- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
خلیجفارس و تنگناهای امنیتی هرمز
ضیاءالدین صبوری
نقش محوری خلیجفارس در منظومه قدرت بینالمللی بهگونهای است که نظریهپردازان مختلف درحوزه روابط بینالملل به کرات از آن یاد کردهاند.
ضیاءالدین صبوری/ رئیس انجمن علمی ایرانی روابط بینالملل در همشهری نوشت: بهعنوان نمونه، فون لوهازن در سال۱۹۹۶ جهان را به 3 منطقه بزرگ تقسیم کرده و یکی از این مناطق، یعنی منطقه خلیجفارس را بهعنوان مرکزمرکز نامیده است.
اندیشمندان ژئوپلیتیک معتقدند هر قدرتی که در این منطقه مستقر شود، میتواند با استفاده از اهرم انرژی بر رقبایش فشار وارد کند.
نویسنده کتاب تکاپوی جهان نیز مینویسد که تسلط بر خلیجفارس، مقدمه تسلط بر جهان است. همچنین جفری هارت، نویسنده دیگر معتقد است که کنترل بر منابع، کنترل بر بازیگران را در پی دارد و آنکه بازیگران را کنترل کند، درواقع نتایج بازی را تعیین میکند. در هرحال، 2بعد مهم توجه قدرتها به خلیجفارس عبارت از الف) انرژی و نقش محوری آن در اقتصاد جهانی و ب) موقعیت ارتباطی بهعنوان کانون کریدورهای ارتباطی جهان است که در یک محدوده جغرافیایی تحت عنوان بیضی انرژی جهانی یا هارتلند انرژی قرار گرفته است.
بنابراین در توازن قدرت آینده این موضوع بسیار حائز اهمیت است؛ چراکه در این توازن قدرت، برتری از آن قدرتی خواهد بود که بر منابع انرژی و خطوط انتقال آن تسلط داشته باشد.
خلیجفارس از منظر ژئوپلیتیک انرژی بهعنوان راهبردیترین منطقه دارای منابع سرشار ذخایر فسیلی مطرح است؛ بهگونهای که در آخرین پژوهشهای صورتگرفته، این مطلب به خوبی و روشنی بیان شده است که منابع هیدروکربوری تا سال۲۰۵۰ همچنان بهعنوان عمدهترین منبع تأمین انرژی باقی خواهد ماند.
پژوهشگران همچنین پیشبینی کردهاند که تا سال۲۰۳۰ حدود ۸۳درصد به تقاضای انرژی جهان افزوده خواهد شد. بنابراین، نگاه به منطقه خلیجفارس بهخاطر داشتن ذخایر فراوان انرژی در کنار هزینههای ارزان استخراج و قابلیت بهرهبرداری طولانیمدت و همینطور دسترسی به مسیرهای ارتباطی مناسب بهعنوان مزیتهای نسبی این منطقه، اساسا یک نگاه راهبردی و استراتژیک است.
ازسوی دیگر باید توجه داشت که راههای آبی، از میان انواع راههای دسترسی، اهمیت بیشتری دارد و مسیرهای ارتباطی این منطقه و تنگه هرمز که شاهراه ارتباطی نفتکشهای بزرگ و ابرکشتیها به شمار میآید، از این جهت دارای حساسیت مضاعف است که هماکنون تنها ۲۰درصد از فرایند انتقال انرژی از طریق خطوط لولهای انجام میگیرد؛ چراکه خطوط لولهای در طولانیمدت به نتیجه میرسد و مقرون به صرفه نیز نیست؛ ازاینرو مسیرهای ارتباطی آبراهی حائز اهمیت خاص هستند.
نکته بعدی اینکه در سابقه دولتهای استعماری ازجمله بریتانیا که تا سال۱۹۷۱ بر منطقه خلیجفارس سیطره داشتهاست، همواره این اقرار و اذعان دیده میشود که کنترل جریان نفت از اساسیترین عوامل پیروزی آنها در جریان جنگ جهانی اول و دوم بوده است. لذا نگاه راهبردی به منابع و راههای انتقال انرژی در این موقعیت و شرایط زمانی اهمیت بسیار خواهد داشت.
