کد خبر: ۸۷۰۴۵
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۷ - ۰۶:۵۳

قرار بود شاه 2 ماه بعد برگردد

«ما بیست‌وپنجم فروردین برمی‌گردیم.» این را معاون وزارت دربار به همسرش گفت وقتی شاهزاده‌ها را دستش سپردند تا چند روزی زودتر از محمدرضاشاه پهلوی از مملکت خارج کند.

تاریخ ایرانی نوشت: ابوالفتح آتابای فرزندان شاه را به خارج برد و چند روز بعد در ۲۶ دی ۱۳۵۷، شاه پسرش، کامبیز آتابای را با خودش برد. بدری کامروز آتابای، همسر معاون وزیر دربار علاوه بر ریاست کتابخانه سلطنتی، مامور سرکشی به کاخ‌ها هم شد با مسئولیت تقسیم عیدی کارکنان. او در ۲۲ فروردین ۱۳۶۳ در شهر کمبریج ایالت ماساچوست آمریکا در گفت‌وگو با حبیب لاجوردی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، خاطره آن سفر بی‌بازگشت را روایت کرد که «تاریخ ایرانی» در چهلمین سالروز خروج شاه از ایران آن را بازنقل می‌کند:

***

موقعی که شاه ایران را ترک کرد؟

حتی‌‌‌ همان وقت که اعلیحضرت می‌خواستند ایران را ترک بکنند یعنی یک هفته شاید بیشتر قبل از اینکه اعلیحضرت ایران را ترک بکنند دستور فرمودند به آتابای که والاحضرت‌ها را، به اتفاق والاحضرت‌ها از ایران بیاید بیرون. آقای آتابای به علت کار و گرفتاری که داشت خیلی کم در منزل پیدا می‌شد یعنی طوری بود که در دفترش پشت اتاق دفترش یک اتاق بود که تخت خواب بود و لباس و نشان‌ها و مدال‌هایش که یک وقت لازم می‌شد تمام لباسش این‌ها آنجا بود که با عجله می‌خواست جایی مثلا بروند یا مهمانی یا مسافرت. ‌‌‌همان جا همه جور وسایل داشتند. وسایلش آنجا بود، لباسش. این‌ها فقط تلفن کردند به منزل. من بودم. مثل اینکه یک پالتوی زمستانی می‌خواستند. من پرسیدم ازشان آخر شما کجا دارید می‌روید. مثل اینکه خیلی از ایرانی‌ها رفتند. از دوستان من خیلی رفتند. چی شده؟ من دارم وحشت می‌کنم. آقا خندید. خیلی با حالت تمسخر به من گفت «به، شما چرا؟ شما که زن رشیدی هستید. ما آن دفعه فرار کردیم رفتیم ایتالیا، تو تک و تنها جوان‌تر هم بودی.»

قبل از ۲۸ مرداد؟

همان ۲۸ مرداد، بله. «هیچ چیز نگفتی تحمل کردی، حالا چی می‌گویی؟» من گفتم آن وقت من ندیدم کسی برود بیرون از ایران ولی الان یک قسمت زیادی از اعضای خاندان سلطنتی، قسمتی از اعیان و اشراف، از دوستان، از اهل کتابخانه که بنده خودم بودم این‌ها همه رفتند. من اصلا دارم وحشت می‌کنم. آتابای با کمال خونسردی خیلی آرام به من گفت «ببین من چه جوری دارم می‌روم.» یک دست لباس تنش بود. یک دانه پالتو دمی سزون از توی خانه برداشت، یک دانه کیف کوچک که همه آقا‌ها دست می‌گیرند برای اسباب ریش‌تراشی و این‌ها، این‌ها را برداشت. ساعتش، انگشترش، یک دانه هم الله داشت همیشه زیر لباسش می‌انداخت، این‌ها روی میز دفترش بود. حتی این‌ها را هم برنداشت. گفت «ما برمی‌گردیم.» و آن وقت بلافاصله که آقا داشت این صحبت‌ها را می‌کرد من صدای ماشین بزرگ شنیدم. دم در به مستخدمم گفتم ببین کیه؟ رفت و آمد دیدم چند نفر همین جور پرونده‌های بزرگ بغلشان هست. آمدند تو این‌ها را گذاشتند روی میز، شاید در حدود صد و صد و پنجاه پرونده این‌ها را. آقا مرا صدا کرد گفت «بیا خانم این پرونده‌ها تمام مال وزارت دربار است. تمام مال کاخ‌هاست. تعلق دارد به سرایدار‌ها، باغبان‌ها، شوفر‌ها، آشپز‌ها، کارمند‌ها، کارمندهای بالا‌تر، کارمندهای پایین‌تر دربار. چون هیچ کس از اهل دربار نیست همه رفته بودند و شما هستید، عیدی‌شان را بده، انعامشان را که هر سال اعلیحضرت برای عید می‌دهد این‌ها را همه را نوشتم امضا بکن بهشان بده. لباس، کفش، همین هر چیزی که رسم است این‌ها را بده ما بیست‌و‌پنجم فروردین برمی‌گردیم.»

