پای تصمیم شورا ایستادم. انتخابات تمام شد و بعد من هم استاندار شدم. آقای احمدی نژاد که انتخاب شد من به حج عمره رفتم. در مکه بودم که با من تماس گرفتند و بعد از بازگشتم از سفر یکی دو پیشنهاد عنوان شد و نهایتا استاندار تهران شدم.
این شایعه که می گویند آقای احمدی نژاد بر سر انتصاب دکتر دانشجو استخاره گرفتند و استخاره اش خوب آمد، راست است؟
نمی دانم باید از آقای احمدی نژاد سوال بپرسید(با خنده). من استاندار تهران شدم و مشغول به کار بودم تا سال 87 و در این سال به عنوان قائم مقام و معاون سیاسی وزیر کشور به وزارت کشور رفتم. آن روزها آقای پورمحمدی رفته بودند و مرحوم کردان آمده بودند. با آمدن آقای کردان، ایشان از من خواست که از استانداری به وزارت کشور بروم. 21 روز من نمی رفتم چون نمی خواستم به وزارت کشور بروم اما نهایتا ایشان اصرار کردند و من رفتم.
آقای احمدی نژاد اصرار کردند؟
نخیر. آقای کردان اصرار داشتند. البته من با آقای احمدی نژاد هم صحبت کردم و ایشان هم می گفت برو ولی حکم نمی کرد و تنها می گفت برو. نهایتا بعد از3 -2هفته تصمیم گرفتم و رفتم و ایشان حکم قائم مقامی و معاون سیاسی را برای من زد و در آنجا مشغول شدم تا اینکه به انتخابات88 رسیدیم.
بعد از انتخابات سال 88 و در حالی که دو روز مانده بود که احمدی نژاد می خواست لیست وزرای پیشنهادی را برای کابینه دولت دهم به مجلس بدهد، از من خواست به دفترش بروم تا با او صحبت کنم. پیش از این ایشان برای 5- 4 پست از من برنامه خواسته بودند. برای وزارت کشور، وزارت علوم، معاونت علمی فناوری و چند جای دیگر از من برنامه خواسته بود و من هم برنامه دادم و چند جا هم که بلد نبودم گفتم نمی شناسم و بلد نیستم و نوشته بودم که علاقه شخصی خودم این است که در وزارت علوم باشم. نهایتا دو روز مانده بود به اعلام لیست وزرای پیشنهادی با من تماس گرفتند و به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردیم. یک وزارتخانه را پیشنهاد داد گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم بلد نیستم. گفت وزارت علوم گفتم آنجا را بلدم و کارش را می شناسم. گفت برنامه ات را تکمیل کن من هم برنامه ام را دادم و معرفی شدم و از مجلس هم حدود 186 رای اعتماد گرفتم. فکر می کنم این رای بالا در بین وزرای علوم خیلی بی سابقه بود. من هم مشغول به کار شدم تا اینکه دولت یازدهم روی کار آمد و کار من تمام شد. شهریور امسال هم به دانشگاه علم و صنعت برگشتم. البته در طول این مدت هیچگاه ارتباطم با دانشگاه قطع نشد. تدریس می کردم و با دانشجویان مرتبط بودم. بعد از دولت به دانشگاه آمدم و الان هم مشغول کار تحقیقات و تدریس هستم.
از آقای دکتر از آقای احمدی نژاد چه خبر؟ چرا ایشان ساکت است؟
نمی دانم. مگر ساکت است؟ (خنده)
با شناختی که از شخصیت دکتر احمدی نژاد دارید فکر می کنید این سکوت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
ایشان هم دانشگاهی من هستند. من در دانشگاه مکانیک هستم و ایشان هم در دانشگاه عمران. در طول این چند ماه دو بار ایشان را دیده ام و با هم صحبت کردیم. ایشان به من گفتند که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم. این چیزی است که به من گفته و عین کلام ایشان همین است که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی انجام دهم.
