- تصویر پربازدید از سحر دولتشاهی در حال ورزش در باشگاه (عکس)
- مجری معروف به خاطر پیروزی ترامپ از آمریکا رفت
- آهنگ نگرانتم - میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن آهنگ
- چهره جدید فرحناز منافی ظاهر بازیگر پدرسالار (عکس)
- تشییع باشکوه ابراهیم قادری در مهاباد + عکس
- نقد فیلم گلادیاتور ۲ ( Gladiator II ) و نمرات آن
- تغییر شگفت انگیز چهره بازیگر سریال تلویزیونی «لحظه گرگ و میش» در فرانسه (عکس)
- رخنمایی بهنوش طباطبایی با تمی متفاوت (عکس)
- چکامه چمن ماه در ایران؛ بازیگر معروف جم تی به ایران برگشت
- مهراوه شریفی نیا و الناز ملک در پشت صحنه زخم کاری در استانبول / عکس
ماجرای فیلم ۳۰۹۶ روز: داستان واقعی ٨.٥ سال اسارت و تجاوز / ناتاشا کامپوش کیست؟
نواندیش / ویکی پدیا / هنرآنلاین / مووی خوره / جام جم: درام تلخ سینمایی ˝3096 روز˝ ساخته شری مورمن داستان ˝3096روز˝ اسارت و مقاومت دختر 10ساله اتریشی است که با اقتباس از کتابی به همین نام به قلم ناتاشا کامپوش ساخته شده است.
این فیلم بر اساس یک رویداد بسیار تلخ اما واقعی ساخته شده است. داستان "396 روز" روایتهای 8/5 سال اسارت ناتاشا کامپوش است که در سال ۱۹۹۸ میلادی، در حالیکه فقط 10 سال دارد، توسط فردی به نام ولفگانگ پریکلوپیل ربوده و در خانه او زندانی میشود. تا اینکه هشت سال پس از آن حادثه یعنی در سال 2006 میلادی ناتاشا موفق میشود از خانهای که در آن زندانی شده بود فرار کند. ولفگانگ پریکلوپیل پس از اینکه نمیتواند از فرار ناتاشا جلوگیری کند فورا خودکشی کرده است.
آنتونیا کمپبل هیوز، بازیگر بریتانیایی که در این فیلم ایفاگر نقش ناتاشا است، درباره این فیلم با بیان اینکه باور دارد "3096 روز" به خوبی آنچه را که میخواهد مردم بدانند را به آنها نشان میدهد، گفته: "در واقع داستان و قدرت یک فرد و توانایی بقای افراد در شرایط مختلف را نشان میدهد ضمن اینکه ممکن است جنبههای مجهولی نیز برای برخی تماشاگران داشته باشد."
ناتاشا در طول سالهای اسارتش در یک اتاق 6 مترمربعی بدون پنجره، محبوس بوده و خاطرات روزانه خود را که پر از خشونت، تجاوزهای مکرر و انواع شنکجههای روانی و روحی بوده بر روی کاغذ توالت نوشته است.
همچنین تور لینهارت، بازیگر دانمارکی این فیلم هم ایفاگر نقش پریکلوپیل بوده، درباره بازی خود در این اثر سینمایی گفته: "من به اینکه چرا اصلا این داستان باید گفته شود و چرا باید فیلم آن را ساخت، بسیار فکر کردم اما وقتی کتاب اصلی را خواندم تازه متوجه شدم که این داستانی درباره بقا وتلاش برای زنده ماندن در جهنمی که هشت سال طول کشیده است."
نظری درباره فیلم:
فیلم ۳۰۹۶ روز (با نام اصلی 3096 tage) داستان واقعی ناتاشا کمپوش دختری اتریشیست که در سن ده سالگی دزدیده شد و گروگانگیرش به مدت بیش از ۸ سال او را در یک سلول مخفی در زیرزمین خانهاش زندانی کرد.
۳۰۹۶ روز را اگر احساس میکنید حال و هوایتان زیادی خوش است و باید ناراحت شوید ببینید. تماشای فیلم تا آخر واقعا مشکل است، و ناراخت کننده و واقعی بودن داستان تاثیر آن را بیشتر میکند. داستان از روی کتابی که خود ناتاشا کمپوش بر اساس سالهای زندانی بودنش نوشته ساخته شده است و کاگردان در تبدیل آن به فیلم خیلی عالی عمل کرده. نقش ناتاشا را دو بازیگر، یکی خردسال برای بخشهای کودکی او به نام Amelia Pidgeon و یکی برای بخشهای نوجوانی تا هجده سالگی به نام Antonia Campbell-Hughes بازی کرده که به شخصه بازی بازیگر خردسال را بیشتر پسندیدم. نکته مثبت فیلم این است که به جای اینکه روی آزارهایی که ناتاشا دیده متمرکز باشد روی افکار و احساسات او متمرکز است، و فیلم آرزوی آزادی او ، تنها چیزی که باعث شد تا آخر دوام بیاورد را به زیبایی هر چه تمامتر به تصویر کشیده است.۳۰۹۶ روز حاوی صحنههاییست که ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند و این را قبل از تماشای فیلم باید به یاد داشته باشید.