مسئله بعدی، تخمین و ارزیابی میزان و چگونگی منافعی است که از رهگذر تبادل انرژی حاصل از این منطقه نصیب بازیگران اعم از دولتها، قدرتها، سازمانها و بنگاههای اقتصادی میشود.
آنگونه که استراتژیستهای آمریکایی منافع را تقسیمبندی کردهاند، دستهای از منافع مرتبط با حفظ بقاست، بخشی از منافع که از دارایی یا انتقال داراییهای کانی، همانند انرژی حاصل میشود و درصورت اتلاف، قابل بازیابی نیست، منافع حیاتی (Vital Interests) و در مرتبه بعد، منافع مهم قرار دارد.
پرسش اینجاست که منافع حیاتی درخصوص منطقه خلیجفارس بیشتر متوجه کدامیک از کشورها یا قدرتهاست؟
در یک بررسی اجمالی، آمریکا بهعنوان بخشی از کشورهای طالب انرژی این منطقه مطرح است. منطقه اروپا نیز در کنار چین و روسیه و مهمتر از همه، کشورهای خلیجفارس بهعنوان دارندگان و صاحبان این انرژی میتوانند به نسبتهای مختلف در این منطقه حیاتی دارای منافع باشند.
بهعنوان مثال، آمریکاییها اجماع دارند که نفت و انرژی بهعنوان ابزارهای هژمونی آمریکایی برای آنها اهمیت راهبردی دارد و خلیجفارس هم برای آنها یک منطقه استراتژیک تلقی میشود.
اروپا نیز به لحاظ نیاز به انرژی و همینطور مجاورت جغرافیایی با این منطقه، نگاه خاصی به منطقه خلیجفارس دارد و نیاز به آرامش و ثبات را عامل تضمین امنیت اروپا تلقی میکند.
چین و روسیه هم به همین ترتیب؛ اگرچه خود دارای نفت و گاز هستند، ولی از امنیت این منطقه بسیار سود میبرند.
مهمتر اینکه کشورهای خلیجفارس، اساسا نفت و انرژی را بهعنوان عامل ثبات سیاسی، رفاه اقتصادی و بقای سیاسی خودشان ارزیابی میکنند.
در نتیجه باید گفت که کشورهای صادرکننده و کشورهای مصرفکننده انرژی خلیجفارس، بهطور همزمان و به یک اندازه میتوانند نگران امنیت این منطقه باشند.
بهعبارت دیگر، نیاز به آرامش و ثبات بهعنوان یک ضرورت برای تمامی کشورهایی که از منافع اقتصادی و منابع انرژی منطقه خلیجفارس بهره میبرند، حائز اهمیت و محل درنگ است.
اما سؤال مهمی که مطرح میشود، این است که با مفروض داشتن یک الگوی امنیتی برای این منطقه، کدام الگوی امنیتی میتواند پاسخگوی نیاز مجموعه این کشورها و قدرتهای سودبرنده از منابع سرشار انرژی خلیجفارس باشد؟
در پاسخ به این پرسش کلیدی میتوان گفت که از میان الگوهای مختلف امنیت، ازجمله امنیت سنتی مبتنی بر سیاست رئالیستی، الگوی هژمونیک مبتنی بر هژمونی آمریکا و الگوی امنیت مشارکتی، بهنظر میرسد الگوی اخیر مطلوبیت بیشتری دارد؛ چراکه الگوی نخست اساسا منازعهخیز و الگوی دوم برونزاست اما الگوی سوم میتواند بهعنوان یک الگوی درونزا و با فرض اینکه امنیت یک ملک مشاع است و قابل تقسیم نیست، مطلوبیت و کاربرد دقیقتری داشته باشد. باید توجه داشت که در این الگو، دوستان و دشمنان به یک اندازه خود را ضامن رفتارهای خود میدانند و محدودیت میپذیرند و مهمتر اینکه، این الگوی امنیتی حتی در شرایط بیاعتمادی متقابل نیز قابلیت اجرا و پیادهسازی دارد.
به این ترتیب، میتوان گفت که در این الگوی امنیتی که بیشتر بهعنوان الگوی امنیت منطقهای درجهت ایجاد و تثبیت همگراییها کاربرد یافته، تهدیدات برای دشمنان و دوستان به یک اندازه قابل بررسی است و درنتیجه، امنیت نیز برای دشمنان و دوستان همچنان به یک اندازه واجد ارزش است.
