- پیشنهاد لاریجانی به ترامپ
- عذرخواهی تلویزیون بهخاطر پخش یک صحنه مستهجن
- محمد جولانی در کنار همسرش لطیفه دروبی در کاخ ریاست جمهوری (عکس)
- تصمیم سه کشور عربی در صورت حمله آمریکا به ایران
- دروغ سیزده یا دروغ اول آوریل چگونه مرسوم شد؟!
- آمریکا: ترامپ حاضر به دستیابی به توافق با ایران است اما اگر…
- علی لاریجانی: اگر حمله کنید ایران را به سمت بمب سوق داده اید
- ترامپ دوباره ایران را تهدید کرد
- گرينلند به محور مقاومت پیوست
- رقصِ هیجان انگیز سفیر عربستان در کنسرت امید حاجیلی! (ویدئو)
جنبـش نادیده شدگان

هم ميهن: فعالان حوزه ارتباطات میدانند که من اگرچه در هر دو حوزه ارتباطات و رسانه صحبت میکنم، اما نقش ارتباطات را مهمتر از رسانه میدانم، چون ارتباطات مظروف و رسانه ظرف آن است.
در این سخنان میخواهم براساس دو مطالعهای که اولی را شخصا با کمک دوستان جوان انجام دادم و دومی ناشی از تجربیات شخصیام است، بهاین مسئله بپردازم که بررسی مطالعات درباره تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که در ایران رخ داده و مطالبات، انتقادات و اعتراضاتی را مطرح کرده، مبین این است که کمک به توانمندی جامعه از آنچه در جامعه رخ داده عقبتر افتاده است و به این تغییرات در جاهای مختلف میتوان اشاره کرد. از تغییر ارزشها و نگرشها گرفته تا تغییر سبک زندگی و رفتار اخلاقی و شکاف نسلی و مناسبات جنسیتی و بهطور کلی متنوع و متکثر شدن جامعهایران، درحالیکه نهادهای موجود چه از نهادهای حاکمیتی یا نهادهای مدنی، گنجایش این تغییرات را در خودشان نداشتند.
طبیعتاً وقتی نهادهای حاکمیتی سختگیر باشند، نقش رسانهها بیشتر میشود و حتی اضافه بار هم پیدا میکنند و نقشهایی، چه سلبی و چه ایجابی از آنها خواسته میشود؛ درحالیکه اصلا آنها متکفل این مسائل نیستند.
در مطالعه دوم که کار من بوده، نشان میدهد تحولاتی که در خود فضای فیزیکی و سختافزاری رسانهها رخ داده و نظام گذشته رسانهای، سنخیت و انطباق با این تحولات اجتماعی را از دست داده است. حالا بهاین سوال بپردازیم: کدام یک اهمیت بیشتری دارند؟ تحولات اجتماعی رخ داده یا تحولات رسانهای؟ من میگویم اولویت با تغییرات اجتماعی رخداده است و این تغییرات اجتماعی هستند که به رسانهها سمت و سو میدهند. نهاینکه رسانهها هستند که تغییرات را ایجاد کردهاند. متاسفانه، اینجا به جنبههای تهدیدآمیز رسانهها اشاره میشود، ولی هر چه باشد معتقدم جامعه ضعیف، رسانهها را نقشآفرینتر میکند و حاکمیت سختگیرتر نیز در رسانهها دگردیسی بهوجود میآورند؛ از جمله رسانههایی که کمتر در اختیار حکومت هستند و کمتر کنترلپذیر باشند، میدان پیدا میکنند.
زمانی در کشور ما به ویدیو، رسانه یاغی میگفتند. بهاین خاطر که بهخصوص در کشورهای اروپایی شرقی، تغییر رخ داده بود، بخشی از این تغییر را متاثر از عملکرد دولت میدانستند که دولت نمیتوانست آن را کنترل کند. یعنی دولت شوروی که در آن زمان، باید برای یک کپی به زبان روسی دو مجوز میگرفتید و اگر زبانی به جز روسی بود، نیاز به سه مجوز داشتید، حالا با رسانهای مواجه بود که امکان کنترل آن را نداشت. حال اگر به شبکههای مجازی رو آورده میشود و البته تریبونهای رسمی آن را تا این اندازه تهدیدآمیز معرفی میکنند و نهادهای مختلف برای کنترل و فیلتر آن فعالیت میکنند، بخشی از آن را باید اینطور تحلیل کرد که وقتی رسانههای قابل مدیریت در معرض محدودیت و کجکارکردی قرار میگیرند، از طرف مردم و شهروندان نقش مهمتر به رسانهای داده میشود که خودشان نقش بیشتری در مدیریت آن دارند.
نکته مهم این است که اول تغییرات اجتماعی درازمدتی در ایران رخ داده است. دیر به آن توجه شده و دیر فهمیده شده و این دیرفهمی، سنگینی بار خود را بر تحلیل گذاشته و به دلیل تحلیل غلطی که در این بین انجام گرفته است، ما با دستورالعمل غلط مواجه بودیم که موجب بروز این اتفاقات شده است. این دیرفهمی باعث شد تغییرات زیرپوستی شهر به خوبی درک نشود و برخی گمان کنند فقط یک شکاف نسلی اتفاق افتاده است و نسل «ایکس» و «زد» به میدان آمده و این دو نسل نمیتوانند با هم صحبت کنند؛ در صورتی کهاین اتفاق بسیار فراتر از یک تغییر نسلی بود. نقشآفرینی مهم زنان در این میان و تغییر سبک زندگی رخ داده است که در این سبک جدید، خودِ زندگی مهم شده و تعریفی متفاوت با گذشته پیدا کرده است.
