- تاریخ برگزاری کنکور سال ۱۴۰۴ مشخص شد
- وزارت آموزش و پرورش این فرهنگیان بازنشسته را مجددا به کار دعوت کرد
- گیلانشاه خالدار منقرض شد / وداع با پرنده ناب حیات وحش ایران + عکس
- تجمع جمعی از معلمان بازنشسته مقابل مجلس / جزئیات مطالبات فرهنگیان
- پیش بینی آب و هوای تهران در ۳ روز آینده
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- پیش بینی هواشناسی از وضعیت آب و هوا فردا سه شنبه ۲۹ آبان
- ۶ مرحله بهره مندی معلمان از رتبه بندی + جزئیات و لینک
- روز جهانی مرد ۱۴۰۳ چه روزی است؟ هدف از روز جهانی آقایان
- حقوق این پرسنل آموزش و پرورش در سال آینده افزایش می یابد
عاشورا، نه به بیعت اجباری بود
«اظهار این سخن که یا بیعت با حکومت یا پذیرش ذلت و دست کشیدن از حیات، پدیده بسیار خطرناکی بود که پس از پیامبر اکرم(ص) به نام دیانت ظهور یافت. بیعت اجباری، خشونت سیاسی و استبداد دینی، یعنی جلوههای تباهی دین و دولت، حکومت و جامعه را دربرگرفت و رسمیت یافت.»
«اظهار این سخن که یا بیعت با حکومت یا پذیرش ذلت و دست کشیدن از حیات، پدیده بسیار خطرناکی بود که پس از پیامبر اکرم(ص) به نام دیانت ظهور یافت. بیعت اجباری، خشونت سیاسی و استبداد دینی، یعنی جلوههای تباهی دین و دولت، حکومت و جامعه را دربرگرفت و رسمیت یافت.»
روزنامه اعتماد در نوشتاری به قلم مصطفی دلشاد تهرانی درباره درسهایی که باید از نهضت حسینی گرفت، نوشت: «آن چه با نهضت پیشوای آزادگان حضرت حسین(ع) نمود یافت، احیای مدرسه پیامبر اکرم(ص) و مدرسه امام علی(ع) بود. حسین(ع) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مدرسهای را بنیان گذاشت که مردمان در آن به نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند؛ چنان که خود هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه در آغاز نهضت خویش در وصیتنامهاش نوشت:
«أُرِیدُ أنْ آمُر بِالْمعْرُوفِ و أنْهی عنِ الْمُنْکرِ و أسِیر بِسِیره جدِّی مُحمّدٍ و سِیره أبِی علِیِّ بْنِ أبِیطالِبٍ.» (الفتوح، ابن أعثم کوفی، ج ۵، ص ۳۳)
من میخواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیری کنم و به سیره جدم محمد(ص) و سیره پدرم علی بن ابیطالب(ع) رفتار کنم.
احیای اسلام نبوی و علوی
مدرسه حسینی، مدرسه احیای اسلام نبوی و اسلام علوی است؛ مدرسهای که اسلام حقیقی در آن جلوه دارد و تربیتشدگانش بینا و دانا و کریم و عزیز و آزاد از دنیا و مطیع خدا و اهل شجاعت و استقامتند؛ چنان که بزرگ مربی این مدرسه، حسین(ع) جلوه تام این ویژگیها است.
مدرسه حسینی برخاسته از مدرسه تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیر مومنان(ع) بود؛ مدرسهای که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(ع) آن را بهتمامی برپا کرد و پرچمی برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بوده؛ چنانکه فرموده است:
«حُسیْنٌ مِنِّی و أنـا مِنْ حسیْنٍ؛»
«حسین از من است و من از حسینم.» (المسند، احمد بن حنبل، ج ۴، ص ۱۷۲)
میتوان گفت این سخن که پیامبر(ص) فرمودند «من از حسینم» یعنی بقای دین و آیین من به وسیله حسین است و مدرسه من با او احیا میشود و میماند، زیرا اگر کربلا و عاشورا برپا نمیشد و مدرسه حسینی شکل نمیگرفت، چنان اسلام وارونه میشد که هیچ از آن نمیماند.