آنگونه که اندیشمندان روابط بینالملل معتقدند، الگوهای امنیت منطقهای اگرچه به ظاهر منطقهای هستند اما پایههای امنیت جهانی را تشکیل میدهند؛ لذا امنیت خلیجفارس برای مناطق همجوار و حتی مناطق دوردست هم اساسا دارای جایگاه و اهمیت راهبردی است.
از همینرو، ضرورت مقابله با عناصر بیثباتکننده در این منطقه، برای تمامی طرفها میتواند بهعنوان یک اولویت که ضامن همبستگی و همگرایی آنهاست، مطرح باشد.
باری بوزان معتقد است که امنیت ملی و امنیت بینالمللی باهم، همبستگی متقابل دارند و تعقیب هر کدام بهتنهایی هرگز به نتیجه نخواهد رسید؛ چراکه یا منزوی شدن در روابط بینالملل یا حل شدن در سیستم جهانی را در پی خواهد داشت.
بنابراین، باید گفت که ترتیبات امنیتی خلیجفارس بر پایه وابستگی متقابل قابل تبیین است و پیوستگی امنیت خلیجفارس، درواقع با عوامل و پارامترهای متعددی درون دولتها و قدرتها و همچنین در ارتباط با سایر کشورها و قدرتها مفهوم مییابد؛ ازجمله چگونگی رابطه ایران و آمریکا که میتوان آن را بهعنوان عاملی تأثیرگذار در فرایند تأمین امنیت منطقه درنظر گرفت.
در یک نگاه کلی و درمقام نتیجه، میتوان گفت که رویکرد تلفیقی یا همان امنیت منطقهای که در رهیافت مجموعه امنیتی باری بوزان تبیین میشود، بهترین مطلوبیت را برای این منطقه خواهد داشت و بالطبع این رویکرد تلفیقی دارای الزاماتی است که باید به آن توجه کرد؛ ازجمله گفتوگو، همکاری، اعتمادسازی متقابل، تبادل اطلاعات، مانورهای مشترک و توافقات دو یا چندجانبه و برخی از اقدامات ضروری مورد نیاز دیگر که میتواند متناسب با موقعیت و شرایط، ثبات و امنیت نسبی را برای منطقه به ارمغان آورد.
ضیاءالدین صبوری/ رئیس انجمن علمی ایرانی روابط بینالملل در همشهری نوشت: بهعنوان نمونه، فون لوهازن در سال۱۹۹۶ جهان را به 3 منطقه بزرگ تقسیم کرده و یکی از این مناطق، یعنی منطقه خلیجفارس را بهعنوان مرکزمرکز نامیده است.
اندیشمندان ژئوپلیتیک معتقدند هر قدرتی که در این منطقه مستقر شود، میتواند با استفاده از اهرم انرژی بر رقبایش فشار وارد کند.
نویسنده کتاب تکاپوی جهان نیز مینویسد که تسلط بر خلیجفارس، مقدمه تسلط بر جهان است. همچنین جفری هارت، نویسنده دیگر معتقد است که کنترل بر منابع، کنترل بر بازیگران را در پی دارد و آنکه بازیگران را کنترل کند، درواقع نتایج بازی را تعیین میکند. در هرحال، 2بعد مهم توجه قدرتها به خلیجفارس عبارت از الف) انرژی و نقش محوری آن در اقتصاد جهانی و ب) موقعیت ارتباطی بهعنوان کانون کریدورهای ارتباطی جهان است که در یک محدوده جغرافیایی تحت عنوان بیضی انرژی جهانی یا هارتلند انرژی قرار گرفته است.
بنابراین در توازن قدرت آینده این موضوع بسیار حائز اهمیت است؛ چراکه در این توازن قدرت، برتری از آن قدرتی خواهد بود که بر منابع انرژی و خطوط انتقال آن تسلط داشته باشد.
خلیجفارس از منظر ژئوپلیتیک انرژی بهعنوان راهبردیترین منطقه دارای منابع سرشار ذخایر فسیلی مطرح است؛ بهگونهای که در آخرین پژوهشهای صورتگرفته، این مطلب به خوبی و روشنی بیان شده است که منابع هیدروکربوری تا سال۲۰۵۰ همچنان بهعنوان عمدهترین منبع تأمین انرژی باقی خواهد ماند.