نسل من در بهترین شکل خود به فداکاری رسید و مشتاق شهادت بود تا خود را فدای دیگران کند، ولی امروز نسلی در میدان است که بدون اینکه بخواهیم آن را تقبیح کنیم، نسلی است که تغییرات اجتماعی باعث شده ارزشهای مادی برایش مهم شود و فردگراتر شود.
این دو تغییری که پیمایشها نشان میدهند را در مفهوم زندگی میتوان دید و مهمتر از همه، متفاوت شدن و متکثر شدن جامعه است که در ضعف روآوری به نهادهای مدنی، رفتارهای غیرمدنی هم ممکن شده است و جامعه شکل سیال به خود گرفته است.
سوال بعدی که اینجا مطرح میشود، این است که این تغییر اجتماعی، چه نوع رسانهای را طلب میکند و چه نوع رسانهای به رسمیت شناخته میشود و مورد حمایت قرار میگیرد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که جامعه حتما در این تغییرات اجتماعی به رسانهای که متنوع و متکثر باشد، روی میآورد. درحالیکه بهطور معمول ما همیشه با دو رسانه مواجه بودهایم و رسانه را دوگانه دیدیم. به عبارتی رسانههای شبکهای را مقابل رسانههای نوشتاری دیدیم، یعنی فکر میکنیم مطالب عمقدار حتما باید مکتوب باشد و در شکل قدیم به شکل گزارش دنبالهدار و مستند باشد. در این دیدگاه، به توئیتر و اینستاگرام و فیسبوک و نقش آنها و نقش دیدنیتر شدن و کوتاه نوشتن توجهی نمیشود.
من اینجا یک تقسیمبندی دمدستی میکنم تا دوستان محقق و جوان و حتی پیشکسوتان این را بهتر انجام دهند چون هنوز در مرحله نظرورزی هستیم و داده خُرد نداریم.
رسانهها را در چهار دسته قرار میدهیم؛ دسته اول، رسانههای شفاهی، دوم، رسانههای مکتوب، سوم، رسانههای دیداری و شنیداری و چهارم، شبکههای فضای مجازی.
در دسته اول(رسانههای شفاهی) باید به تغییرات نگاه کنیم. جامعهای که فردگراتر شده و اعتماد به نظام سیاسی و جامعه از بین رفته، یعنی سرمایه اجتماعی میانه و اعتماد به نهادهای حاکمیتی کاهش پیدا کرده است و طبیعتاً هر یک به درون خویش تبعید میشوند. قبل از جنبشها در سطحی که به خانواده و گروههای همسان میرسید، دیده میشود که بیشترین بیاعتمادی شکل گرفته و مرتب «ما» و «دیگری» ایجاد میکنند و در سطح تریبونهای رسمی هم به سمت دوگانگی و دو شقه کردن جامعه و خشم و نفرت پیش رفتهایم؛ برچسب زدن به همه، به همه روشنفکران، همه اصلاحطلبان، همه جوانان و دانشجویان. برچسبهایی زده میشد که جامعه را عصبانی و ناامید کرد.
به سطح دوم میرسیم. رسانههای نوشتاری که وجه قالب آن روزنامهنگاری است و بیشترین سطح ممیزی اینجا انجام میشود. متاسفانه روزنامهنگاران ما، همیشه در معرض سوءظن و بدگمانی بودهاند و بسیاری مجبور به مهاجرت شدهاند و متاسفانه برخی در رسانههایی مشغول به کار هستند که در سطح سوم به آن میپردازیم. اما به هر حال سانسور، روزنامهنگاری مکتوب را خیلی محدود کرده است. نمیخواهم تکعلتی نگاه کنم، اما این یکی از دلایل مهم است که تیراژ روزنامهها از یک میلیون و چندصد هزارتایی، به زیر ۵۰ هزار رسید.
در سطح سوم رسانهها، اتفاق را مشهودتر میبینیم. یک طرف صداوسیما که کاملا انحصاری عمل میکند. گاهی به یک برنامهای، فرصتی اندک میدهد. اینجا، نگاهِ من سیاسی نیست. پژوهشهایی سال ۵۵ انجام شده، همایش شیراز را برای اصلاح رویکردهای رادیو و تلویزیون ملی ایران در زمان شاه برگزار کرد که در آن زمان مهمترین اشکال آن، نادیده گرفتن گروههای مرجع در رادیو و تلویزیون بود. من جنبش اخیر را جنبش نادیدهشدگان میدانم که نقطه مقابل نادیده گرفتن، رسانه است. در خارج از کشور هم رسانههای ماهوارهای شکل میگیرند که به گونه دیگری بخش بزرگی از حقیقت را کتمان میکنند و به شکل ایدئولوژیک به انتشار اخبار میپردازند.
در سطح چهارم، شبکههای اجتماعی است که به لحاظ فنآورانه، رسانههای خودمحور هستند. یعنی مرکزیت رسانههای قبلی اینجا نیست و لذا نزدیکی بیشتری با جامعه معترض و متکثر پیدا میکنند و ضعفشان این است که با جامعه مدنی گره نمیخورند. به تعبیر ولمن، با همنشینی شبکههای اجتماعی با اینترنت و تلفن هوشمند، به تغییر پارادایمی رسانهای میرسیم و این تغییر از روابط نهادمند به فردگرایی شبکهای است. یعنی بازگشت کنشگر به جایی که عاملیت فرد بیشتر میشود.