تاریخش هم مشخص بود؟

بله عین حقیقت است. آن وقت دو تا هلیکوپتر آنجا طرف منزل ما چون بیابان و شکارگاه بود دیگر، گفت هلیکوپتر هم اینجا هست، به سرلشکر عسکری که رئیس گارد فرح‌آباد بود به او هم سفارش کردم هفته‌ای یک دفعه شما را سوار بکند برو کاخ نیاوران را سر بزن، کاخ سعدآباد را سر بزن، کاخ گلستان هم که هر روز می‌روی، آن وقت هفته‌ای یک دفعه برو مازندران، کاخ‌های مازندران، رشت، تمام آنجا‌ها را سرکشی کن، عیدی‌های کارمندان را همه را مرتب بده امضا بکنند آن‌ها، ما بیست‌و‌پنجم برمی‌گردیم. وقتی آقا این حرف‌ها را زد و این تکلیف‌ها را گذاشت برای من و خودش هم همین جوری جلوی من رفت که حتی به فرودگاه رسید. رئیس دفترش تلفن کرده بود آقا مثل اینکه یک پرونده‌ای چیزی می‌خواست به او گفته بود که «آقا ساعتتان، الله‌تان، انگشترتان روی میز است. دست‌هایتان را شستید اجازه می‌دهید بیاوریم؟» آقا گفته بود، «نه، بگذار توی کشو من برمی‌گردم.» این عین حقیقت است، عین حقیقت است، این آقا رفت، من از فردا شروع کردم. صبح که می‌رفتم کتابخانه.

هنوز شاه نرفته بود؟

نخیر نرفته بودند هنوز. صبح که می‌رفتم کاخ گلستان علاوه اینکه اول توی کتابخانه آن محیط که مربوط به کار خودم بود.

ببخشید چطور شد، چرا این آقایان را قبل از اینکه شاه خودش برود فرستادند بروند؟

با بچه‌ها فرستادند، با والاحضرت‌ها. والاحضرت فرحناز. والاحضرت لیلی، والاحضرت علیرضا و سرکار خانم فریده خانم دیبا را.

می‌خواستند یک سرپرست مرد همراهشان باشد.

این چهارتا را سپردند دست آقا چون خب می‌دانید دیگر از آقا مطمئن‌تر یعنی به همه اطمینان داشتند ولی خب این چون قدیمی، خدمتگزار قدیمی بود به او علاقه داشتند و اطمینان داشتند. این چهارتا رفتند همین جور به همین سادگی. بعد من اظهار وحشت می‌کردم گفت «نه، شما برای چه می‌ترسید. خب، چیز بکن شما اگر خیلی می‌ترسی اینجا کار‌هایت را که مرتب کردی یک چند روزی برو منزل استاد سنگلجی.» چون من اغلب می‌رفتم آنجا درس داشتیم شب‌ها می‌ماندم. آن‌ها می‌آمدند منزل ما می‌ماندند. «برو آنجا. رفتم من.» فردا شروع کردم صبح که می‌رفتم کاخ گلستان کارهای خودم را که روبه‌راه می‌کردم یک دور دور کاخ گلستان اطاق‌ها همه سرکشی می‌کردم و عین دستوراتی که آقا داده بود به کسانی که متصدی بودند نشان دادم. گفتم آقا این جور دستور دادند. بعد کاخ نیاوران می‌رفتم سرکشی، کاخ سعدآباد رفتم سرکشی. یک دفعه هم رفتم به مازندران، تمام کاخ‌های مازندران را نگاه کردم. به کارمند‌ها این‌ها اطمینان دادم گفتم این‌ها، آقا برمی‌گردد، بیست‌و‌پنجم فروردین برمی‌گردند ولی شما ناراحت نباشید، همه حقوقتان، عیدی، انعام، لباس، همه این چیز‌ها را که هر سال به شما می‌دادند همه حاضر است به موقعش داده می‌شود همه چیز. بعد از یک هفته یا دو هفته هم بود دیگر اعلیحضرت تشریف بردند.