پژوهشگران همچنین پیشبینی کردهاند که تا سال۲۰۳۰ حدود ۸۳درصد به تقاضای انرژی جهان افزوده خواهد شد. بنابراین، نگاه به منطقه خلیجفارس بهخاطر داشتن ذخایر فراوان انرژی در کنار هزینههای ارزان استخراج و قابلیت بهرهبرداری طولانیمدت و همینطور دسترسی به مسیرهای ارتباطی مناسب بهعنوان مزیتهای نسبی این منطقه، اساسا یک نگاه راهبردی و استراتژیک است.
ازسوی دیگر باید توجه داشت که راههای آبی، از میان انواع راههای دسترسی، اهمیت بیشتری دارد و مسیرهای ارتباطی این منطقه و تنگه هرمز که شاهراه ارتباطی نفتکشهای بزرگ و ابرکشتیها به شمار میآید، از این جهت دارای حساسیت مضاعف است که هماکنون تنها ۲۰درصد از فرایند انتقال انرژی از طریق خطوط لولهای انجام میگیرد؛ چراکه خطوط لولهای در طولانیمدت به نتیجه میرسد و مقرون به صرفه نیز نیست؛ ازاینرو مسیرهای ارتباطی آبراهی حائز اهمیت خاص هستند.
نکته بعدی اینکه در سابقه دولتهای استعماری ازجمله بریتانیا که تا سال۱۹۷۱ بر منطقه خلیجفارس سیطره داشتهاست، همواره این اقرار و اذعان دیده میشود که کنترل جریان نفت از اساسیترین عوامل پیروزی آنها در جریان جنگ جهانی اول و دوم بوده است. لذا نگاه راهبردی به منابع و راههای انتقال انرژی در این موقعیت و شرایط زمانی اهمیت بسیار خواهد داشت.
مسئله بعدی، تخمین و ارزیابی میزان و چگونگی منافعی است که از رهگذر تبادل انرژی حاصل از این منطقه نصیب بازیگران اعم از دولتها، قدرتها، سازمانها و بنگاههای اقتصادی میشود.
آنگونه که استراتژیستهای آمریکایی منافع را تقسیمبندی کردهاند، دستهای از منافع مرتبط با حفظ بقاست، بخشی از منافع که از دارایی یا انتقال داراییهای کانی، همانند انرژی حاصل میشود و درصورت اتلاف، قابل بازیابی نیست، منافع حیاتی (Vital Interests) و در مرتبه بعد، منافع مهم قرار دارد.
پرسش اینجاست که منافع حیاتی درخصوص منطقه خلیجفارس بیشتر متوجه کدامیک از کشورها یا قدرتهاست؟
در یک بررسی اجمالی، آمریکا بهعنوان بخشی از کشورهای طالب انرژی این منطقه مطرح است. منطقه اروپا نیز در کنار چین و روسیه و مهمتر از همه، کشورهای خلیجفارس بهعنوان دارندگان و صاحبان این انرژی میتوانند به نسبتهای مختلف در این منطقه حیاتی دارای منافع باشند.
بهعنوان مثال، آمریکاییها اجماع دارند که نفت و انرژی بهعنوان ابزارهای هژمونی آمریکایی برای آنها اهمیت راهبردی دارد و خلیجفارس هم برای آنها یک منطقه استراتژیک تلقی میشود.
اروپا نیز به لحاظ نیاز به انرژی و همینطور مجاورت جغرافیایی با این منطقه، نگاه خاصی به منطقه خلیجفارس دارد و نیاز به آرامش و ثبات را عامل تضمین امنیت اروپا تلقی میکند.
چین و روسیه هم به همین ترتیب؛ اگرچه خود دارای نفت و گاز هستند، ولی از امنیت این منطقه بسیار سود میبرند.
مهمتر اینکه کشورهای خلیجفارس، اساسا نفت و انرژی را بهعنوان عامل ثبات سیاسی، رفاه اقتصادی و بقای سیاسی خودشان ارزیابی میکنند.
در نتیجه باید گفت که کشورهای صادرکننده و کشورهای مصرفکننده انرژی خلیجفارس، بهطور همزمان و به یک اندازه میتوانند نگران امنیت این منطقه باشند.