مسائل جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص)
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهایی اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج رسید؛ بیعت اجباری، بر هم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادی، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، متداول شدن دستگیری، زندانی کردن، شکنجه، کشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعی، شکنجه و آزار به خاطر گرویدن به مذهبی خاص یا داشتن طرز تفکری مخصوص، تبدیل خلافت به سلطنت و پیدایش نظام استبدادی موروثی.
این گونه بود که امام حسین(ع) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانی شست و مدرسه حسینی را بنیان گذاشت.
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حرّیت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیرالامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
(دیوان کلیات اشعار فارسی، اقبال لاهوری، ص ۷۵)
حسین(ع) دیدهها را بر اسلامی گشود که ارمغانش آزادی، بینایی، ارجمندی، برابری، برادری، دادگری، آسودگی و بندگی است و زندگی حقیقی با این امور معنا مییابد.
خطبه امام حسین(ع) در مواجهه با سپاه حر
حسین(ع) همگان را به تلاش و مبارزه برای دستیابی به حقیقت زندگی فراخوانده است. آن حضرت در مسیر نهضت خود به سوی کوفه، پس از رویارویی با سپاه حر بن یزید ریاحی که مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه بودند، در منزل «بِیْضه» خطاب به آنان و یاران خود و کوفیان و همه مردمان خطبهای ایراد کرد و چنین فرمود:
«مردم! همانا رسول خدا(ص) فرموده است: «هر کس حاکم ستمگری را مشاهده کند که حرامهای خدا را حلال میسازد، عهد و پیمان الهی را زیر پا میگذارد، با سنت و قانون پیامبر مخالفت میورزد، با بندگان خدا با دشمنی و از سرِ گناه رفتار میکند ولی در برابر چنین حاکمی با زبان و عمل مخالفت نکند، بر خداوند است که او را با همان ستمگران در یک جایگاه عذاب کند.»
مردم! آگاه باشید که اینان (امویان) پیروی از شیطان را بر خود واجب کرده و اطاعت خدا را ترک کردهاند و فساد را ترویج کرده و حدود الهی را تعطیل کردهاند و اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال کرده و حلال او را حرام ساختهاند و من شایستهترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم. نامههای شما را دریافت کردهام و سفیران شما بیعتتان را به من رساندهاند که پیمان بستهاید که مرا در برابر دشمن تنها نگذارید و دست از یاری من برندارید. پس اگر بر پیمان خود وفادار بمانید و استوار باشید به هدایت و سعادت دست یابید، زیرا من حسین فرزند فاطمه دختر پیامبر و فرزند علی هستم. من با شمایم و خاندانم با خاندان شماست و من [در حیات و ممات] سرمشق و الگوی شمایم و اگر چنین نکنید و پیمان خود بشکنید و بیعتی که با من بستهاید از گردن خویش بردارید، به جان خودم سوگند که این کار از شما شگفتی ندارد، زیرا پیشتر این کار را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم کردهاید. پس فریبخورده کسی است که به شما دل بندد و به پیمانتان اعتماد کند. شما مردمانی هستید که در یافتن خواسته خود به اشتباه رفتهاید و بهره حقیقی خود را تباه کردهاید و هر که پیمانشکنی کند، بیگمان به زیان خود عمل کند و خداوند مرا از شما بینیاز سازد و سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.» (تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۰۳)
کربلا؛ پیام حریت
بدینترتیب حسین(ع) همگان را به مدرسه تربیتی خود که مدرسه یافتن زندگی حقیقی است فرامیخواند. پیام کربلا و عاشورا، پیام حریت، بصیرت، عبودیت، عدالت و عزت است و اگر این اهداف مدرسه حسینی فراموش شود، فلسفه عزاداری و به تبع آن راه حسین(ع) فراموش میشود. مدرسه حسینی این گونه زیستن را میآموزد و اگر اهداف تربیتی این مدرسه دریافت نشود یا از آن غفلت شود، انسان در جبهه مقابل حسین(ع) و نهضت او قرار میگیرد یا از مدرسه حسینی به کلی دور میشود.