شما نگران نشدید؟

اعلیحضرت هم که تشریف بردند، نخیر دیگر من، چون کامبیز بود آن وقت. کامبیز نرفته بود. کامبیز با اعلیحضرت رفته بود. رفتم نیاوران شنیدم که اعلیحضرت می‌خواهند تشریف ببرند. به کامبیز گفتم کامبیز، تو هم؟ کامبیز اصلا نمی‌خواست برود. کامبیز چه جوری رفت؟ اعلیحضرت فرموده بودند که «تو بیا». کامبیز عرض کرده بود «قربان آخر همه رفتند. تمام این زندگیمان مانده. هیچ کس نیست. مادر من هم تک و تنهاست. این همه کار نمی‌تواند بکند. اجازه بدهید من نیایم.» اعلیحضرت فرمودند «نه، بیایی بهتر است.» کامبیز یک خرده جوانی کرده بود همچین چیز کرد. که «من نمی‌آیم قربان. اجازه بدهید.» دست کامبیز را، بنده آنجا توی کاخ نیاوران ایستاده بودم، دست کامبیز را اعلیحضرت انداختند یعنی شانه‌اش را گرفتند و نشاندنش توی هلیکوپتر.

همان موقعی که می‌خواستند بروند فرودگاه یعنی؟

همان موقع که می‌خواستند بروند فرودگاه. فرمودند «بنا نبود دیگر من هرچه می‌گویم تو رد کنی؟» همچین یک خرده چیز شدند. هیچ چیز. آن وقت کامبیز چه جور رفت. عین پدرش یک دست لباس تنش بود. یک دانه چمدان باریک، یک دست لباس تویش با لباس زیر و یک دانه دمی سزون هم روی دستش بود و اسباب ریش‌تراشی‌اش، همین. او به من سفارش کرد که «مادر زندگی من آنجاست و آوید هم که نیست مسافرت است.» او رفته بود اروپا پیش پدر و مادر خودش با بچه‌هایش تعطیلی زمستانی بود. از من خواهش کرد گفت «یک سری به آنجا هم بزن شما ببین.» گفتم خیلی خوب. ولی من وحشت داشتم.

از کی وحشتتان شروع شد؟

از وقتی که آقا با والاحضرت‌ها که رفتند، وقتی گفتند بیست‌و‌پنجم برمی‌گردیم من یک کمی آرام شدم. اما وقتی اعلیحضرت تشریف بردند و آن جور کامبیز را کشیدند توی هلیکوپتر من خیلی وحشت برم داشت خیلی. آن وقت خسروداد و جهانبانی و این‌ها بودند. یک خرده شوخی کردند گفتند «خانم شما که این قدر رشیدید. ما همه می‌دانیم این قدر رشیدید. تفنگ بلدی، هفت تیر بلدی.» از این صحبت‌ها. «از چی می‌ترسید؟ گفتم نمی‌دانم، خیلی اصلا منقلب شدم خیلی. نه من گمان نمی‌کنم به این سادگی‌ها باشد. این‌ها را من می‌گفتم ولی خب آن‌ها باز مرا آرام کردند.

آن‌ها هم نگرانی توی دلشان بود به شما نمی‌گفتند.

نگفتند دیگر بله. آن‌ها هم فکر نمی‌کردند. هیچ کس فکر نمی‌کرد. خود علیاحضرت شهبانو، خود اعلیحضرت هم فکر نمی‌کردند. همه این‌ها فکر می‌کردند تا دو ماه دیگر برمی‌گردند. اصلا این‌ها از توی کاخ نیاوران رفتند، به خدا تمام این روزنامه‌ها دروغ می‌گویند. ما همه بودیم دیگر. شاهد بودیم، ناظر بودیم دیگر. این همه اسباب توی نیاوران، قاب عکس، قلمدان، نقره، طلا، تمام این‌ها روی میز بود.

یکی از وزرا به من گفته که تمام نقاشی‌های گران‌قیمت فرانسوی را از دیوار‌ها کندند با خودشان بردند.