بهعبارت دیگر، نیاز به آرامش و ثبات بهعنوان یک ضرورت برای تمامی کشورهایی که از منافع اقتصادی و منابع انرژی منطقه خلیجفارس بهره میبرند، حائز اهمیت و محل درنگ است.
اما سؤال مهمی که مطرح میشود، این است که با مفروض داشتن یک الگوی امنیتی برای این منطقه، کدام الگوی امنیتی میتواند پاسخگوی نیاز مجموعه این کشورها و قدرتهای سودبرنده از منابع سرشار انرژی خلیجفارس باشد؟
در پاسخ به این پرسش کلیدی میتوان گفت که از میان الگوهای مختلف امنیت، ازجمله امنیت سنتی مبتنی بر سیاست رئالیستی، الگوی هژمونیک مبتنی بر هژمونی آمریکا و الگوی امنیت مشارکتی، بهنظر میرسد الگوی اخیر مطلوبیت بیشتری دارد؛ چراکه الگوی نخست اساسا منازعهخیز و الگوی دوم برونزاست اما الگوی سوم میتواند بهعنوان یک الگوی درونزا و با فرض اینکه امنیت یک ملک مشاع است و قابل تقسیم نیست، مطلوبیت و کاربرد دقیقتری داشته باشد. باید توجه داشت که در این الگو، دوستان و دشمنان به یک اندازه خود را ضامن رفتارهای خود میدانند و محدودیت میپذیرند و مهمتر اینکه، این الگوی امنیتی حتی در شرایط بیاعتمادی متقابل نیز قابلیت اجرا و پیادهسازی دارد.
به این ترتیب، میتوان گفت که در این الگوی امنیتی که بیشتر بهعنوان الگوی امنیت منطقهای درجهت ایجاد و تثبیت همگراییها کاربرد یافته، تهدیدات برای دشمنان و دوستان به یک اندازه قابل بررسی است و درنتیجه، امنیت نیز برای دشمنان و دوستان همچنان به یک اندازه واجد ارزش است.
آنگونه که اندیشمندان روابط بینالملل معتقدند، الگوهای امنیت منطقهای اگرچه به ظاهر منطقهای هستند اما پایههای امنیت جهانی را تشکیل میدهند؛ لذا امنیت خلیجفارس برای مناطق همجوار و حتی مناطق دوردست هم اساسا دارای جایگاه و اهمیت راهبردی است.
از همینرو، ضرورت مقابله با عناصر بیثباتکننده در این منطقه، برای تمامی طرفها میتواند بهعنوان یک اولویت که ضامن همبستگی و همگرایی آنهاست، مطرح باشد.
باری بوزان معتقد است که امنیت ملی و امنیت بینالمللی باهم، همبستگی متقابل دارند و تعقیب هر کدام بهتنهایی هرگز به نتیجه نخواهد رسید؛ چراکه یا منزوی شدن در روابط بینالملل یا حل شدن در سیستم جهانی را در پی خواهد داشت.
بنابراین، باید گفت که ترتیبات امنیتی خلیجفارس بر پایه وابستگی متقابل قابل تبیین است و پیوستگی امنیت خلیجفارس، درواقع با عوامل و پارامترهای متعددی درون دولتها و قدرتها و همچنین در ارتباط با سایر کشورها و قدرتها مفهوم مییابد؛ ازجمله چگونگی رابطه ایران و آمریکا که میتوان آن را بهعنوان عاملی تأثیرگذار در فرایند تأمین امنیت منطقه درنظر گرفت.
در یک نگاه کلی و درمقام نتیجه، میتوان گفت که رویکرد تلفیقی یا همان امنیت منطقهای که در رهیافت مجموعه امنیتی باری بوزان تبیین میشود، بهترین مطلوبیت را برای این منطقه خواهد داشت و بالطبع این رویکرد تلفیقی دارای الزاماتی است که باید به آن توجه کرد؛ ازجمله گفتوگو، همکاری، اعتمادسازی متقابل، تبادل اطلاعات، مانورهای مشترک و توافقات دو یا چندجانبه و برخی از اقدامات ضروری مورد نیاز دیگر که میتواند متناسب با موقعیت و شرایط، ثبات و امنیت نسبی را برای منطقه به ارمغان آورد.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.