- تماس تلفنی ناطق نوری با سید محمد خاتمی
- عراقچی: مذاکره لزوماً جلوی جنگ را نمیگیرد / گاهی جنگ اجتنابناپذیر است
- بابک زنجانی دوباره خبرساز شد
- ادامه واکنشها به بیانیه جبهه اصلاحات / ابراهیم اصغرزاده: منتقدان متوجه نیستند در کنار چه کسانی ایستادهاند؟ / حمیدرضا جلایی پور: پیشنهادات این بیانیه توسط حاکمیت و دولت بدون تبلیغات در حال دنبال شدن است
- واکنش آشنا به تهمتهای تلویزیونی: حالا کمی الیکوهن و کاترین شکدمیابتان را روشن کنید!
- سید محمد خاتمی دچار عارضه قلبی شد/ وضعیت سلامتی اکنون رضایتبخش است
- آیا چین در همکاری با ایران در بازسازی پدافند هوایی است؟
- مرعشی: تغییری در صداوسیما رخ نمی دهد/حاکمیت باید کشور را از حالت «نه جنگ نه صلح» به ثبات برساند/رهبری برای همه گروهها احترام قائل هستند حتی تندروها
چرا امثال حسن عباسی و رائفی پور برای جامعه خطرناک هستند؟
حاملان این شکل خشونت ورزی همه جهان را آکنده از شر و پلیدی و تباهی می بینند. آنها به هر سو که می نگرند صداهای متفاوتی از صدای گفتمان خود می شنوند و مدام در تلاش برای خاموش کردن این صداهای اهریمنی بوده و هر نگاه و خوانش متفاوتی را با عنواینی مانند «فاسد»، «منحرف»، «ضاله»، «فرقه» ، بی دین و امثالهم طرد می نمایند.
فرهاد قنبری، فعال سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت:
جمله ای منتسب به ابوعلی سینا است که می گوید: "بلینا بقوم یظنون أن الله لم یهد سواهم"؛ "به قومی مبتلا شدهایم که میپندارند خداوند جز آنها کسی را هدایت نکردهاست"
اگر به جوهره سخنرانی های آقای عباسی یا رائفی پور و افرادی از این قبیل، که کلام خود را با شور و حرارتی وافر همراه می کنند، با دقت نگاه کنیم به مسئله خاصی می رسیم، که ریشه اصلی این شکل از خشونت کلامی و گفتمانی است.
آقای عباسی و شاگردان ایشان به گونه ای سخن می گویند، که انگار تنها آنها هستند که به حقیقت ناب و گوهر زرین هستی و دین و عدالت و سیاست و اخلاق و... دست یافته اند و دیگران همه در جهل و ضلالت و کثافت و گمراهی به سر می برند.
بر اساس چنین برداشتی است که امثال اقای عباسی و حامیان ایشان مرز پر رنگی میان "ما" (هدایت شدگان) و "آنها" (گمراهان) ترسیم کرده اند و وظیفه و رسالت خود می دانند، که هر که بر مدار آنها نمی چرخد را یا به راه راست هدایت کنند و یا به هر طریقی از مدار زندگی و اجتماع خارج نمایند.
حاملان این گفتمان و تفکر بنیادگرایانه، برداشت و خوانش خود از دین، سیاست، اخلاق و... را تنها "حقیقت دین" و... می داند و بر اساس آن هر برداشت دیگری را بی دین، فاسد، منحط، و.. می نامد.
این شکل از خشونت در حق دیگری در واقع بدترین شکل خشونت ورزی است که میشل فوکو از آن به عنوان "خشونت گفتمانی" یاد می کند.
خشونت گفتمانی نوعی از خشونت ورزی است که عاملان آن فکر می کنند که تمامی حقیقت را یافته اند و دیگران همه در جهل و نادانی و فساد و گمراهی به سر می برند. بر اساس چنین نگاهی حاملان این گفتمان وظیفه خود می دانند، که دیگران را یا از گمراهی خارج کرده و با خود همراه و همدل کنند یا اینکه آنها را حذف و خاموش نمایند.
حاملان این شکل خشونت ورزی همه جهان را آکنده از شر و پلیدی و تباهی می بینند. آنها به هر سو که می نگرند صداهای متفاوتی از صدای گفتمان خود می شنوند و مدام در تلاش برای خاموش کردن این صداهای اهریمنی بوده و هر نگاه و خوانش متفاوتی را با عنواینی مانند «فاسد»، «منحرف»، «ضاله»، «فرقه» ، بی دین و امثالهم طرد می نمایند.
