- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
چرا چین نمی تواند رهبر جهان پسا کرونا باشد؟!
نواندیش- پرهام غنی: امروز تقریبا بر هیچ کارشناسی پوشیده نیست که جهان پسا کرونا در تمامی حوزه ها با آنچه قبل از آن بوده احتمالا تفاوت های فاحشی خواهد داشت، در این بین بحث و اختلاف نظر تنها درباره چگونگی این تغییرات است. آغاز فرآیند تغییر ساختار نظام بین الملل و به طور کلی مناسبات سیاست بین الملل تقریبا از یک دهه پیش به ویژه بعد از بحران های غرب آسیا از جمله بحران سوریه و شکست برنامه آمریکا و متحدانش آغاز شد، حالا اما بحران کرونا ویروس می تواند به منزله موتور محرکه این تغییرات و حرکت سیاست بین الملل به سمت رقابت های بیشتر نقشی موثری ایفا کند.
پس تا اینجا می توان بر سر تغییرات احتمالی سیاست بین الملل در دوران پسا کرونا هم عقیده بود، اما این پس از پایان بحران است که احتمالا نقطه اختلاف نظرها خواهد شد، این روزها به دلیل موفقیت نسبی چین در کنترل بحران کرونا ویروس و تلاش های گسترده این کشور برای بهره گیری از دیپلماسی عمومی و در نقطه مقابل ناکامی آمریکا در مهار بحران برخی معتقدند که چین احتمالا در دوران پساکرونا رهبری جهان را بر عهده خواهد گرفت، اما چرا این فرضیه شدنی نیست؟ پاسخ به این پرسش در یک سری نکات ساده نهفته است.
تاریخ روابط بین الملل نشان می دهد که هژمونی حتی در گذشته های دور و نزدیک مثل رهبری بریتانیا در قرن 19 یا آمریکا در دوران پس از فروپاشی شوروی سابق نیازمند یک سری ملزومات چه در کشور نامزد این نقش و چه در کل ساختار نظام بین الملل است، این ملزومات به ویژه در عصر حاضر چیزی فراتر از قدرت نظامی و اقتصادی صرف است، بنابراین بیان رهبری چین در آینده نزدیک صرفا به خاطر افزایش قدرت نظامی و اقتصادی این کشور در برابر کاهش قدرت آمریکا نادرست است. یکی از مهم ترین ویژگی هایی که قدرتی در قامت رهبر جهانی باید از آن برخوردار باشد بهره مندی از دیپلماسی عمومی قدرتمند و پرنفوذ است. اکنون چین حداقل به سه دلیل عمده فاقد چنین ظرفیتی است.
دیپلماسی عمومی چین ناتوان از جذب حداکثری
رسانه ها، سینما، موسیقی، زبان، سبک زندگی از جمله پوشش و تغذیه همگی اهرم هایی است که برش قدرت نرم یعنی نفوذ یک کشور را تعیین می کند، این توانایی ها به ویژه برای کشوری که خواهان ایفای نقش رهبری جهانی است از اهمیت دو چندانی برخوردار است. پکن طی سالیان اخیر و به وِیژه در طول دو هفته گذشته توجه بیشتری به این امر داشته، بعد از کنترل ویروس کرونا در چین و شیوع وحشتناک آن در اروپا و آمریکا رسانه های رسمی و غیررسمی چینی به شدت فعال شده اند. چین بسیار سعی کرده با کمک کانالهای خبری تلویزیونی و صفحات توییتری شیوع کرونا ویروس را به پیروزیای جهانی برای خودش تبدیل کند.
عکسهای کمکهای چینی تحت عنوان دیپلماسی ماسک مدام توسط خبرگزاری شینهوا به عنوان بازو رسمی رسانه ای پکن به خورد مخاطبان انگلیسی زبان داده میشود، این کمکها درون جعبههایی است که روی آنها نوشته شده "آرام باشید و کرونا ویروس را شکست دهید" این اقدام تلاش واضحی از سوی چینی ها برای تقویت قدرت نرمشان است. در این بین برخی دیپلماتهای جوان چینی از توییتر انگلیسی زبان که اتفاقا در خود چین فیلتر است، استفاده کرده اند تا این روایت که ویروس توسط غرب برای بی اعتبار کردن کشور چین ساخته شده را بازنشر کنند.