نه، همه توی کتابخانه علیاحضرت شهبانو بود. اصلا دست به ترکیب کاخ‌ها کسی نزد. هیچ، چیز شخصی‌شان را برداشتند. لباس‌های شخصی‌شان احیانا جواهراتشان ولی اسباب و اثاثیه کاخ‌ها اصلا دست نخورد. برای خاطر همین آقا به من سفارش کرد که «تو بیا سرکشی کن، با سرلشکر عسکری بیا سرکشی کن که یک وقت این نوکر‌ها و این‌ها مثلا خیال نکنند چیزی یک وقت.» همین جور رفتند. بنده هم برگشتم خانه هیچ چی. وقتی اعلیحضرت تشریف بردند من خیلی نگران شدم. دیگر ناراحت شدم.

شما بودید فرودگاه یا فقط کاخ بودید؟

نخیر من دیگر فرودگاه نرفتم.‌‌ همان کاخ بودم از آنجا هم برگشتم فرح‌آباد.

چون عکس صحنه‌هایی را انداختند که گریه توی چشمشان است و یک حالت...

بله، ما این‌ها را توی تلویزیون دیدیم. بله دیگر که اعلیحضرت گریه می‌کردند خاک را برداشتند و این‌ها، بله خب، متاثر شدند. البته متاثر بودند گریه می‌کردند. همین جور هم که خودشان فرمودند در کتاب «پاسخ به تاریخ» هم گوشزد فرمودند اصلا فکر نمی‌کردند که برنگردند. یعنی جوری آن بزرگان سیاست که من نمی‌دانم نمی‌شناسم، اطمینان به اعلیحضرت شاهنشاه فقید داده بودند که یک ماه، دو ماه فوقش سه ماه چون یک خرده کسالت داشند و مریض بودند مثلا چهار ماه هستند خارج، بعد که ایران امن شد برمی‌گردند مثل آن دفعه. تشریف بردند من آمدم ولی البته دیگر زندگی نبود برای من از وحشت. برای اینکه از‌‌ همان شب شروع شد آن الله‌اکبر‌ها و خاموشی‌ها و آن صداهایی که درمی‌آوردند مردم، کاست می‌گذاشتند، فریاد‌ها که می‌کشیدند روی بام‌ها شروع شد.

شما وقتی که مردم را می‌دیدید که آن قدر مثلا نسبت به رفتن شاه شادی می‌کنند نمی‌دانم.

آخ، آخ، آخ. چرا آن وقت.

چه احساسی داشتید؟

احساس خراب، تمام خون گریه می‌کردم اما هیچ کس نبود، تک و تنها مانده بودم با یک مشت مستخدم که یواش یواش اعتمادم هم از این‌ها سلب شده بود. هیچ کس دیگر نبود، هیچ کس. آن وقت این مردم روزی که اعلیحضرت رفته بودند وای چه می‌کردند.

روزی که شاه...

دیدید دیگر شنیدید لابد. تمام خیابان‌ها را چراغانی کردند و ماشین‌ها را.

آخر ما از خارج شنیدیم. می‌خواهیم ببینیم کدام‌هایش راست بوده.

همه راست بود. همه راست بود. به‌‌ همان شدتی که شنیدید به‌‌ همان شدت بود.

و این شادی و این‌ها.

شادی، نقل، آن قدر شیرینی و نقل همین جور روی سر مردم می‌پاشیدند. اصلا توی خیابان اصلا آدم نمی‌توانست رد بشود. نه پیاده نه با ماشین از ازدحام، شاید هفت هشت میلیون توی خیابان‌های تهران جمعیت بود و همه فریاد می‌کشیدند. اما توی این جمعیت، چون آن روز من اتفاقا آمدم بیرون که ببینم، توی این جمعیت دیدم کسانی را که دارند خون گریه می‌کنند. هیچ چیز هم نمی‌توانستند بگویند از ترس، از وحشت اشک می‌ریختند. دیدم خیلی‌ها را دیدم.

مخاطبان گرامی : به شما عزیزان پيشنهاد مى كنيم "مطالب پیشنهادی" زير را هم مطالعه كنيد:
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.
* کد کپچا:
captcha

نتیجه بازی شباب الاهلی و اتحاد کلباء با حضور ملی‌پوشان فوتبال ایران!

