کد خبر: ۹۰۲۷۵
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۷:۱۷
١٧ ساله بود که پایش به زندان باز شد. در بند زنان کنار ٣ زندانی محکوم دیگر. در زندان مرکزی کرمان ٩ سال از عمرش را سپری کرد. به خاطر یک جنایت. مردی ٣٥ ساله را به قتل رساند. خواستگارش بود. مرد متاهلی که زن و بچه داشت. خودش می‌گوید غیر عمد بود اما حکم قصاصش زود آمد. ٩ سال در انتظار اعدام بود که بهمن سال ٩٧، خیرین ٣٠٠ میلیون تومان تقاضای خانواده قربانیان را جور کردند و سارا از زیر تیغ رهایی یافت.

روزنامه شهروند در ادامه نوشت: در این ٩ سال روزهای تلخی را سپری کرد. مادرش را از دست داد و تنها ٦ بار مادرش را در ساعات ملاقی زندان دید. حالا از زندان و زیر تیغ نجات یافته است. در کنار دخترخاله اش زندگی می‌کند. او به شهروند می‌گوید: امسال دیگر از هفت سین بند خبری نبود. دیگر نباید بند تکانی می‌کردیم. نه از ملافه شستن و فرش شستن خبری بود و نه از محکومانی که در انتظار آزادی ثانیه‌ها را پشت هم می‌گذراندند. ٩ نوروز در زندان بودم. امسال عید برایم رنگ دیگری دارد. سیاهی زندان و تاریکی بند جایش را به زندگی دوباره داده است. عید امسال به بندر می‌روم مسافرتی که در تمام ٢٧ سال زندگی ام هیچ وقت تجربه اش نکرده ام.

امسال عید برای سارا حال و هوای دیگری دارد. دیگر از هفت سین بند خبری نیست. از ‏میله‌های خاکستری و دیوارهای رنگ و رو رفته زندان، از موکت‌هایی که باید به کمک دیگر ‏زندانیان شسته می‌شد تا بوی کهنگی آنها کمتر شود. امسال عید حتی از رنگ موی فاطمه خانم ‏خبری نبود. نوروز امسال برای سارا همه چیز طور دیگری بود. سارا این دختر ٢٧ ساله حالا پس از ‏‏٩‌‬ سال دوباره عید را آزادانه جشن گرفت. تعطیلات‌سال نو را در کنار اقوام مادرش سپری می‌کند. ‏او از این‌که پس از سال‌ها دوباره می‌تواند برای هر روز و هر ساعت به دلخواه خودش تصمیم بگیرد، ‏خوشحال است. یک خوشحالی ساده که شاید برای آدم‌های معمولی خیلی مسخره و بی‌اهمیت ‏باشد، اما برای سارا لحظه لحظه‌اش جذاب و شیرین است. خودش می‌گوید هنوز هم وقتی از خواب ‏بیدار می‌شود، وقتی چشمانش را باز می‌کند و میله‌های خاکستری بند را نمی‌بیند، از جا می‌پرد ‏و کلی ذوق می‌کند. ٩ سال زندگی کردن در زندان کار سختی است. آن هم برای یک دختری که ‏در ١٧ سالگی پایش به زندان باز شده باشد. سارا اهل روستاهای بافت کرمان است و به جرم قتل به ‏زندان افتاد. قتل مردی که چند بار به خواستگاری‌اش آمده بود. سارا علاقه‌ای به او نداشت. اما ‏حسین خواستگار سمجی بود، اصرار و انکار سارا و حسین ادامه داشت تا این‌که بالاخره این دو ‏نفر باهم درگیر شدند و حسین به قتل رسید. فاطمه می‌گوید قصدش فقط دفاع بوده و برای این‌که از ‏دست خواسته‌های حسین خلاص شود، از چاقو برای ترساندن و فراری دادن او استفاده کرده. اما ‏دادگاه فاطمه را به جرم قتل عمد به قصاص محکوم کرد. سارا چندسال را زیر حکم بود. منتظر ‏اجرای قصاص، اما دست سرنوشت برای این دختر ماجرای دیگری را رقم زد تا او حالا آزاد و سرزنده ‏از ماجرای به زندان افتادن، خاطرات زندان و آزادی‌اش پس از این همه‌سال به «شهروند» بگوید: ‏