ورنه ای آگه برو بر خود گِری
ز آن که در انکارِ نقل و محْشری
بر دل و دینِ خرابت نوحه کن
که نمیبیند جز این خاکِ کُهُن
ور همی بیند، چرا نبْود دلیر
پُشتدار و جانسپار و چشمسیر؟
در رُخت کو از میِ دین فرخی
گر بدیدی بحر، کو کفِّ سخی؟
آن که جُو دید، آب را نکْند دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ
(مثنوی معنوی، مولوی، دفتر ششم)
هر که از آن دریای معرفت جرعهای بیاشامد سرمست میشود و حریت و کرامت و عزت و شجاعت و استقامت و سخاوت در او جلوه میکند که مدرسه حسینی مدرسه اتصاف به کمالات انسانی است.
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهایی اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج رسید؛ بیعت اجباری، بر هم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادی، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، متداول شدن دستگیری، زندانی کردن، شکنجه، کشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعی، شکنجه و آزار به خاطر گرویدن به مذهبی خاص یا داشتن طرز تفکری مخصوص، تبدیل خلافت به سلطنت و پیدایش نظام استبدادی موروثی.
عاشورا، نه به بیعت اجباری بود
مدرسه حسینی، مدرسهای است برخاسته از مدرسه تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان(ع)؛ مدرسهای که به انحراف رفته و رو به اضمحلال بود و حسین(ع) آن را با پرچمی برافراشت که پیوسته در اهتزاز است.
مدرسه حسینی مدرسه فهم درست اسلام و دریافت جامعیت آن و ارایه آن در هندسهای صحیح است. این سه امر حیاتی یعنی فهم درست اسلام و جامعیت اسلام و هندسه صحیح اسلام، پس از پیامبر دچار آفتهای سخت و دگرگونیهای شگفت شد و با قدرت گرفتن امویان این انحراف و اضمحلال به اوج خود رسید. امویان فهم درست را از اسلام گرفتند و مفاهیم آن را تا آنجا که توانستند تحریف کردند. آنان اسلام را از جامعیت انداختند و لباسی تنگ و متناسب با نظام قبیلگی و نژادگرایی و جاهلیت اموی بر تن آن کردند. آنان هندسه اسلام نبوی را بر هم زدند و چنان نسبتی از امور دینی برپا کردند که منافع آنان تأمین و حفظ شود. بدین ترتیب اسلامی شکل گرفت خشن و جاهلانه، بیروح و قشریگرایانه، مبتنی بر مدیریتی خودکامانه. شاخصههای این اسلام که پس از پیامبر شکل گرفت و در دوره امویان تمامیت یافت، در تربیت، سیاست و مدیریت آنان به خوبی قابل مشاهده است.
اظهار این سخن که یا بیعت با حکومت یا پذیرش ذلت و دست کشیدن از حیات، پدیده بسیار خطرناکی بود که پس از پیامبر اکرم(ص) به نام دیانت ظهور یافت. بیعت اجباری، خشونت سیاسی و استبداد دینی، یعنی جلوههای تباهی دین و دولت، حکومت و جامعه را دربرگرفت و رسمیت یافت. امیر مومنان علی(ع) در سخنی بدین امر اشارت کرده و فرموده است:
«بارخدایا از تو بر قریش یاری میخواهم که پیوند خویشاوندیام را بریدند و کار را بر من واژگون گردانیدند و برای ستیز با من فراهم شدند در حقی - که از آنِ من بود نه آنان - و بدان سزاوارتر بودم از دیگران و گفتند حق را توانی به دست آور و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکیبا باش افسرده یا بمیر به حسرت مرده. و نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم. پس خار غم در دیده خلیده، چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه راه نفس را بریده، آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم و شکیبایی ورزیدم در خوردن خشمی که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ بُرنده دردآورتر.» (نهجالبلاغه، کلام ۲۱۷)
آنها معتقد بودند که «الْحقُّ لِمنْ غلب» حق از آنِ کسی است که چیره شود و با این منطق سیاست خود را پیش میبردند و آن را به نام دین تمام میکردند.