در مجموع همان طور که گفته شد چین در سالهای اخیر، مبالغ عظیمی پول در زیرساختهای خبری انگلیسی زبان خود سرمایه گذاری کرده تا بتواند تصویر مطلوب خودش در سراسر جهان را ارائه دهد. مثلا در راس این برنامهها، شبکه خبری 24 ساعته سیجیتیان (CGTN) به زبان انگلیسی قرار دارد که اخیراً پخش آن از پایگاه جدیدی در غرب لندن با ماموریت گزارش اخبار از دید چینی آغاز شده است. این شبکه اکنون نیز فعالیت بسیار گسترده ای دارد.
این فعالیت ها نشان می دهد چین به درستی دریافته که در این زمینه با کمبودهای جدی رو به رو است، اما این کشور علی رغم تمام این سرمایه گذاری ها به دلیل ایدئولوژی و فرهنگ خاصی که دارد فاقد توان نفوذ بالا در جوامع گوناگون است. فارغ از ارزش گذاری میان ایدئولوژی و فرهنگ چینی با ایدئولوژی لیبرال دموکراسی غربی باید پذیرفت که شکل زندگی غربی به دلیل ماهیت خاص خود قدرت نفوذ بیشتری داشته و این خود یکی از عوامل نفوذ آمریکایی ها در دوران بعد از فروپاشی شوروی بوده است. موفقیت برندهایی مثل مک دونالد، اپل، استارباکس و چندین چند برند تجاری دیگر نیز گواهی بر این ادعا است، آیا می توان منکر این شد که محبوبیت همبرگر و سیب زمینی در جهان به مراتب بالاتر از غذاهای معمولی چینی است!
با این توضیح کوتاه احتمالا دریافتید که یکی از نکات مهمی که کشوری را می تواند تبدیل به رهبر جهانی کند صرف نظر از قدرت نظامی و اقتصادی بحث توان فرهنگی آن از زبان گرفته تا تمامی مصادیق فرهنگی دیگر است. شما برای نفوذ به چیزی بیشتر از پول و اسلحه نیاز دارید و اگر قادر به تاثیرگذاری فرهنگی نباشید سرنوشتی بهتر از آمریکا در عراق و افغانستان و ویتنام نخواهید داشت. در یک نمونه واضح و روشن مثلا افزایش نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در منطقه بخش عمده ای از آن نه لزوما به دلیل توان نظامی که به دلیل ظرفیت بالای فرهنگ شیعی و ایرانی برای جذب شیعیان یا ملت های مظلوم منطقه بوده است.
چین و بحران های داخلی
هنگ کنگ، تایوان، مسلمانان استان سین کیانگ مسائلی است که طی سالیان اخیر چالش های جدی برای چین به وجود آورده، این کشور در داخل با چالش های عمده ای رو به رو است و از انسجام و اتحاد لازم که برای رهبری جهان لازم است، برخوردار نیست. چین اگر خواهان ایفای نقش بیشتری در نظام بین الملل است باید نخست چالش های داخلی خود را حل و فصل کند چرا که با وجود آن ها امکان رهبری جهان برایش حتی روی کاغذ هم میسر نخواهد بود.
ساختار نظام بین الملل و عبور از دوران هژمونی
بعد از اتفاقات و بحران های سال های اخیر افزایش نقش آفرینی روسیه و چین به اضافه ایفای نقش موثر قدرتهای منطقه ای مثل جمهوری اسلامی ایران می توان گفت که دیگر دوران تک قطبی و هژمونی و رهبری جهان از هر نوعی به سر آمده است، آمریکا امروز در پایین ترین حد قدرت خود به لحاظ تصمیم گیری جهانی طی دو دهه اخیر قرار گرفته و دیگر توان تصمیم گیری یک جانبه در بسیاری از حوزه ها را ندارد، اگرچه که به دلیل قدرت بالای خود همچنان اعمال نفوذ می کند. در حقیقت افزایش قدرت یک سری از کشورها به اضافه کاهش قدرت آمریکا باعث افزایش اهمیت ائتلاف ها و رقابت ها شده است. این مساله و نزدیک شدن قدرت کشورها باعث شده نظم بین الملل دچار دگرگونی شود بنابراین نه آمریکا، نه چین و نه هیچ کشور دیگری حداقل تا ده ها سال آینده و عدم وقوع دگرگونی اساسی ناشی از جنگی ویرانگر میسر نخواهد بود! چین قطعا استخوانی بزرگ در گلوی آمریکا است، اما هنوز ظرفیت کنار زدن کامل این کشور را در هیچ حوزه ای ندارد. به نظر می رسد جهان پسا کرونا در روابط بین الملل جهان رقابت، رقابت و رقابت بیشتر باشد!