ریما رامین فر در کنار همسرش امیر جعفری در دبی (عکس)

سه گانه تراکتور با حذف از جام حذفی پرید! / اسکوچیچ: می‌خواهیم قهرمان لیگ و آسیا شویم

عضو کمیسیون بودجه اعلام کرد: شرط تحقق مطالبه رتبه بندی و همسان سازی فرهنگیان بازنشسته ۱۴۰۰ و پاداش بازنشستگان ۱۴۰۲

اعلام زمان قطعی اجرای همسان سازیِ ۴۰ درصدی برای همه بازنشستگان (کشوری، فرهنگیان بازنشسته و لشکری)

کد های کتز داگز امروز ۲ آذر و ۳ آذر؛ جواب تسک‌ های یوتیوب گربه سگ TOP 5 Small Town Side Hustles That Make Big Money by CAT DOG

کد بلوم امروز ۲ آذر و ۳ آذر ؛ تمام تسک های یوتیوب What is Slippage و Regulation: Yay or Nay

برد تاریخی تیم فوتبال بانوان پرسپولیس

علم الهدی بالاخره پس از ۳ سال دولت رئیسی نگران گرانی ها شد: نکند توطئه باشد؛ نکند کار نفوذی ها باشد

واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت

موشک هایپرسونیک اورشینک روسیه با ظرفیت ۲۰۰ بمب هیروشیما

تغییر چهره بازیگر «عشق ممنوع» و «فاطماگل» 14 سال بعد 14 سال در 40 سالگی (عکس)

کد کتز امروز ۲ آذر و ۳ آذر: جواب تسک های جدید یوتیوب

تسلیت خاتمی برای درگذشت وزیر دولتش

کارنامه استقلال، پرسپولیس و سپاهان در جام حذفی فوتبال ایران (جدول)

تغییر چهره بازیگر «عشق ممنوع» و «فاطماگل» 14 سال بعد 14 سال در 40 سالگی (عکس)

گربه ماهیِ رزه دار درحالِ صحرانوردی در جستجوی آب! (ویدئو)

خلاصه بازی پرسپولیس 3 - مس سونگون 0 (فیلم) - 1 آذر

آهنگ نگرانتم ، میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن شعر ترانه

خلاصه بازی ایران 3 - قرقیزستان 2 ؛ گل های طارمی، حردانی و آزمون (فیلم)

گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)

ماهی روز قیامت برای دومین بار دیده شد (عکس)

آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)

خاطره خنده دار مونا کرمی در شام ایرانی از تبلیغات ماهواره‌ای (ویدئو)

حمله یک قلاده خرس به خودروها در جاده چالوس (ویدئو)

مداحی دهه فاطمیه عبدالرضا هلالی؛ ناحلة الجسم یعنی؟! (ویدئو)

خلاصه بازی رئال سوسیداد ۱-۰ بارسلونا (ویدئو)

خلاصه بازی چلسی 1- 1 آرسنال (ویدئو)

خلاصه بازی و گلهای رئال مادرید 4 - 0 اوساسونا (ویدئو)

مسابقه امیر علی اکبری، فایتر ایرانی مقابل مارکوس آلمِیدا، اسطوره برزیلی در MMA (ویدئو)

خلاصه بازی منچستر یونایتد 2 - 0 پائوک (ویدئو)

خلاصه بازی و گل های بارسلونا ۵ - ستاره سرخ بلگراد ۲ (ویدئو)

تصویری از شیخ نعیم قاسم، دبیرکل جدید حزب الله لبنان در حرم امام رضا (عکس)

خلاصه بازی رئال مادرید ۰ - بارسلونا ۴ (ویدئو) / طوفان در لالیگا

تیپ پائیزی و چهره شاد شبنم قربانی در 35 سالگی (عکس)

تصاویر پربازدید از بازیگر زن ترک و حجابش در ایران (عکس)

استقبال دختران روس از پزشکیان (عکس)

تصویر شگفت انگیز از فرود هواپیما در بیروت در میانه آتش حملات اسرائیل (عکس)

تغییر چهره آناهیتا درگاهی پس از جدایی (عکس)

حزب الله با پهپاد خانه نتانیاهو را هدف قرار داد (+عکس و ویدئو)

دوقلوهای جدید جایگزین سارا و نیکا در پایتخت شدند (عکس)

بنر اعتراضی جالب هواداران استقلال جلوی درب دفتر هلدینگ (عکس)

قاب بامزه و خوش آب و رنگ از بهنوش طباطبایی (عکس)

تغییر چهره قابل توجه پریناز ایزدیار در 38 سالگی (عکس)