امسال عید متفاوتی رو تجربه کردی؟
بعد از ٩ سال تکراری، امسال عید برای من حال و هوای دیگری دارد. این‌که دیگر مجبور نیستم ‏روز اول عید هم سر وقت از خواب بیدار بشوم، توی یک چهاردیواری خسته‌کننده، با بچه‌هایی که ‏هرکدامشان با یک داستان تلخ به زندان افتاده‌اند. گریه و پشیمانی از کارهای کرده و نکرده، اونهایی ‏که مثل من نمیدونستن که عید سال بعد رو هم می‌بینند یا نه، همه اینها دیگه امسال سر سفره ‏هفت سین نیست. ‏
چند ساله بودی که به زندان افتادی؟
‏١٧ سالم بود، یعنی چندماهی مانده بود تا ١٧ سالم تمام شود. الان هم که ٢٦ سالم شده از زندان ‏آزاد شدم. ولی واقعاً حقم این همه زندان نبود.‏
ولی به جرم قتل عمد زندانی شده بودی و حتی حکم قصاص هم صادر شده بود.‏
بله حکمم دادگاه قصاص بود. ولی من فقط قصد دفاع از خودم را داشتم. اصلاً نمی‌خواستم حسین ‏را بکشم. خودش باعث شد. من یک دختر دست تنها چطور باید از خودم مراقبت می‌کردم. همه ‏ماجرا یک اتفاق بود. ‏
چطور با حسین آشنا شدی؟
من آشنایی با او نداشتم. حسین از طریق یکی از اقوام ما که در بافت زندگی می‌کرد، من را دیده ‏بود. او از من ١٥‌سال بزرگ‌تر بود. زن و بچه داشت. اما باز هم قصد ازدواج داشت. چندبار پیغام ‏فرستاده بود، برای خواستگاری. اما جواب من منفی بود. دوست نداشتم زن دوم باشم. ضمن این‌که ‏من یک زنم و می‌دانم هیچ زنی دوست ندارد، شوهرش ازدواج کند و هوو سرش بیاورد. من دلایل ‏خودم را داشتم و به همین دلیل هم به او جواب منفی دادم. اما حسین دست‌بردار نبود. ‏
یعنی به خاطر همین اصرارهایش برای ازدواج، او را به قتل رساندی؟
نه. ما در یکی از روستاهای اطراف بافت زندگی می‌کردیم. حسین هم این را می‌دانست. آن روز ‏مادرم رفته بود تا از چشمه آب بیاورد. من درخانه بودم و داشتم سبزی خرد می‌کردم که یکدفعه ‏دیدم حسین جلویم سبز شد. خیلی ترسیدم. از ترسم همان چاقویی که دستم بود را جلوی حسین ‏گرفتم. نمی‌دانم چه نقشه‌ای در سرش بود، جیغ می‌زدم و التماس می‌کردم، اما او اصلاً گوش نمی‌‏داد، به طرف من آمد، با صدای بلند فریاد می‌زدم که با چاقو می‌زنم از من دور شو، اما فایده‌ای ‏نداشت. چندتا چاقو هم به دست و پایش زدم، اما حسین ول کن نبود. نمی‌دانم چطور شد، پایش به ‏پله گیر کرد و تعادلش را از دست داد و به طرف من سقوط کرد و چاقویی هم که در دست من بود، ‏در بدنش فرو رفت.‏
با این حال دادگاه تو را در این حادثه مقصر تشخیص داد.‏
بله، من همه تلاشم را کردم تا آنها را قانع کنم، ولی بی‌نتیجه بود. هیچ‌کس به جز وکیل و مادرم ‏به حرف‌های من اهمیت نمی‌دادند. درنهایت هم قاضی حکم قصاص برای من صادر کرد. ‏
پدر و مادرت در این مدت برای گرفتن رضایت از خانواده حسین کاری انجام ندادند؟
پدرم قبل از به زندان رفتن من فوت کرده بود. مادرم هم به تنهایی کاری نمی‌توانست انجام بدهد. آنها پول می‌خواستند، ما هم که پولی نداشتیم. بنده خدا مادرم هم چند ماه قبل از آزاد ‏شدنم فوت کرد. مادرم از غصه من دق کرد. حتی نتوانستم برای مراسم تشییع جنازه او شرکت ‏کنم. او را دفن کردند و من هم نتوانستم او را برای آخرین بار ببینم. وقتی این خبر را در زندان ‏شنیدم همه دنیا روی سرم خراب شد. مادرم تنها کس من بود.‏
یعنی هیچ‌کسی را نداشتی که پیگیر کارهایت باشد؟
به جز مادرم هیچ‌کسی نبود. البته خواهر و برادر ناتنی دارم، اما آنها هم دنبال زندگی و کار ‏خودشان بودند. ‏
پس با این حساب ملاقاتی زیادی هم در زندان نداشتی؟
