- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
ماجراى اصلاح نطق فائزه هاشمى توسط آيت الله و شكايت سردار نقدى
فائزه هاشمی در گفتگویی با روزنامه سازندگی که در یادنامه سالروز درگذشت آیتالله هاشمی منتشر شد، روایتی از توقیف روزنامه زن و بازجوییهایی که به خاطر آن شده است، ارائه کرد؛
روزنامه زن دو بار توقیف شد. یک بار دو هفته و یک بار هم برای همیشه. آقای هاشمی چقدر درگیر این ماجرا شد؟ آن موقع تلاشی نکرد که ماجرا فیصله پیدا کند؟
بار اول که دو هفته توقیف شدیم، مهمترین شاکی، آقای نقدی بود. دیگران، از جمله آقای اژهای هم شکایت کرده بودند. ما گفته بودیم آقای اژهای به مسجد کبود تبریز رفته است و ایشان هم گفت این دروغ است، من نرفتهام، بعد هم شکایت خود را پس گرفت. شکایتها سیاسی بود. چون روزنامه زن، روزنامه سیاسی هم بود. فقط به مسائل زنان نمیپرداخت. بار اول، چنین شکایتهایی داشتیم که دو هفته توقیف شدیم. مثلا بار اول، به دادگاه رفتیم. آقای مرتضوی هم رئیس دادگاه بود. روزنامه زن تبرئه شد از شکایت آقای نقدی. داستانش جالب است، سال۷۷ در نماز جمعه، آقای مهاجرانی و آقای عبدالله نوری را که وزیر بودند کتک زدند. آقای علیزاده طباطبایی گفته بود که آقای نقدی را با عینک دودی و لباس شخصی در آن جمع دیده است. ما هم این را نوشتیم. آقای نقدی شکایت کرد که من آن روز نماز جمعه نرفتم. اول هم گفته بود که من مشهد بودم و به نماز جمعه نرفته است. در پرونده نوشته بودند که خانه ما در شهید محلاتی بود، در حال منتقل شدن به جایی در خیابان شریعتی بودم. اسبابکشی داشتم. بعد نوشته بود آن روز مهمان داشتم و خانه بودم. در دادگاه، آقای علیزاده طباطبایی شهادت دادند که آقای نقدی را آنجا دیده است. جلسه بعدی آقای نقدی هم تعداد زیادی شاهد آورد. برخلاف قانون، همه با هم به جلسه دادگاه آمدند و در حضور همدیگر شهادت دادند که آن روز از حول و حوش ساعت ۱۱ تا ۵-۴ بعدازظهر در خانه آقای نقدی و مهمان ایشان بودیم و ایشان از خانه خارج نشد. من یادم افتاد که آقای نقدی گفته اسبابکشی میکرده، اینها کجا مهمان بودند؟ از آنها پرسیدم شما در کدام خانه مهمان بودید؟ هیچ کس جواب نداد. اما من و وکیلم آن را رها نکردیم و سؤال را تکرار کردیم. در نهایت به همین دلیل، هیئت منصفه رأی به من داد که مگر ممکن است کسی به مهمانی برود و نداند کجا رفته است. اینطور شد که روزنامه زن، تبرئه شد. البته بعدا آقای نقدی از آقای علیزاده طباطبایی به جرم شهادت دروغ شکایت کرد و او در کمال بیانصافی به شش ماه زندان محکوم شد و به زندان هم رفت. یعنی همین موضوعی که ما تبرئه شدیم، او به خاطرش به زندان رفت. فرق وجود هیئت منصفه و دادگاه علنی با دادگاه غیرعلنی و پشت درهای بسته این است. اما دفعه دوم، یکی به خاطر چاپ یک خط از پیام فرح دیبا و انتشار کاریکاتوری در رابطه با نابرابری دیه زن و مرد برای همیشه توقیف شد.
در این مورد هم من را مرتب برای بازجویی میبردند. آن هم چه بازجوییای؛ آن موقع بود که قدر آقای مرتضوی را دانستم! من را به جای دادگاه مطبوعات به دادگاه انقلاب بردند. سؤالها در این مایهها بود که رابطه شما با شاخه نظامی فرح دیبا چیست؟ اصلا چیزهای عجیب و غریبی میپرسیدند. من جواب نمیدادم. میگفتم دادگاه مطبوعات صلاحیت رسیدگی به موضوعات مطبوعاتی را دارد و نه دادگاه انقلاب، هیچ چیز را جواب نمیدادم. از بس این شاخه نظامی فرح دیبا و سلطنتطلبان را تکرار کردند، برای آنها نوشتم ملانصرالدین، شایعه میکند فلانجا نذری میدهند. بعد میبیند صف طولانی درست شده و همه با قابلمه ایستادند تا نذری بگیرند. آنوقت با خودش میگوید نکند نذری بدهند و من جا بمانم. خودش هم قابلمه دست میگیرد و در صف میایستد! حالا شما هم این اتهامات را گفتهاید و آنقدر ادامه دادهاید که باورتان شده.
آن موقع شما نماینده مجلس بودید و با این حال برای بازجویی میرفتید؟
بله. چند جلسه بازپرسی رفتم، بازپرس خشن و بد بود و خیلی بیادبی میکرد. بعد نمیدانم چطور شد که آن دادگاه را جمع کردند. خودشان فهمیدند اتهامی که اصلا نمیچسبد را وارد میکنند. ده سال بعد، حکم تبرئه روزنامه زن را دادند. عجیب و تأسفبار این بود که روزنامه زن یک جمله از پیام فرح دیبا را منتشر کرد، اما مجله خانم بیات، دو صفحه کامل لایی مصاحبه خانم فرح دیبا را چاپ کرده بود و یالثارات هم در یک ستون کامل، بخشهایی از این پیام را منتشر کرده بود. اما با آنها هیچ برخوردی نشد. معلوم بود که کار کاملا سیاسی بوده است. در واقع اهداف دیگر را دنبال میکردند.
آقای هاشمی مداخلهای نداشت؟
بابا، اگر توصیه و دخالتی کرده بود که من را این همه دادگاه نمیبردند. ولی چیزی که برای بابا عجیب بود همین بود که اگر فائزه خطا کرده، چرا با این دو نشریه دیگر برخورد نمیشود؟ و میگفت معلوم است با فائزه سیاسی برخورد میکنید. لذا آنجا حامی من بود. آقای یزدی آن موقع رئیس قوه قضائیه بودند. تازه اتهام روزنامه زن مطرح شده بود که در نماز جمعه حکم روزنامه را صادر و من را محکوم کرد. بعد از سخنان آقای یزدی، بابا به من گفت حتما جواب بده؛ حتی از من خواست نطقی را که برای مجلس آماده کرده بودم برایش ببرم تا بخواند. من نگران بودم که اگر این را به بابا بدهم، بابا خیلی جملات آن را حذف میکند و نمیگذارد حرف اساسیام را بزنم و حتما میخواهد آرام جواب دهم. اما برعکس بعضی جملات را اصلاح کرد صریحتر از متن من. بعد هم در مجلس آن را خواندم.
مخاطبان گرامی : به شما عزیزان پيشنهاد مى كنيم "مطالب پیشنهادی" زير را هم مطالعه كنيد:
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.