آغاز انحراف از فهم درست اسلام پس از رحلت پیامبر(ص)
پس از پیامبر اکرم(ص) فهم درست اسلام به انحراف گرایید و قرائتهایی از اسلام پیدا شد که هیچ نسبتی با اسلام پیامبر نداشت. پس از رسول خدا(ص) اوصیای آن حضرت سخت تلاش کردند تا فهم درست اسلام را تبیین کنند و کجفهمیها و بدفهمیها را بزدایند. از جمله راهبردهای اوصیای پیامبر در تمام عصر امامت همین بوده است که فهم درست اسلام را تبیین و قرائتی نبوی از آن ارایه کنند. این سخن حسین(ع) که من در پی آنم که به راه و رسم رسول خدا(ص) و امیر مومنان(ع) رفتار کنم، به این امر نیز ناظر است. تا فهمی درست از اسلام نباشد و میزانی برای این فهم در نظر گرفته نشود، هر تباهی و ستمی را میتوان به نام اسلام تمام کرد و حسین(ع) و راه و رسم او میزان فهم درست اسلام است، چنانکه همه اوصیای پیامبر(ص) چنین نقشی را داشتهاند.
امام صادق(ع) در سخنی به عمّار بن ابیاحوص دو اسلام را تفکیک کرده و راه و رسم پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت را از راه و رسم امویان در سیاست و مدیریت و حکومت مشخص نموده و فرموده است:
«بر مردم فشار نیاورید. آیا نمیدانی که حکومتداری و روش اداره امور بنیامیه به زور شمشیر و فشار و ستم بود ولی حکومتداری و روش اداره امور ما به نرمی و مهربانی و متانت و تقیه و حسن معاشرت و پاکدامنی و کوشش است؟ پس کاری کنید که مردم به دین شما و مسلکی که دارید رغبت پیدا کنند.» (الخصال، صدوق، ج ۲، ص ۳۵۴ – ۳۵۵)
پس از پیامبر اکرم(ص) اسلام پیوسته در معرض تحریف بوده است و هر قدرت سیاسی تلاش کرده است تا آن را در جهت منافع خودکامانه خود به کار گیرد؛ چنان که اسلامهای متعدد رخ داده است: اسلام خلفا، اسلام امویان، اسلام عباسیان، اسلام عثمانیان، اسلام صفویان و دیگران. هر یک تا توانستهاند اسلام را مسخ کردهاند. آنها خواهان اسلامی بیهویت بودند تا بر مردمانی بیهویت به راحتی حکومت کنند. اسلام اسارت و ذلت و ظلمت، تا مردمان را به اسیری و خواری و ستمپذیری بکشانند و در این میان حسین(ع) نشان داد که اسلام مکتب حریت و عزت و عدالت است، و با حماسه خویش این فهم از اسلام را جاودانگی بخشید.»
روزنامه اعتماد در نوشتاری به قلم مصطفی دلشاد تهرانی درباره درسهایی که باید از نهضت حسینی گرفت، نوشت: «آن چه با نهضت پیشوای آزادگان حضرت حسین(ع) نمود یافت، احیای مدرسه پیامبر اکرم(ص) و مدرسه امام علی(ع) بود. حسین(ع) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مدرسهای را بنیان گذاشت که مردمان در آن به نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند؛ چنان که خود هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه در آغاز نهضت خویش در وصیتنامهاش نوشت:
«أُرِیدُ أنْ آمُر بِالْمعْرُوفِ و أنْهی عنِ الْمُنْکرِ و أسِیر بِسِیره جدِّی مُحمّدٍ و سِیره أبِی علِیِّ بْنِ أبِیطالِبٍ.» (الفتوح، ابن أعثم کوفی، ج ۵، ص ۳۳)
من میخواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیری کنم و به سیره جدم محمد(ص) و سیره پدرم علی بن ابیطالب(ع) رفتار کنم.