در همه این سال‌ها فقط چندبار مادرم به ملاقاتم آمد. مریض بود و معمولاً کسی نمی‌‏توانست او را به ملاقاتم بیاورد. چند باری همین دخترخاله‌ام که با او زندگی می‌کنم، او را به ‏زندان آورد. در همه این مدت حتی یک‌بار هم به مرخصی نرفتم. ‏
در زندان سال جدید را چطور برگزار می‌کردید؟
من ٩ تا نوروز را در زندان بودم. تقریباً حرفه‌ای شدم. از چند هفته مانده به‌سال جدید حال و هوای ‏زندان کمی متفاوت می‌شود. ابتدا باید موکت‌ها و فرش‌ها شسته شود. شست‌وشوها در حیاط ‏زندان انجام می‌شد. با کمک بقیه بچه‌ها. بعد نوبت گردگیری بود. همه جا را باید تمیز می‌کردیم. ‏راهروی اصلی، بندها، حیاط، حمام، دستشویی، همه باید شسته و تمیز می‌شد. بعد از این نوبت به ‏خودمان می‌رسید. عیدها معمولاً عده زیادی از زندانیانی که شرایط مناسبی دارند، به مرخصی ‏می روند. اما آنهایی که مثل من شرایط مرخصی نداشتند در زندان می‌ماندند. خانواده بعضی ‏زندانی‌ها که وضع مالی بهتری داشتند برای آنها لباس نو می‌آوردند. آنهایی که زیاد لباس داشتند ‏به بقیه که وضع مالی خوبی نداشتند هم کمک می‌کردند. لوازم آرایش هم کم و بیش بود. یک ‏خانمی بود به نام فاطمه که رنگ مو می‌فروخت. نزدیک عید همه سراغ فاطمه خانم را می‌گرفتند. ‏رنگ می‌خریدیم و موهایمان را رنگ می‌کردیم. کلاً رفتار زندانبان‌ها هم در این مدت تغییر می‌‏کرد. خوش رفتارتر می‌شدند. تقریباً همه منتظر عید و سال جدید بودیم. اما واقعیت این بود که همه ‏دلخوشی‌ها در زندان الکلی بود. یعنی از همان فردای سال نو دوباره یاد بدبختی و گرفتاری‌ها می‌‏افتادیم. فکر اجرای حکم، این‌که چه کسانی ازسال گذشته تا امسال اعدام شدند یا آزاد شدند و از ‏بین ما رفتند. ‏
سفره هفت سین هم داشتید؟
بله. اتفاقاً سفره مفصلی هم بود. یک سفره بزرگ در راهروی اصلی زندان پهن می‌شد. خیلی هم ‏قشنگ بود. معمولاً بچه‌ها در بندها هم سفره هفت سین داشتند. ما هم در بند خودمان هفت سین ‏داشتیم. موقع‌سال تحویل هم همه کنار هم بودیم. حالا هر ساعتی که بود، فرقی نداشت، صبح، ‏ظهر، شب یا نیمه‌شب، موقع‌سال تحویل آزاد بودیم. همه کنار هم می‌نشستیم تاسال نو شود.‏
موقع‌سال تحویل در زندان به چه چیزی فکر می‌کردی؟
به همه چیز. در زندان آن‌قدر وقت داری که به همه زندگی‌ات بارها و بارها فکر کنی. اما راستش نوروز ‏قبلی، یعنی موقع تحویل‌سال ٩٧ گریه‌ام گرفت، با خودم گفتم که این آخرین عید و سفره هفت ‏سینی است که می‌بینم، چون حکم قصاص من آمده بود. هنوز هم وقتی یادش می‌افتم، حالم ‏خراب می‌شود.‏
اما نوروز ٩٨ رو هم دیدی؟
واقعاً باورم نمیشه. این‌که‌سال گذشته این روزها کجا بودم و به چه چیزهای ناامیدکننده‌ای فکر ‏می کردم و الان کجا هستم و با کلی انگیزه و شادی. ‏
چطور آزاد شدی؟
با کمک آقای شاهدادی و یک انجمن خیریه. بخش زیادی از پول را آقای شاهدادی تهیه کرد. مقداری ‏هم خیریه و اقوام دور ما. البته من زیاد از جزئیات ماجرا مطلع نبودم. تا جایی که می‌دانم شاهدادی ‏از اقوام دورمان است و حدود یک‌سالی پیگیر کار من بود تا از خانواده حسین رضایت بگیرد. فکر می‌‏کنم حدود ٣٠٠‌میلیون تومان پرداخت کردند تا من آزاد شدم.‏
الان کجا زندگی می‌کنی؟
سیرجان خانه دخترخاله‌ام. بعد از آزادی از زندان به این‌جا آمدم. سال تحویل هم کنار اینها بودم. به ‏جز خانه او جایی ندارم. قرار است امسال همراه دخترخاله‌ام به بندرعباس برویم. من قبل از این هیچ ‏وقت از بافت بیرون نرفته بودم. هیچ سالی در عید مسافرت نرفتم، ولی امسال قرار است برای نخستین بار ‏به سفر بروم. از این موضوع خیلی خوشحالم و هیجان زیادی دارم.‏

