- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
دستگاه دیپلماسی کشور زیر سایه اعلیحضرت!
نواندیش- پرهام غنی: انقلاب اسلامی وجوه مختلف فراوانی دارد که طی چهار دهه گذشته ما کمتر به آن پرداخته ایم و عمده بحث ها را محدود به یکسری مسائل کلیشه ای کرده ایم، شخصیت شاه و خلاصه کردن تمامی امور کشور در ید خودش بدون شک یکی از همین عوامل اصلی انقلاب بود.
شاه در حوزه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اشتباهات عدیده فراوانی داشت که تفسیر آن بایستی توسط کارشناسان مربوط صورت بگیرد، بنابراین در این نوشته من قصد ورود به این حوزه ها را ندارم و تنها قصد دارم اشاره کنم که محمدرضا پهلوی با خودبزرگ بینی مفرطی که داشت ناتوان از درک تحولات بین المللی بود به همین خاطر هم دستگاه دیپلماسی کشور و وزیر خارجه را به حاشیه راند، در دوران پهلوی سمت وزیر خارجه و اساسا دستگاه دیپلماسی به جایگاهی کاملا تشریفاتی بدل شده بود.
دخالت روسای کشورها و زمامداران دولت در زمینه دیپلماسی، عموما مشکلات عدیده ای به وجود می آورد چرا که اینان که خود تصمیم گیرنده و جهت دهنده سیاست خارجی هستند با دخالت مستقیم برای اجرای نظرات خویش در واقع مرحله دیپلماسی را که مهارت اختصاصی دیپلمات ها است نادیده می گیرند، بنابر این شکست دیپلماسی در این موارد را باید به حساب همین زمامداران نوشت.
تضعیف وزارت خارجه و کنار گذاشتن دیپلمات ها که واسطه روابط بین دولی هستند و ضربات اصطکاک طرفین را تحمل می کنند دولت ها را رو در روی هم قرار می دهد و گرچه ممکن است این تماس مستقیم گاه فوایدی داشته باشد، اما خطرات این رویارویی را هم باید در نظر داشت. در گذشته و حال بسیاری از رهبران با اتخاذ سیاست غلط و در اختیار گرفتن زمام دیپلماسی کشور باعث خسارات فراوانی شدند، به گواه تاریخ محمدرضا پهلوی هم دقیقا از جمله این رهبران بود، او علاقه خاصی داشت در اداره روابط بین المللی مستقیما دخالت داشته باشد و در خارج خود را به عنوان مرد شماره یک دیپلماسی کشور معرفی کند، به همین خاطر هم ما در طول حکومت او عملا با چهره تاثیر گذاری در سمت وزیر خارجه رو به رو نیستیم، شاید به جرات بتوان گفت تاثیر اظهارات امروز اردشیر زاهدی داماد و وزیر خارجه محمدرضا پهلوی از روزگاری که وی بر مسند دیپلماسی کشور تکیه زده بود بیشتر بوده است!
یادداشت های اسدالله علم، نخست وزیر، وزیر دربار و از دوستان نزدیک شاه یکی از آثار بسیار مناسب برای بررسی شخصیت شاه و فعل و انفعالات حکومت پهلوی به ویژه در سال های منتهی به انقلاب است، علم در همین خاطرات به کرات اشاره کرده که شاه شخصا سیاست خارجی کشور را توسط دربار اداره می کرد و وزارت امور خارجه را از جریانات مهم برکنار نگاه می داشت تا جایی که حتی ای دخالت ندادن وزارت خارجه در امور سیاسی و دیپلماتیک گاه به مرحله توهین آمیزی هم می رسید!
خود اسدالله علم هم در موارد متعددی وزارت امور خارجه را مورد تحقیر قرار داده برای مثال وی در یادداشت روز 1348/01/20 خود این طور می نویسد: " امروز با وزیر خارجه بر سر تعیین تقدم یا تاخیر سفیران ممالک خارجی دعوایی داشتیم. کار وزارت خارجه این مهملات است که وقت همه را تلف کند، کار اساسی صفر!"
او در جای دیگری از یادداشت هایش نیز می نویسد: " وزارت خارجه در باب اروند رود و اختلاف ما با عراق اعلامیه ای داده که به نظرم خیلی عاقلانه است، البته امر ارباب(شخص شاه) است وگرنه آنها که نمی فهمند!"
در دهه 50 هنگامی که به هویدا پس از ترک سمت نخست وزیری از طرف شاه تکلیف می شود که پست وزارت دربار را قبول کند و او تردید می کند، شاه وجود او را در آن پست ضروری توصیف می کند، هویدا در این زمینه نوشته است: " شاهنشاه با تاکید بر این مطلب که اصولا خط مشی سیاست خارجی دولت از طریق وزیر دربار اعمال می شود، نه به وسیله وزیر خارجه به اطلاع رساندند که وجود فردی چون من برای تصدی وزارت دربار بسیار لازم است."
در مجموع این اظهارات و برخی دیگر از رفتارهای شخصی شاه از جمله اظهارات بی مهابا و جهت گیری های بی پروایانه اش که بدون توجه به واقعیات روابط بین الملل صورت می گرفت حاکی از آن است که او در حوزه سیاست خارجی نیز مثل دیگر حوزه ها علاقه ای به استفاده از نظرات کارشناسان یا مشاورانی با تجربه نداشت و تنها آنچه به باور خودش درست بود را بر زبان جاری می کرد، به همین خاطر هم یکی از علل انقلاب از دریچه همین سیاست خارجی و مجرای دیپلماسی آب می خورد. شاه در سیاست خارجی فاقد استراتژی منسجم و درستی بود. اتکا بیش از اندازه اش به غرب موجب شد روزی که متحدانش پشتیبانی خود را از شاه دریغ کردند ساختار دیپلماسی ایران نیز فرو بریزد.