- تصویر پربازدید از سحر دولتشاهی در حال ورزش در باشگاه (عکس)
- مجری معروف به خاطر پیروزی ترامپ از آمریکا رفت
- آهنگ نگرانتم - میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن آهنگ
- چهره جدید فرحناز منافی ظاهر بازیگر پدرسالار (عکس)
- تشییع باشکوه ابراهیم قادری در مهاباد + عکس
- نقد فیلم گلادیاتور ۲ ( Gladiator II ) و نمرات آن
- تغییر شگفت انگیز چهره بازیگر سریال تلویزیونی «لحظه گرگ و میش» در فرانسه (عکس)
- رخنمایی بهنوش طباطبایی با تمی متفاوت (عکس)
- چکامه چمن ماه در ایران؛ بازیگر معروف جم تی به ایران برگشت
- مهراوه شریفی نیا و الناز ملک در پشت صحنه زخم کاری در استانبول / عکس
معرفی و نقد سریال برلین Berlin / اسپین آف خانه کاغذی
امیر پریمی در ویجیاتو نوشت:
با سریال «برلین» به پدرو آلونسو (شخصیت برلین) در یک ماجراجویی جسورانه در پاریس بپیوندید، جایی که عشق و جنایت در این سریال جذاب با هم برخورد میکنند. این داستان پیش درآمدی هیجانانگیز برای سریال «Money Heist» است؛ اما سوال اینجاست که آیا این اسپینآف میتواند موفقیت سریال خانه کاغذی را ادامه دهد یا نه؟!
در قلمرو وسیع سریالهای سرقت محور، برلین به عنوان یک افزونه جذاب به دنیای Money Heist ظاهر میشود و سیر عمیقتری به زندگی شخصیت پدرو آلونسو، آندرس دِ فونویوسا که به برلین معروف است، ارائه میکند. برلین که توسط ذهن الکس پینا و استر مارتینز لوباتو خلق شده است، در دنیایی مرموز عاشقانه و سرقتی فرو میرود و داستانی را در پسزمینه یک ماجرای رمانتیک در پاریس روایت میکند. این سریال هشت اپیزودی نه تنها در قصه خود یک سرقت هیجانانگیز را نوید میدهد، بلکه یک کاوش ظریف در شخصیت برلین قبل از رویدادهای پرفراز و نشیب Money Heist را نیز به نمایش میگذارد.
سریال برلین که در شهر عشق و امید، یعنی پاریس اتفاق میافتد، سفر برلین کاریزماتیک را دنبال میکند که یک دزدی جسورانه را ترتیب میدهد و قصد دارد جواهراتی به ارزش ۴۴ میلیون دلار را از حراجی در قلب پاریس تصاحب کند. این مجموعه اسپانیایی با گروهی از بازیگران از جمله پدرو آلونسو، تریستان اولوآ، میشل جنر، بگونیا وارگاس، خولیو پنیا فرناندز و جوئل سانچز، صحنه را برای روایتی از ماجراهای پر از پیچ و تاب، چرخش و پیچیدگیهای پیش بینی نشده آماده میکند.
طرح داستانی سریال برلین، اگرچه از نظر ساختاری به پیچیدگی داستان قبلی خود یعنی Money Heist نیست، اما با لحنی خوش ریتم شروع میشود و پیچیدگیهای یک سرقت را با زیربنای احساسی شخصیتها متعادل میکند. این سریال به صورت استراتژیک از فلاشبک استفاده میکند، و از این راه نگاهی اجمالی به گذشته برلین و گروهش ارائه میدهد، و به تدریج انگیزههایی را که آنها را به سمت این سرقت هدایت کرده آشکار میکند.
در واقع در طرح داستان این سریال دزدی جواهر به عنوان یک بوم نقاشی عمل میکند که شخصیتها بر روی آن ترسیم میشوند و روایت به کاوش در اعماق خواستهها، ترسها و آسیب پذیریهای هر فرد میپردازد. البته این در حالی است که طرح کلی ممکن است فاقد پیچیدگی هزارتوی سریال خانه کاغذی باشد، اما سازندگان با روایتی متمرکز و شخصیت محور سعی در جبران این شکاف دارند.