ماجرای آزادی سارا از زندان
مرد خیّر با فروش یک مغازه بزرگ در سیرجان دیه آزادی سارا را پرداخت کرد.

«دارایی و پول کم‌وبیش به دست می‌آید، این عمر و جوانی آدم است که با هیچ پولی جبران نمی‌شود.» اینها را محمد شاهدادی می‌گوید، او همان کسی است که سارا را از زندان خلاص کرد. مرد خیرخواهی که یک‌سال برای آزادی این دختر از زندان و جلب رضایت خانواده مقتول تلاش کرد و درنهایت هم موفق شد. حالا این مرد از این‌که سارا آزاد شده و فرصت دوباره‌ای برای زندگی دارد، خوشحال است:
چطور شد که با پرونده سارا آشنا شدید؟
این دختر از اقوام دور من است، ولی اصلاً نمی‌دانستم او بعد از این همه‌سال هنوز در زندان است، یعنی فکر می‌کردم آزاد شده است. سال گذشته بود که از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم سارا هنوز هم در زندان است و حتی حکم قصاص او صادر شده است. او هم پدرش را از دست داده بود و هم مادرش را و هیچ‌کس را نداشت. همان موقع بود که تصمیم گرفتم هر طوری شده به او کمک کنم.
جلب رضایت خانواده مقتول یک‌سال طول کشید؟
هم رضایت آنها و هم تهیه پول. آنها ابتدا ٥٠٠‌میلیون تومان می‌خواستند. پسر مقتول از همه سرسخت‌تر بود. چندبار با بزرگترها و ریش‌سفیدان به خانه آنها رفتیم. کلی صحبت کردیم تا بالاخره قبول کردند در ازای ٣٠٠‌میلیون تومان رضایت بدهند.
شما پرداخت ٣٠٠‌میلیون تومان را تقبل کردید؟
نه. من یک مغازه در مجتمعی در سیرجان داشتم، البته می‌خواستم به اسم دخترم کنم. به حرف گفته بودم این مغازه مال او است، اما هنوز به نامش نزده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم این مغازه را بدهم تا سارا آزاد شود. مغازه و پول و ملک چیز خوبی است، اما آزادی یک انسان از زندان خیلی باارزش‌تر است. مغازه را به خانواده مقتول دادم، یعنی به اسم پسر بزرگ او زدم، ولی باز هم کم داشتیم. پسر مقتول قبل از به نام زدن مغازه به من گفت که ارزش این مغازه ٢٠٠‌میلیون تومان است. من هم قبول کردم، تا کارها سریع پیش برود، یعنی وارد چانه‌زنی نشدم.
بقیه پول را چطور تهیه کردید؟
یک مؤسسه خیریه از طریق زندان کرمان در جریان مشکل سارا قرار گرفت و ٥٠‌میلیون تومان را تأمین کرد، من هم در خانواده مطرح کردم و خدا را شکر در مدت کوتاهی به کمک دوستان و اقوام ٥٠‌میلیون تومان دیگر هم جور شد و به خانواده مقتول دادیم. آنها هم رضایت دادند.
بعدش چه شد؟
٢٣ بهمن بود که سارا از زندان آزاد شد. خودش می‌خواست به خانه دخترخاله‌اش برود، البته آن روز برف شدیدی هم می‌بارید. روز فراموش‌نشدنی بود. فردای آن روز یعنی ٢٤ بهمن سارا از کرمان به سیرجان رفت و الان هم با دخترخاله‌اش زندگی می‌کند.

