- زمان و مکان دور پنجم مذاکرات ایران - آمریکا مشخص شد
- بقائی: هیچ پیشنهاد مکتوبی از آمریکا دریافت نکرده ایم / واکنش به خبر دیدار شمخانی و روبیو
- توضیحات سخنگوی دولت قبل درباره ماندن بخشی از بدن شهید رئیسی در محل سقوط بالگرد
- روایتی از سقوط بالگرد رئیس جمهور؛ تلفن را آقای آل هاشم جواب داد، می گفت «اینجا کجاست؟»
- انتقاد رسانه اصولگرا از سخنان همسر مرحوم رئیسی
- واکنش ایران به بیانیه اتحادیه عرب در عراق در خصوص جزایر سه گانه ایرانی
- حسین شریعتمداری: این حرف پزشکیان یعنی بستن تنگه هرمز! + عکس
- جزئیات تازه و جدید از حادثه بالگرد شهید رئیسی
- ترخیص «مهدی کروبی» از بیمارستان
حمله به راسک تحت حمایت طالبان بود

سيد احمد موسوي مبلغ در جمهوری اسلامی نوشت:
حمله تروريستي جيشالظلم به نيروهاي انتظامي ايران در راسک، تأسفبار است، اما غيرمنتظره نيست.
از همان زمان که نيروهاي جيشالظلم، توانستند با جلب حمايت طالبان، پايگاههايي را در داخل افغانستان در اختيار بگيرند، و از حمايتهاي سياسي و لجستيکي بهرهمند شوند، ميشد حدس زد که در فرصت مناسب، دست به اقدامات شرورانه هم خواهند زد.
برخي گروهکهاي کرد هم در ظل عنايات ويژه طالبان، در افغانستان داراي پايگاه هستند و تمرينهاي نظامي انجام ميدهند.
زماني که مسأله اخراج مهاجرين افغانستاني به صورت همزمان از ايران و پاکستان کليد خورد، اين سؤال مطرح بود که آيا اجراي همزمان اين طرح، نتيجه هماهنگي و همکاري ميان دو کشور براي تحت فشار قرار دادن و مهار طالبان است؟
سفر مقامات عاليرتبه امنيتي و نظامي پاکستاني به تهران اندکي پيش از اجراي طرح را ميتوان شاهدي دانست بر اينکه ايران و پاکستان تصميم گرفتهاند مسير مشترکي را براي کنترل و مهار طالبان بپيمايند و مهاجرين، اولين ابزار مورد استفاده آنها در اين رابطه است.
با صرف نظر از اينکه اجراي اين طرح در آستانه زمستان سرد افغانستان، چقدر انساني و اسلامي است، اما به گمانم، ورود ايران به بازي که طراحي آن در دست پاکستان بود، از چند جهت، ايران را در معرض آسيب قرار ميداد.
اول اينکه پاکستان، در مسأله اخراج مهاجرين، موضوع تغيير بافت جمعيتي در داخل افغانستان و همچنين بردن بحران پشتونهاي مطالبهگر به خارج از جغرافياي خود را، مدنظر داشت.
استقرار ميليونها پشتون غير بومي در مناطق تاجيک نشين و شيعه نشين (که در نيم قرن گذشته، مناطق نفوذ سنتي ايران محسوب ميشده) در شرايط عادي، قطعا با مخالفت ايران مواجه ميشد. اما همراهي ايران با پاکستان در اخراج مهاجرين، عملا زمينه انتقاد ايران از جابجايي گسترده جمعيتي را هم محدود ميکند.
دوم اينکه ايران، مهاجريني را اخراج ميکند که رتبه اول بيشترين سرمايهگذاري خارجي در ايران را به خود اختصاص داده اند، بخش زيادي از آنها استاد دانشگاه يا انجينير و داکترهايي هستند که امکان زندگي در حکومت طالبان را نداشتهاند و مابقي هم، نيروي کار ارزاني هستند که در فعاليتهاي اقتصادي سخت، مشغول به کار ميشوند.
اينها براي ايران، فرصت به حساب ميآيند نه تهديد. و اخراج آنها، عملا در عين حال که اين فرصت را از ايران سلب ميکند، همه آنها را اگر از دم تيغ طالب هم جان سالم به در ببرند به دشمنان ايران مبدل خواهد کرد.
مسأله سوم اين است که طالبان، خود را اکنون در قد و قواره ارتش نيابتي آمريکا در منطقه ميبينند و نسبت به تحولات منطقهاي، حساسيتهايي دارند.
نزديک شدن ايران و پاکستان (با هر عنوان و بر سر هر موضوعي که باشد)، موجب خشم طالبان ميشود و طبيعيست که اجراي يک طرح مشترک ميان ايران و پاکستان عليه طالبان، آنها را به انجام واکنش وادارد.
اکنون، شايد بتوان به مسأله حمله نيروهاي بلوچ جيش الظلم از مرز پاکستان به ايران – در حالي که هسته اصلي فرماندهي و لجستيک آنها در افغانستان است – اينگونه نگريست که طالبان ميخواهند هم به ايران ضرب شصتي نشان بدهند و هم با جا انداختن اين ادعا که تروريستها از پاکستان وارد ايران شدهاند، روابط تهران و اسلام آباد را درگير مشکل نمايند.
به نظر من، شايد تغيير زاويه ديد ايران به تهديدها و فرصتهايي که در افغانستان دارد، مهمترين ضرورت ايران براي پيشگيري از آسيبهاي آتي باشد.
حقيقت اين است که اصليترين تهديد عليه ايران، خود طالبان هستند که وظيفه پشتيباني و حمايت از گروهکهاي تروريست معارض را به عهده گرفتهاند.
در شرايطي که بيش از هفتاد روز از نسلکشي اسرائيل در غزه ميگذرد، گروهکهاي تروريستي منطقه به جاي حمايت از مردم مظلوم فلسطين، به دنبال طراحي حمله به ايران در همسويي با آمريکا و اسراييل هستند، با اين وصف چه استبعادي دارد که طالبان هم به عنوان نيروي نيابتي آمريکا در منطقه، عليه ايران فعاليت نکنند؟؟