اما با تمام این تفاسیر پرسش اصلی پیرامون این سریال آن است که آیا برلین علت وجودش را توجیه میکند یا خیر؟! به نظر من جواب منفی است. شاید بگویید چرا؟ هنگامی که برلین برای اولین بار در سریال Money Heist ظاهر شد، او به سرعت به یکی از محبوب ترین شخصیتها در نزد طرفداران تبدیل شد. این محبوبیت اکنون تبدیل به یک ابزار شده است. این یعنی برلین تلاشی متوسط برای کسب توجه از موفقیت Money Heist است. و این که بخواهیم از یک شخصیت دوباره در یک فرمول آشنا و تکراری به اسم پیش درآمد استفاده کنیم نیز بیشتر شبیه به کلاه گذاشتن سر مخاطب است.
بزرگترین مشکل من به عنوان یک مخاطب با این سریال آن است که طرح برلین یک تکرار از سریال خانه کاغذی است. خود خلاصه داستان گویای این است که برلین با گروهی متشکل از جنایتکاران دوباره متحد میشود تا یک سرقت غیرممکن را در پاریس انجام دهد. در این داستان یک پشت صحنه از یک عاشقانه و چند پیچ و تاب وجود دارد که بهتر از آن را چند بار قبلاً در خود خانه کاغذی دیدهایم. بنابراین، شاید برلین با بودجه هنگفت و فیلمبرداری شایسته، شیک به نظر میرسد. و پسزمینه شهر پاریس، فضایی از زرق و برق را به لحن سریال میافزاید. اما اگر این روکش براق را جدا کنید، داخل آن توخالی است.
به طور کلی از نظر من این پیشدرآمد نمیتواند وجود خود را توجیه کند و علاوه بر ضربه زدن به موقعیت اسطورهای برلین، چیزی معنادار به میراث این شخصیت اضافه نمیکند. در نتیجه شاید برلین فقط ویژه ترین طرفداران Money Heist را راضی خواهد کرد. جدای از این، اتفاقی که در این سریال میافتد این است که سرقت به عنوان شاه کلید روایت این داستان، در پس زمینه قرار میگیرد و دیگر درگیری اصلی نیست زیرا برلین تقریباً در 80 درصد اجرای آن دخالت ندارد.
در واقع او مشغول تحت تأثیر قرار دادن یک زن است در حالی که بقیه همه کارها را انجام میدهند. این یعنی دوراهی عشق و شغل که در داستان سریال برلین مطرح میشود. اما آخرین باری که خود من دلیل شکلگیری این سریال را بررسی کردم، قرار بود همه چیز درباره برلین باشد. بنابراین سوال این است که چرا در این داستان خود برلین در صندلی عقب نشسته است؟!
سریال Money Heist چیزهای زیادی در مورد شخصیت او مطرح کرد: تمایلات جنسی، گرسنگی او برای قدرت، عصبانیت او و برخی دیگر از نشانههای شخصیتی منفی دیگر. اما سازندگان این اسپین آف علاقهای به ذکر هیچ یک از این موارد در اینجا ندارند. در حالی که بسیاری از ما انتظار یک داستان مبدا مناسب را برای برلین داشتیم، اما سازندگان از داستانی استفاده کردهاند که نه هیجانزده میکند و نه باعث میشود به آن باور داشته باشید. اما چرا نمیتوان آن را باور کرد؟ چون آنها شخصیتی را که در سریال اصلی گاهی به شدت سیاه معرفی کرده و ساخته بودند به ناگهان در این سریال سفید میکنند.
بنابراین، حتی اگر برلین در این داستان نیز گاهی غیراخلاقی عمل کند، تمام انگیزههای او با یک دلیل توضیح داده میشود و آن چیزی نیست جز نیاز به عشق، که با تصویر اصلی او در سریال سرقت پول مطابقت ندارد. همچنین اگر از برلین جدا شویم و به تیم زیر نظر او نیز نگاهی داشته باشیم متوجه خواهیم شد آنها به شدت کلیشهای هستند. مشکل من با این شخصیتهای کلیشهای آن است که هر یک از این شخصیتها فقط برای لحظهای در حین معرفی اولیه جالب به نظر میرسند و با گذشت قسمتهای بعدی جذابیت خود را از دست میدهند و تصمیم به انجام یک سری اقدامات احمقانه میگیرند.