**مخاطبان گرامی : به شما عزیزان پيشنهاد مى كنيم "مطالب پیشنهادی" زير و مطالب "وب گردى" و "تازه هاى بازار" در ستون سمت راست صفحه را هم مطالعه كنيد.
نظر شما
* کد کپچا:
captcha

موشک «بالستیک» چه فرقی با موشک کروز دارد؟ + عکس

واکنش قابل تامل عباس عبدی به بازگشت گشت ارشاد

جزئیات تحریم‌های جدید آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران

اعتراض یک نماینده به بازگشت گشت ارشاد: آقای رئیسی، نکن!

نظرات متفاوت 8 کارشناس داوری درباره 3 گل و پنالتی مسابقه صنعت نفت - پرسپولیس : تصمیمات علی اصغر مومنی صحیح بود!؟

غایبان سرشناس و تعداد دیدار حساس استقلال – شمس آذر

زمان و شرط اجرای «همسان‌ سازی حقوق بازنشستگان»

دلایل و نحوه رفع درگیر بودن دائمی لنت ترمز با سطح دیسک ترمز

شوک به پرسپولیس: یک ستاره دیگر هم پر!

اوسمار پس از برد پرسپولیس چه گفت!؟

واکنش به ادعای رسانه عبری درباره اصابت موشک به دیمونا

امیرعبداللهیان: هیچ دولتی در مقابل حمله به سفارت خود ساکت نمی‌نشیند

حرکت منشوری دانیال اسماعیلی‌فر پس از گل‌زنی برای پرسپولیس !