احیای اسلام نبوی و علوی
مدرسه حسینی، مدرسه احیای اسلام نبوی و اسلام علوی است؛ مدرسهای که اسلام حقیقی در آن جلوه دارد و تربیتشدگانش بینا و دانا و کریم و عزیز و آزاد از دنیا و مطیع خدا و اهل شجاعت و استقامتند؛ چنان که بزرگ مربی این مدرسه، حسین(ع) جلوه تام این ویژگیها است.
مدرسه حسینی برخاسته از مدرسه تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیر مومنان(ع) بود؛ مدرسهای که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(ع) آن را بهتمامی برپا کرد و پرچمی برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بوده؛ چنانکه فرموده است:
«حُسیْنٌ مِنِّی و أنـا مِنْ حسیْنٍ؛»
«حسین از من است و من از حسینم.» (المسند، احمد بن حنبل، ج ۴، ص ۱۷۲)
میتوان گفت این سخن که پیامبر(ص) فرمودند «من از حسینم» یعنی بقای دین و آیین من به وسیله حسین است و مدرسه من با او احیا میشود و میماند، زیرا اگر کربلا و عاشورا برپا نمیشد و مدرسه حسینی شکل نمیگرفت، چنان اسلام وارونه میشد که هیچ از آن نمیماند.
مسائل جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص)
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهایی اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج رسید؛ بیعت اجباری، بر هم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادی، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، متداول شدن دستگیری، زندانی کردن، شکنجه، کشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعی، شکنجه و آزار به خاطر گرویدن به مذهبی خاص یا داشتن طرز تفکری مخصوص، تبدیل خلافت به سلطنت و پیدایش نظام استبدادی موروثی.
این گونه بود که امام حسین(ع) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانی شست و مدرسه حسینی را بنیان گذاشت.
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حرّیت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیرالامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
(دیوان کلیات اشعار فارسی، اقبال لاهوری، ص ۷۵)
حسین(ع) دیدهها را بر اسلامی گشود که ارمغانش آزادی، بینایی، ارجمندی، برابری، برادری، دادگری، آسودگی و بندگی است و زندگی حقیقی با این امور معنا مییابد.
خطبه امام حسین(ع) در مواجهه با سپاه حر
حسین(ع) همگان را به تلاش و مبارزه برای دستیابی به حقیقت زندگی فراخوانده است. آن حضرت در مسیر نهضت خود به سوی کوفه، پس از رویارویی با سپاه حر بن یزید ریاحی که مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه بودند، در منزل «بِیْضه» خطاب به آنان و یاران خود و کوفیان و همه مردمان خطبهای ایراد کرد و چنین فرمود:
«مردم! همانا رسول خدا(ص) فرموده است: «هر کس حاکم ستمگری را مشاهده کند که حرامهای خدا را حلال میسازد، عهد و پیمان الهی را زیر پا میگذارد، با سنت و قانون پیامبر مخالفت میورزد، با بندگان خدا با دشمنی و از سرِ گناه رفتار میکند ولی در برابر چنین حاکمی با زبان و عمل مخالفت نکند، بر خداوند است که او را با همان ستمگران در یک جایگاه عذاب کند.»