تصویر پربیننده از زنان آتش نشان در تهران (عکس)

تیپ جالب المیرا دهقانی در پشت صحنه یک نمایش (عکس)

استایل و آرایش متفاوت هدی زین العابدین وایرال شد (عکس)

چهره جذاب بهنوش طباطبایی در ۴۳ سالگی (عکس)

واکنش پسر ناصرملک مطیعی به حمله کیهان؛ «دل تاریکتان پر از کینه است» (عکس)

فیگورهای زیبای انفرادی هادی چوپان در فینال مسترالمپیا ۲۰۲۴ (گزارش تصویری)

عینک عجیب و ۲۱۰ میلیون تومانی علی صادقی در جوکر سوژه شد (عکس)

لوگوی عجیب روی لباس پیشکسوت جنجالی؛ هم استقلال هم پرسپولیس ! (عکس)

تصاویر مسابقه مقدماتی هادی چوپان در مستر المپیا ۲۰۲۴ و نتیجه آن (عکس)

تصویر جذاب سحر دولتشاهی در روز تولدش (عکس)

رونمایی شهرزاد کمال‌زاده از استایل جذاب و جدیدش (عکس)

شوک به استقلال: ستاره با هواداران خداحافظی کرد (تصویر)

حذف تصویر رئیسی از اتاق وزیر خبرساز شد (عکس)

عاشقانه حدیثه تهرانی برای همسرش (عکس)

استایل متفاوت لیلا بلوکات در پشت صحنه تئاتر (عکس)

تیپ و چهره تازه ندا قاسمی، «شیرین سریال نون خ» (عکس)

سلفی بدون آرایش نجمه جودکی، مجری سابق صداوسیما (عکس)

تیپ و چهره متفاوت المیرا دهقانی روی صحنه تئاتر (تصاویر)

تیپ و چهره پاییزی نازنین بیاتی در ۳۴ سالگی (عکس)

شادی عجیب ایلان ماسک در سخنرانی ترامپ (عکس)

شکایت استقلال از اکرم عفیف به خاطر این خوشحالی (عکس)

عراقچی وارد فرودگاه دمشق شد (عکس)

زندگی خصوصی، عکس‌های شخصی و بیوگرافی ساناز سعیدی (تصاویر)

حضور فرزندان رهبر انقلاب در دفتر حزب الله لبنان (عکس)

عذرخواهی کاپیتان استقلال از هواداران و پیام به نکونام (تصویر)

واکنش رامین رضاییان به جدایی جواد نکونام از استقلال (تصویر)

عکس: رقص عاشقانه عروس و داماد فلسطینی زیر موشک های ایرانی

پوشش دختران شادی کننده در پی حمله موشکی ایران به اسرائیل (عکس)

وقتی آهنگ عروسی پس از مشاهده موشک های ایران بر فراز اسرائیل تغییر می کند! (ویدئو)

عکس یادگاری اهالی رام الله با موشک های ایران (تصاویر)

آثار حمله موشکی ایران به تل آویو (عکس)

این خانم مجری سوری هدف حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت (عکس)

گیتی قاسمی و مریم مومن در یک اکران مردمی (عکس)

ادعای ترور ماهر الاسد برادر بشار اسد + تصویر

حضور سردار قاانی در دفتر حزب الله تهران (عکس)

استایل سحر دولتشاهی در فرش قرمز فستیوال روسیه (عکس)

این جنگنده عامل ترور سیدحسن نصرالله بود +عکس

لحظه طلاق پرویز یاحقی و حمیرا (تصاویر)

مهدی کوشکی بازیگر و همسرش با لباس لری (عکس)

تیپ و چهره متفاوت ریما رامین فر، «هما» سریال پایتخت با همسر و پسرش در ایتالیا / عکس

ارتش اسرائیل تصاویر حمله به مقر حزب الله لبنان را منتشر کرد (ویدئو)

بیلبورد شهری در تهران در واکنش به اقدام به ترور سیدحسن نصرالله (عکس)

تغییر چهره رعنا آزادی ور «سمیرا» سریال زخم کاری در 41 سالگی (عکس)

استایل جدید ریما رامین فر در کنسرت محسن ابراهیم زاده (عکس)

استوری سوزناک محسن چاووشی برای کارگران معدن طبس ۳۰ میلیونی شد (ویدئو)

تصویر هنری المیرا دهقانی بازیگر گرگ و میش (عکس)

پرطرفدارترین