یعنی تمام شایعاتی که این روزها مطرح است که فعالیت هایی از سوی ایشان برای انتخابات مجلس صورت می پذیرد واقعیت ندارد؟
من اصلا از این اقدامات خبری ندارم اما چیزی که احمدی نژاد به من گفته همین است که هیچ فعالیت سیاسی دیگری نمی خواهد انجام دهد.
شاید دانشگاه ایرانیان را هم به همین دلیل راه اندازی کردند؟
بله به من گفت می خواهم کار دانشگاهی انجام دهم ونمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم.
شما هم برای همکاری به دانشگاه ایرانیان فراخوانده شدید؟
در اوایل بله. من هم یکسری مطالب داشتم و به آنها گفتم و زمانی که خواسته های من برآورده نشد من هم به دانشگاه نرفتم. من در مورد آقای احمدی نژاد یک نکته بگویم. کاری که آقای احمدی نژاد از لحاظ اجرایی انجام داد با همه فعالیت ها از اول انقلاب تا کنون برابری می کند و در بیست سال آینده هم کسی نمی تواند به اندازه ایشان کار اجرایی انجام دهد.
چرا؟
احمدی نژاد یک آدم پر انرژی بود که همه در برابرش کم می آوردند. هرچند یک عده ای که می خواستند او را تخریب کنند می گفتند پوپولیستی است اما احمدی نژاد در بین مردم بود و مهمتر اینکه از با مردم بودن لذت می برد. به اعتقاد من اگر یک عده ای اجازه می دادند، احمدی نژاد اسطوره تاریخ ایران می شد.
همان عده ای که انحراف ایجاد کردند؟
افرادی در اطراف ایشان بودند که افکار دیگری داشتند و به تدریج همین افکار تاثیر خودش را گذاشت. زمانی که ایشان به خانه نشینی 11روزه رفت من در شیراز بودم و جزو اولین نفری بودم که متوجه شدم. همه ما تا آن زمانی می توانیم بگوییم در مسیر اسلام هستیم، که نگاهمان به انگشت اشاره مقام معظم رهبری باشد. تفاوت وزیر، وکیل و رئیس جمهور شدن در این حکومت، با نظام ها و حکومت های دیگر در این است، که به ولایت متصل است که اگر متصل نباشد اصلا مشروعیت ندارد و هیچ تفاوتی نیز با نظام های دیگر ندارد. همه ما دعا می کنیم و می گوییم انشاالله عاقبت بخیر شویم. شرط عاقبت بخیری ولایت مداری است؛ آن هم نه در کلام و پشت سر هم مقام معظم رهبری گفتن. (گفتنش هم خوب است اما نه فقط در کلام) ولایتمداری در عمل مهم است. ولایتمداری در عمل یعنی وقتی حضرت آقا رسیدند به این نکته که فلانی قابل اعتماد نیست، دیگر نباید بحث کرد.
آقای مشایی؟
حالا هر کسی. وقتی چیزی قابل اعتماد نیست می خواهد آمریکا باشد یا هر فرد دیگری، فرقی ندارد. وقتی فلانی قابل اعتماد نیست، نیست. نه اینکه ما روی حرف خودمان اصرار داشته باشیم. من فکر می کنم رمز عاقبت بخیری در همین نکته است وگرنه خیلی ها لاف ولایتمداری می زنند. آدمها در عمل کم می آورند. طلحه و زبیر در عمل کم آوردند. شیخ علی تهرانی در عمل کم آورد. مرجع بسیاری از این کم آوردن ها هم حسادت است. این موضوع از ابتدای تاریخ بشریت بوده و تا الان نیز ادامه دارد. از زمان حضرت آدم و هابیل و قابیل این مساله رابطه ها را بر هم زده است. مردم به انبیا می گفتند چرا ما باید از آدمی که مثل ما راه می رود، غذا می خورد و ... تبعیت کنیم. این منیت ها به حسادت برمی گردد. ما فقیه، مرجع تقلید، رئیس جمهور، وکیل و... داشتیم که کم آوردند. خیلی ها هم الان کم آورده اند و بعد خودشان را نشان می دهند. ولایتمداری در کلام و در عمل می شود رمز عاقبت بخیری. البته خیلی هم کار سختی نیست.