مردم! آگاه باشید که اینان (امویان) پیروی از شیطان را بر خود واجب کرده و اطاعت خدا را ترک کردهاند و فساد را ترویج کرده و حدود الهی را تعطیل کردهاند و اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال کرده و حلال او را حرام ساختهاند و من شایستهترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم. نامههای شما را دریافت کردهام و سفیران شما بیعتتان را به من رساندهاند که پیمان بستهاید که مرا در برابر دشمن تنها نگذارید و دست از یاری من برندارید. پس اگر بر پیمان خود وفادار بمانید و استوار باشید به هدایت و سعادت دست یابید، زیرا من حسین فرزند فاطمه دختر پیامبر و فرزند علی هستم. من با شمایم و خاندانم با خاندان شماست و من [در حیات و ممات] سرمشق و الگوی شمایم و اگر چنین نکنید و پیمان خود بشکنید و بیعتی که با من بستهاید از گردن خویش بردارید، به جان خودم سوگند که این کار از شما شگفتی ندارد، زیرا پیشتر این کار را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم کردهاید. پس فریبخورده کسی است که به شما دل بندد و به پیمانتان اعتماد کند. شما مردمانی هستید که در یافتن خواسته خود به اشتباه رفتهاید و بهره حقیقی خود را تباه کردهاید و هر که پیمانشکنی کند، بیگمان به زیان خود عمل کند و خداوند مرا از شما بینیاز سازد و سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.» (تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۰۳)
کربلا؛ پیام حریت
بدینترتیب حسین(ع) همگان را به مدرسه تربیتی خود که مدرسه یافتن زندگی حقیقی است فرامیخواند. پیام کربلا و عاشورا، پیام حریت، بصیرت، عبودیت، عدالت و عزت است و اگر این اهداف مدرسه حسینی فراموش شود، فلسفه عزاداری و به تبع آن راه حسین(ع) فراموش میشود. مدرسه حسینی این گونه زیستن را میآموزد و اگر اهداف تربیتی این مدرسه دریافت نشود یا از آن غفلت شود، انسان در جبهه مقابل حسین(ع) و نهضت او قرار میگیرد یا از مدرسه حسینی به کلی دور میشود.
ورنه ای آگه برو بر خود گِری
ز آن که در انکارِ نقل و محْشری
بر دل و دینِ خرابت نوحه کن
که نمیبیند جز این خاکِ کُهُن
ور همی بیند، چرا نبْود دلیر
پُشتدار و جانسپار و چشمسیر؟
در رُخت کو از میِ دین فرخی
گر بدیدی بحر، کو کفِّ سخی؟
آن که جُو دید، آب را نکْند دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ
(مثنوی معنوی، مولوی، دفتر ششم)
هر که از آن دریای معرفت جرعهای بیاشامد سرمست میشود و حریت و کرامت و عزت و شجاعت و استقامت و سخاوت در او جلوه میکند که مدرسه حسینی مدرسه اتصاف به کمالات انسانی است.
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهایی اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج رسید؛ بیعت اجباری، بر هم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، بسته شدن باب آزادی، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، متداول شدن دستگیری، زندانی کردن، شکنجه، کشتار و گاه قتل عام، مصادره اموال بدون مجوز شرعی، شکنجه و آزار به خاطر گرویدن به مذهبی خاص یا داشتن طرز تفکری مخصوص، تبدیل خلافت به سلطنت و پیدایش نظام استبدادی موروثی.
عاشورا، نه به بیعت اجباری بود
مدرسه حسینی، مدرسهای است برخاسته از مدرسه تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان(ع)؛ مدرسهای که به انحراف رفته و رو به اضمحلال بود و حسین(ع) آن را با پرچمی برافراشت که پیوسته در اهتزاز است.
مدرسه حسینی مدرسه فهم درست اسلام و دریافت جامعیت آن و ارایه آن در هندسهای صحیح است. این سه امر حیاتی یعنی فهم درست اسلام و جامعیت اسلام و هندسه صحیح اسلام، پس از پیامبر دچار آفتهای سخت و دگرگونیهای شگفت شد و با قدرت گرفتن امویان این انحراف و اضمحلال به اوج خود رسید. امویان فهم درست را از اسلام گرفتند و مفاهیم آن را تا آنجا که توانستند تحریف کردند. آنان اسلام را از جامعیت انداختند و لباسی تنگ و متناسب با نظام قبیلگی و نژادگرایی و جاهلیت اموی بر تن آن کردند. آنان هندسه اسلام نبوی را بر هم زدند و چنان نسبتی از امور دینی برپا کردند که منافع آنان تأمین و حفظ شود. بدین ترتیب اسلامی شکل گرفت خشن و جاهلانه، بیروح و قشریگرایانه، مبتنی بر مدیریتی خودکامانه. شاخصههای این اسلام که پس از پیامبر شکل گرفت و در دوره امویان تمامیت یافت، در تربیت، سیاست و مدیریت آنان به خوبی قابل مشاهده است.
اظهار این سخن که یا بیعت با حکومت یا پذیرش ذلت و دست کشیدن از حیات، پدیده بسیار خطرناکی بود که پس از پیامبر اکرم(ص) به نام دیانت ظهور یافت. بیعت اجباری، خشونت سیاسی و استبداد دینی، یعنی جلوههای تباهی دین و دولت، حکومت و جامعه را دربرگرفت و رسمیت یافت. امیر مومنان علی(ع) در سخنی بدین امر اشارت کرده و فرموده است:
«بارخدایا از تو بر قریش یاری میخواهم که پیوند خویشاوندیام را بریدند و کار را بر من واژگون گردانیدند و برای ستیز با من فراهم شدند در حقی - که از آنِ من بود نه آنان - و بدان سزاوارتر بودم از دیگران و گفتند حق را توانی به دست آور و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکیبا باش افسرده یا بمیر به حسرت مرده. و نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم. پس خار غم در دیده خلیده، چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه راه نفس را بریده، آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم و شکیبایی ورزیدم در خوردن خشمی که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ بُرنده دردآورتر.» (نهجالبلاغه، کلام ۲۱۷)
آنها معتقد بودند که «الْحقُّ لِمنْ غلب» حق از آنِ کسی است که چیره شود و با این منطق سیاست خود را پیش میبردند و آن را به نام دین تمام میکردند.
آغاز انحراف از فهم درست اسلام پس از رحلت پیامبر(ص)
پس از پیامبر اکرم(ص) فهم درست اسلام به انحراف گرایید و قرائتهایی از اسلام پیدا شد که هیچ نسبتی با اسلام پیامبر نداشت. پس از رسول خدا(ص) اوصیای آن حضرت سخت تلاش کردند تا فهم درست اسلام را تبیین کنند و کجفهمیها و بدفهمیها را بزدایند. از جمله راهبردهای اوصیای پیامبر در تمام عصر امامت همین بوده است که فهم درست اسلام را تبیین و قرائتی نبوی از آن ارایه کنند. این سخن حسین(ع) که من در پی آنم که به راه و رسم رسول خدا(ص) و امیر مومنان(ع) رفتار کنم، به این امر نیز ناظر است. تا فهمی درست از اسلام نباشد و میزانی برای این فهم در نظر گرفته نشود، هر تباهی و ستمی را میتوان به نام اسلام تمام کرد و حسین(ع) و راه و رسم او میزان فهم درست اسلام است، چنانکه همه اوصیای پیامبر(ص) چنین نقشی را داشتهاند.
امام صادق(ع) در سخنی به عمّار بن ابیاحوص دو اسلام را تفکیک کرده و راه و رسم پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت را از راه و رسم امویان در سیاست و مدیریت و حکومت مشخص نموده و فرموده است:
«بر مردم فشار نیاورید. آیا نمیدانی که حکومتداری و روش اداره امور بنیامیه به زور شمشیر و فشار و ستم بود ولی حکومتداری و روش اداره امور ما به نرمی و مهربانی و متانت و تقیه و حسن معاشرت و پاکدامنی و کوشش است؟ پس کاری کنید که مردم به دین شما و مسلکی که دارید رغبت پیدا کنند.» (الخصال، صدوق، ج ۲، ص ۳۵۴ – ۳۵۵)
پس از پیامبر اکرم(ص) اسلام پیوسته در معرض تحریف بوده است و هر قدرت سیاسی تلاش کرده است تا آن را در جهت منافع خودکامانه خود به کار گیرد؛ چنان که اسلامهای متعدد رخ داده است: اسلام خلفا، اسلام امویان، اسلام عباسیان، اسلام عثمانیان، اسلام صفویان و دیگران. هر یک تا توانستهاند اسلام را مسخ کردهاند. آنها خواهان اسلامی بیهویت بودند تا بر مردمانی بیهویت به راحتی حکومت کنند. اسلام اسارت و ذلت و ظلمت، تا مردمان را به اسیری و خواری و ستمپذیری بکشانند و در این میان حسین(ع) نشان داد که اسلام مکتب حریت و عزت و عدالت است، و با حماسه خویش این فهم از اسلام را جاودانگی بخشید.»
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.