ناتاشا کامپوش (زادهٔ ۱۷ فوریهٔ ۱۹۸۸) یک مجری و قربانی آدمربایی اهل اتریش است.
ناتاشا در روز ۲ مارس ۱۹۹۸ در سن ۱۰ سالگی و زمانی که در راه رفتن به مدرسه بود توسط یک مرد ۴۴ ساله به نام «ولفگانگ پریکلوبیل» ربوده شد. پریکلوبیل، ناتاشا را در طول این سالها در سلولی که در زیر زمین برایش ساخته بود نگهداری میکرد تا اینکه بالاخره این دختر در روز ۲۳ اوت ۲۰۰۶ پس از ۸ سال با استفاده از فرصتی مناسب توانست بگریزد.
مصاحبه ای در سال 1395
حدود ده سال از روزی که ناتاشا کامپوش موفق به فرار از اسارتگاهی که هشت سال و نیم در آن مورد تعرض جنسی و آزار جسمانی قرار میگرفت میگذرد.
شکنجهگر او ولفگانگ پریکلوبیل، کامپوش را در سن ده سالگی از راه مدرسه به خانه ربود و سالهای متمادی مورد سوء استفاده جنسی و اذیت و آزار و کتک قرار داد.
کامپوش که اکنون ۲۸ ساله است در مصاحبه با شبکه رادیویی تلویزیونی اتریش بار دیگر مروری بر خاطرات دوران اسارتش میکند و نیز از زندگی فعلیاش در آزادی سخن میگوید.
او میگوید اکنون این آمادگی را دارد که سررشته زندگیاش را به دست گیرد، تحصیلات متوسطه را به پایان برساند و در کلاس آواز و اسبسواری ثبت نام کند. کامپوش دومین کتاب خود با عنوان "ده سال آزادی" را نیز آماده کرده که در ماه اوت امسال منتشر میشود.
ناتاشا میگوید همچون همه انسانهای دیگر آمادگی شروع یک رابطه عاشقانه را دارد ولی ابتدا باید بکوشد که ارتباط بیشتری با دنیای بیرون برقرار کند چرا که در ده سال گذشته تنها لحظات کوتاهی در آزادی کامل به سر برده است.
ده سالی که گذشت او زندانی قضاوتها و در محاصره پیشداوریها بوده است. شایعه شده بود که ناتاشا در طول دوران اسارتش صاحب فرزندی شده و خود او را به قتل رسانده است. همین شایعه باعث شده که سالهای متمادی مورد لعن و نفرین مردم در قرار گیرد. حتی یک بار زن مسنی خواسته است در انظار عمومی او را کتک بزند.
او بارها به خانه ولفگانگ پریکلوبیل بازگشته است. هر دو ماه برای انجام کارهایی چون رسیدگی و تعمیرات به خانه سر میزند.
ناتاشا میگوید: «اکثرا وقتی به اینجا میآیم حالم بد میشود. با این حال دست به چیدهمان خانه نزدهام تا بهتر بتوانم آنچه را که رخ داده برای خودم حل و فصل کنم. فقط مجبور شدم یک بار انباری را که در آن زندانی بودم به دستور دولت و به خرج خودم تغییر شکل بدهم».
طرح او برای واگذاری خانه به یک خانواده پناهجو از مدتها پیش در پیچ و خمها و کاغذبازیهای اداری معلق مانده است.
ناتاشا در مورد ربایندهاش میگوید: «او شیفته شخصیت آدلف هیتلر بود و با من رفتاری چون رفتار نازیها با قربانیهایشان داشت. همیشه گرسنگی میکشیدم و لباس ناکافی به تن داشتم و مجبور بودم به کارهای سخت تن دهم».
پریکلوبیل که از سال ۲۰۰۴ به بعد اطمینان خاطر داشته که کسی ناتاشا را شناسایی نمیکند تصمیم میگیرد با مدارک تقلبی او را به همسری خود درآورد و از زیرزمین به طبقه بالا انتقال دهد. ناتاشا نیز با ظاهرسازی به دنبال فرصتی برای فرار بوده است.