اعتراض استقلالی ها: گل پرسپولیس به نفت خطا بود (عکس)

کارشناسی داوری پرسپولیس - صنعت نفت : بررسی عملکرد مومنی روی دو گل و یک پنالتی مشکوک / نظر کارشناسان + تصاویر

تغییر چهره و استایل (غزل شاکری) «آذر گل دره ای» سریال شهرزاد بعد 9 سال + تصاویر

درخواست نکونام از هواداران استقلال (تصویر)

فرودگاه دبی در آب غرق شد (ویدئو)

تصویر وایرال شده از زنان نظامی در رژه ارتش (عکس)

تجمع مقابل سفارت اردن در تهران (عکس)

پیتزا داوود پلمب شد (عکس)

تصویر بارش باران در ساحل سرخ جزیره هرمز (ویدئو)

تیپ جذاب و شیک آزاده صمدی (عکس)

با پادشاه اردن، همسر و فرزندانش آشنا شوید؛ از پرنسس ایمان تا پرنسس سلما

واکنش آرش رضاوند به تغییر نحوه تعیین قهرمان لیگ برتر + تصویر

تصاویر دلبرانه بازیگر دونگ‌ یی در طبیعت کره‌ جنوبی (عکس)

چهره جدید خانم مجری تلویزیون همه را شوکه کرد (عکس)

تصویر همسر واقعی جومونگ (عکس)

صحنهٔ زورگیری در بزرگراه صدر بازسازی شد (ویدئو)

محافظ مسی بالاخره شکست خورد! (ویدئو)

عکس یادگاری یک اسرائیلی با بدنه موشک ایرانی در کنار بحر المیت

بقایای موشک‌های سپاه در اراضی اشغالی (تصاویر)

استایل جدید ستاره استقلالی و همسر خارجی‌اش (عکس)

مدلینگ «دونگ‌ یی» (تصاویر)

واکنش رامین رضاییان به حمله موشکی ایران به اسرائیل (تصویر)

واکنش ملیکا زارعی به حمله ایران به اسرائیل (تصویر)

بمب الکترومغناطیسی چیست و چگونه عمل می کند؟ (+عکس)

تغییر چهره مهتاب کرامتی از «هلن» و «ماری» سریال مردان آنجلس تاکنون (عکس)

تصاویر عصبانیت شدید آل کثیر و اعتراض به کادر فنی پرسپولیس

پای هدیه تهرانی به وسط بحث درباره چهره سحر دولتشاهی باز شد! (تصاویر)

تیپ جوان‌پسند و متفاوت بهاره رهنما در کالیفرنیا (+عکس)

خبرگزاری اصولگرا خواستار محرومیت حضور زنان در ورزشگاه‌ها شد: گلر استقلال دختر بی حجاب را بغل و به پلیس حمله کرد! (عکس)

توییت جدید رسول خادم درباره زنان کپرنشین سیستان و بلوچستان (تصویر)

تغییر چهره «محیا دهقانی» بازیگر نقش «نجلا» در 32 سالگی (تصاویر)

تغییر چهر «بانو یومیول» در سریال جومونگ بعد از 18 سال (تصاویر)

تصویر خوش و آب رنگ و پوشیده بهنوش طباطبایی

«جونگ‌ یی»؛ سریالی کره‌ای که طرفداران «دونگ‌ یی» باید ببینند + تصاویر

خبر خوش بیرانوند برای هواداران پرسپولیس (عکس)

سانسور مومنانه هم رسید: پخش زنده سخنان منصور ارضی در زمان انتقاد از پناهیان قطع شد! (ویدئو)

واقعیت زورگیری در اتوبان صدر؛ چه‌کسی تیراندازی کرد؟+ عکس

پوشش متفاوت زهرا داوودنژاد در مراسم ختم برادرش (عکس)

نظر 3 کارشناس برنامه فوتبال برتر درباره داوری پر حاشیه استقلال - مس رفسنجان + ویدئو

تیپ تازه «بانو سوسانو» در پشت صحنه یک تئاتر (+عکس)

شیخ علیرضا پناهیان در جلسه اقتصادی دولت رئیسی ! (عکس)

واکنش امیررضا رفیعی به کلیش شیت برای پرسپولیس (تصویر)

عکس‌های شخصی سو سو، خانم بازیگر سریال جومونگ (تصاویر)

اکران همزمان «مست عشق» در ایران و ترکیه/ «هانده ارچل» به ایران می آید؟ (+تصاویر)

قاب سه نفره رضا داوودنژاد با نیکی کریمی و دختر عمویش (عکس)

حرکت قشنگ ستاره پرسپولیس در قبال بازیکن استقلال + تصویر

سحر دولتشاهی و همایون شجریان در قابی زیبا و بی نظیر (عکس)

باریک‌ترین آپارتمان جهان در قم! (عکس)

تجمع بازنشستگان در چند شهر؛ مستمری ها باید مطابق قانون زیاد شود (+عکس)

رفتار مشابه نکونام و دخترش در واکنش به فرصت سوزی بازیکنان استقلال ! (تصاویر)

پوشش و استایل متفاوت بهاره رهنما در آمریکا (عکس)

مرادی، کارشناس داوری: توپ استقلال از خط دروازه مس رفسنجان گذشت (+ویدئو)

واکنش تند جواد نکونام به نپذیرفتن گل استقلال مقابل مس: دشمنی شروع شد (تصویر)

تغییر چهره درسا (نیکی نصیریان) سریال بزنگاه بعد از ۱۶ سال +عکس

ماجرای نامه ای که دیر رسید و هویدا اعدام شد (+تصاویر)

پیکر سرلشکر محمدهادی حاجی رحیمی و سید مهدی جلادتی به خاک سپرده شد (+تصاویر)

مراسم تشییع رضا داوودنژاد با حضور هنرمندان (اسامی و تصاویر)

صحبت های سوزناک مونا داوودنژاد در تشییع برادرش رضا: مادربزرگ و عسل منتظرت هستند (ویدئو)

اینفلوئنسر معروف آمریکایی: خامنه ای رهبر عزیز، رحم نکن... (تصویر)

اولین تصویر از غزل بدیعی ، در تشییع همسرش رضا داوودنژاد (عکس)

حضور سیدحسن خمینی، خاتمی، ناطق نوری، جهانگیری و قالیباف در مراسم چهلم آیت الله موسوی بجنوردی (گزارش تصویری)

سلفی جذاب بهنوش طباطبایی با مادرش (عکس)

درخشش بهنوش طباطبایی در استایل جدید (عکس)

قطامِ سریال امام علی(ع) در 51 سالگی و در فرانسه / زندگینامه و کارنامه هنری ویشکا آسایش + تصاویر

تصویر معنادار از جایگاه برخی شخصیت ها در افطاری رهبری که وایرال شد

زین الدین زیدان، رقیب آقای همساده در عشق به کته شد! (ویدئو)

سکانس تلخ رضا داوودنژاد و زهره فکورصبور که هر دو در ۴۳ سالگی درگذشتند + ویدئو

تصاویر جالب دونگ یی و معلمش در ساحل / عکس

مراسم احیا شب بیست و سوم ماه رمضان در حرم امام خمینی (عکس)

واکنش ژیلا صادقی به فوت رضا داوودنژاد خبرساز شد (تصویر)

تصویری بی نظیر و متفاوت از پل خواجو

دختر سرمربی سابق پرسپولیس با پیروزی در انتخابات، شهردار شد! (تصویر)

عاشقانهِ تلخ رضا داوودنژاد با همسرش غزل بدیعی: دوست دارم شادت کنم (ویدئو)

تصویر سردار محمدرضا زاهدی در کنار رهبر انقلاب (عکس)

استوری فرهاد مجیدی برای رضا داوودنژاد (تصویر)

واکنش نرگس محمدی به فقدان رضا داوودنژاد (تصویر)

تصاویر ۷ شهید حمله رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه (عکس)

پرطرفدارترین