به نظر شما آقای احمدی نژاد عاقبت بخیر شد؟
اگر آقای احمدی نژاد نگاهش به منویات حضرت آقا باشد حتما عاقبت بخیر می شود. نه تنها آقای احمدی نژاد، بلکه هر فردی در هر مسئولیتی که هست. فرد نباید دلش به این خوش باشد که 20 یا 30 میلیون رای آورده، بلکه باید ببیند که آیا ولایتمدار هست و در مسیر ولایت و فرمایشات مقام معظم رهبری حرکت می کند یا خیر. اگر در این مسیر گام برداشت حتما عاقبت بخیر می شود.
دکتر احمدی نژاد که رفیقتان بود ،دکتر روحانی هم همشهری شما هستند؟
بله جزو سلسله سمنانی ها هستند. از احمدی نژاد شروع شد و به آقای روحانی رسید. حالا شاید این سلسله ادامه داشته باشد (خنده).
شما با دکتر روحانی هم دردوران انتقالی جلسه ای داشتید.
بله همه وزرا با ایشان جلسه داشتند. به من هم گفتند و دعوت کردند و جلسه تنظیم شد. دفعه اول گفتند فلان موقع بیا که من وقت نداشتم اما دفعه بعد تنظیم شد و من خدمت ایشان رفتم. سوال کردند و من هم رک و راست پاسخ دادم. به نظرم می آمد که ایشان آموزش عالی را می شناسد و با فضای آموزش عالی کشور آشناست و همان موقع هم بعد از جلسه که از من سوال کردند گفتم به نظرم می آید که ایشان آشناست. هر چند در حکمی که اخیرا به آقای جهانگیری برای اقتصاد مقاومتی ابلاغ کردند، نوشته اند وزارت علوم و آموزش عالی؛ ما چنین وزارتخانه ای نداریم. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری داریم ولی ایشان آموزش عالی را می شناختند. در آن ملاقات به ایشان گفتم 3 هزار نشست انتخاباتی در دانشگاه ها برگزار شده بود و اگر فضا، فضای بدی بود که نمی توانستیم این تعداد نشست انتخاباتی بدون هیچگونه تنش و هیجان کاذب برگزار کنیم. من که این نکته را به آقای روحانی گفتم و ایشان پاسخ دادند که من در خیلی از این نشست ها حاضر بودم و اکثرا به دانشگاه ها می رفتم و فضای بسیار خوب و منطقی بر دانشگاه حاکم بود که بعد آقای شریعتمداری گفته بود این حرف دروغ است. حالا اگر دروغ است من مجددا تکرار می کنم.
معاون اجرایی آقای رئیس جمهور؟
بله. حالا من نمی دانم ایشان چرا در مقام دفاع و پاسخ برآمدند. چندی قبل هم زمانی که از من برای سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه تهران دعوت شد، آنجا هم این نکته را متذکر شدم که فضا طوری بود که عده ای می خواستند بگویند این فضا امنیتی است. زمانی که من فضا را برای آقای روحانی توضیح دادم ایشان هم گفتند که فضای بسیار منطقی حاکم بود که من تاکید کردم که وقتی در فضای انتخابات که بیشترین هیجان را دارد و بیشترین فعالیت ها و رقابت ها صورت می گیرد 3 هزار نشست انتخاباتی تشکیل شده و ایشان هم شرکت کرده و تایید کرده اند که فضای منطقی بر این نشست ها حاکم بوده، نمی توانیم بگوییم که چنین فضایی امنیتی است و این جوسازی هایی که برای فضای امنیتی دانشگاه ها صورت می گیرد با نیت دیگری است.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.