خبر انتشار کتاب خاطرات ناتاشا کامپوش در سال 1389
ناتاشا کامپوش اتریشی خاطرات تلخش از هشت سال زندگی در سلولی زیرزمینی را در کتابی 220 صفحهای با نام «3096 روز» تعریف کرده است.
کامپوش در سن 10 سالگی ربوده شد و در طول هشت سال نیمی که در اسارت به سر برد مرتب کتک میخورد، گشنگی میکشید و در شرایطی نامعمول به کارهای خانه رسیدگی میکرد.
او در کتاب خاطراتش می نویسد وولفگنگ پریکلوپیل، ربایندهاش شیفته آدولف هیتلر بود و خودش را یکی از خدایگان مصر باستان میخواند.
پریکلوپیل در سال 1998 در یکی از خیابان های وین ناتاشا را در راه برگشت از مدرسه به خانه ربود و او را در زیرزمین خانهاش در حومه شهر زندانی کرد تا اینکه در سال 2006 کامپوش موفق به فرار شد. ناتاشا کامپوش پس از فرار دست به خودکشی زد، اما زنده ماند. با شنیدن این خبر وحشت تمام وجود اهالی اتریش را فراگرفت. خبری که به تیتر یک روزنامههای دنیا بدل شد.
کامپوش کتاب آلمانی زبان «3096 روز» را با کمک دو نویسنده دیگر به نگارش درآورده است. او در این کتاب پریکلوپیل را به عنوان مردی دچار پارانویا و غیرقابل پیشبینی توصیف میکند که وسواس تمیزی دارد. این مرد در طول این هشت سال مرتب جسمی و زبانی ناتاشا را مورد آزار قرار داده است.
کامپوش در این کتاب مینویسد:«از هر نظر این مرد یک هیولا بود و بسیار بیرحمتر از آنچه میشود تصور کرد.»
پریکلوپیل برای کتک زدن ناتاشا به مشت و لگد قانع نبود و با کیسه سیمان و اهرم نیز به جان او میافتاد. او می نویسد:«گاهی آنقدر کتکم می زد که به نظرم ساعتها طول میکشید.» ربیانده از راههای دیگر نیز کامپوش را آزار می داد، او نمی گذاشت ناتاشا غذا بخورد چون به نظرش او چاق و زشت بوده است. «او دقیقا میدانست کدام دکمه را فشار دهد تا اعتماد به نفسم را از بین ببرد، او مرتب این دکمه را فشار میداد.»
کامپوش پس از فرار در سن 16 سالگی تنها 38 کیلوگرم وزن داشت.
پریکلوپیل موهای سر ناتاشا را میتراشد و از 14 سالگی مانند یک برده دستهای او را به پایه تخت زنجیر میکرد. کامپوش در کتابش مینویسد دلیل تراشیدن موهای سرش این بوده که پلیس نتواند رد او را در خانه رباینده بگیرد.
کامپوش که حالا 22 سال دارد وقتی بزرگتر میشود اجازه مییابد بگذارد موهایش کمی بلند شود، اما برای دلخوشی رباینده بایستی آنها را رنگ میکرد. او در کتابش مینویسد به نظر پریکلوپیل زن باید «تابع، سختکوش و موطلایی» باشد.
کامپوش با صداقت مینویسد که چند بار سعی کرده با تکههای لباس خودش را خفه کند و یا با آتش زدن کاغذ جان خودش را بگیرد، اما همیشه در آخرین لحظه «میل به بقا» موجب شده خودش را نجات دهد.
کامپوش در طول این سالها هرگز به پریکلوپیل که با تاثیر از مجموعه داستانهای علمی تخیلی «Stargate» خودش را خدایگان مصر باستان میخواند، «ارباب» یا «قربان» خطاب نکرد و حتی در 15 سالگی با مشت به جان او افتاد. هرچند کامپوش مینویسد:«در مبارزه تن به تن با او شانس پیروزی نداشتم، اما همین درگیریها باعث شد زنده بمانم.»
او دلیل ربوده شدنش را این چنین توضیح میدهد: «پریکلوپیل میخواست کسی را داشته باشد که به او به چشم مهمترین شخص زندگیاش نگاه کند. امروز فکر میکنم وولفگنگ پریکلوپیل با انجام این جنایت وحشتناکش تنها قصد ساختن دنیای بیعیب و نقصی برای خودش داشت که در آن یک نفر در تملکش باشد.»
برای آشنایی با فیلم هایی که براساس ماجراهای واقعی ساخته شدند، اخبار مرتبط زیر را ببینید: