- مراسم تشییع برادر سیدمصطفی تاجزاده (عکس)
- انتقاد سردار حسننیا از رئیس جمهور: تو بی خود میکنی حجاب را قبول نداری / کسی که منکر حجاب است حکمش اعدامه!
- علی افشاری خبر داد: رضا پهلوی تحت محافظت اسرائیلیهاست
- مجلس به شیوه دهکبندیها اعتراض دارد / آیا کارمندان، معلمان، کارگران، بازنشستگان و روستاییان جزو سه دهک بالا هستند؟
- عراقچی: برای هر احتمالی آمادهایم؛ موشکهای ما در جنگ واقعی آزمایش شد /مذاکرات مستقیم با واشنگتن نداریم،میتوانیم با مذاکرات غیرمستقیم به توافق برسیم
- دولت گوش دارد اما دست ندارد / حسین سلاحورزی
- نوری قزلچه، وزیر جهاد در آستانه عزل است؟
- نه F-35 زدیم، نه خلبان گرفتیم و نه کارخانه پهپاد سازی کشف کردیم؛ همه اش دروغ های صداوسیما بود
- ایران پیامی جدید از آمریکا دریافت کرد
- عباس عبدی: به این دلیل میگویند سقوط بالگرد رئیسی کار اسرائیل بوده!
خاطره ابطحی از حادثه 11 سپتامبر آمریکا
محمدعلی ابطحی در کانال تلگرامی خود نوشت:
«عصر روز 11 سپتامبر با شیخ حمدان– پسر شیخ زائد و وزیر مشاور امور خارجی امارات متحده عربی- که مسئول روابط و پیگیری مسائل دو کشور بود در شهر ابوظبی و در کاخ شخصیاش نشسته بودیم. یک سری اوراق مهم هم روی میز بود که می بایست بعد از پذیرایی اولیه با یکدیگر در مورد آنها گفتوگو میکردیم.
پسر شیخ حمدان که حدود 17، 18 سالی داشت و از لندن چند روزی مرخصی آمده بود نیز در این ملاقات اولیه در جمع ما بود. تلفن شیخ حمدان زنگ زد. خیلی تعجب کرد که شاهزاده در این ملاقات کاملاً خصوصی با صدای تلفن مواجه شده است. به من گفت تلفن؟ بعد از شنیدن یک جمله از تلفن، پرید تلویزیون را روشن کرد. هواپیمایی برج اول را زده بود و زیر نویس CNN بود که مه و ابر و فضای نامناسب باعث برخورد هواپیما شده است. خیلی عجیب بود.
زد روی کانال الجزیره دید آن هم مستقیم دارد پخش میکند. داشتیم نگاه میکردیم و سکوت که مستقیماً هواپیمای دوم را دیدیم دارد میآید. نفسها در سینه ما سه نفر حبس شده بود. هواپیما آمد و به برج دوم خورد. حمدان برخاست و داد می زد که والله مقصود. یعنی هدفدار این را زدهاند. چون نمیشد که به خاطر ابر دو هواپیما به دو برج اصابت کنند. گیج مانده بودیم. کاغذها را جمع کردیم. نمیدانستیم چه اتفاقی در جهان افتاده است. یک ساعتی نشسته بودیم و کانال عوض میکردیم. طبعاً اوراق را کنار گذاشتیم. ابتدا ذهنمان رفت روی فلسطینیها. ولی چنین قدرتی برای آنان متصور نبود. طبعاً انتخاب دوم بن لادن بود و طرفدارانش.
اتفاقاً صبح همان روز هم با ایشان در مورد خطرات جریان طالبان حرف میزدم. امارات یکی از سه کشوری بود که طالبان را به رسمیت شناخته بود. شاید هم دلیلشان این بود که سالانه هزاران آمریکایی به امارات میرفتند و میخواستند کشورشان را از طرف طالبان در امنیت نگه دارند. با دوستان در تهران صحبت کردم. آنها هم گیج بودند. دنبال خبررسانی به آقای خاتمی و اینکه ایشان چه اقدامی باید انجام دهند. خوشبختانه یکی از هوشمندانهترین روشها را آقای خاتمی برگزید که همان بعد از ظهر این حرکت تروریستی را محکوم کرد. خبر آن در صدر خبرها بود، در همه تلویزیونها.
نتوانستیم مذاکرهای داشته باشیم. خداحافظی کردیم تا دنیای جدید بعد از 11 سپتامبر را تجربه کنیم.
به محل اقامتم برگشتم. تا وقتی که همانجا روی مبل خوابم برد فقط دکمه کنترل تلویزیون را عوض میکردم و ناباورانه اخبار مسئله مهم را پیگیری میکردم.
این هم خاطره روز 11 سپتامبر.»