حتی ریتم اکشنهای این سریال نیز کند است و نگاه شخصیت محور سازندگان در این سریال هشت قسمتی توجیه مناسبی برای ضعفهای ساختاری داستان نیست. بنابراین فکر نمیکنم این لزوماً بازگشت قهرمان کاریزماتیکی باشد که خیلیها منتظرش بودند، اما شما را از تماشای آن ناامید نمیکنم، به یاد داشته باشید که من به شما هشدار دادم. اما نتفلیکس بار دیگر در تلاش است تا با آب بستن به یک اثر موفق خود، از آب گلآلود ماهی بگیرد اما نتیجه نهایی نشان میدهد که این آخرین تکه از نبوغ و صبر نویسنده اصلی است که تیرش به سنگ خورده است.
هرچند باید گفت با تمام این ایرادات کماکان دیدن پدرو آلونسو در نقش برلین جالب است. اجرای کاریزماتیک و چندوجهی او برلین را تا حدودی زنده میکند و این اجرا استراتژیست بیرحم و رویاپرداز رومانتیک درون شخصیت را به نمایش میگذارد. همچنین در برخی اپیرودها شیمی بین شخصیتها لایهای از اصالت را به روایت اضافه میکند و شبکهای از روابط را ایجاد میکند که به تجربه کلی تماشا عمق میبخشد.
در بخش فنی تولید سریال نیز اشاره به چند نکته ضروری است. سریال برلین با فیلمبرداری پویا و استفاده از مکانهای بصری خیرهکننده که به زیباییشناسی سریال کمک میکنند، کمی با فرو رفتن در زرق و برق مخاطب را از کاستیهای داستان جدا میکند. همچنین سازندگان از فضای رومانتیک پاریس و مادرید استفاده میکنند و پسزمینهای غنی از زیبایی بصری ارائه میکنند که تجربه کلی تماشا را بهبود میبخشد.
بگونیا وارگاس در نقش کامرون
در نتیجه، این سریال استانداردهای بالای تولید مرتبط با دنیای Money Heist را حفظ میکند و تضمین میکند که مخاطبان از نظر جذابیت بصری چیزی درخور دریافت کنند. توجه به جزئیات در اجرای سکانسهای سرقت و ادغام یکپارچه فلاش بکها، ظرافت فنی را به نمایش میگذارد که به علامت تجاری خلاقیت تیم تولید این اثر تبدیل شده است.
در پایان باید گفت: تاکید زیاد سازندگان سریال بر فضای رومانتیک، همانطور که توسط برخی نقدهای دیگر از سوی مخاطبان مورد توجه قرار گرفته، گهگاه بر طرح دزدی سایه میاندازد و به طور بالقوه کسانی را که به خاطر عناصر جنایی-درام به سریال جذب شده بودند، از خود دور میکند. این سریال، در عین حال که از نظر بصری جذاب است، ممکن است همان سطح پیچیدگی و غیرقابل پیش بینی بودن نسخه قبلی خود را ارائه ندهد.
به سادگی میتوان استدلال کرد که داستانهای عاشقانه طرح سرقتی سریال را تحت الشعاع قرار میدهد و پیشرفت روایت را کند میکند. در حالی که عناصر احساسی زیادی در خود سریال Money Heist نیز وجود داشت، اما تمرکز برلین بر عشق به عنوان راه حلی برای مسائل درون شخصیتها فرمول مشکل زایی است که سریال را از جذابیت دور میکند.
2)
مانا حبیبی پور هم در مایکت نوشت: سرقت پول (Money Heist) که با نام اسپانیایی La casa de papel یا خانه کاغذی هم شناخته میشود، سریال اسپانیایی است که در بحبوحه کرونا به شهرت جهانی رسید و طرفداران پر و پا قرص بسیاری پیدا کرد. بعد از گذشت دو سال از انتشار فصل آخر این سریال محبوب، اسپین آف آن با نام برلین (Berlin) به تازگی از نتفلیکس منتشر شده که همانطور که مشخص است بر محور شخصیت محبوب برلین با بازی پدرو آلونسو میگردد. در ادامه به سراغ نقد و بررسی این اسپین آف میرویم.
داستان اصلی «سرقت پول» بر مجموعهای از سرقتهای فوق حرفهای و محیرالعقول متکی بود که توسط مغز متفکری به نام پروفسور (آلوارو مورته) و گروه عجیب و دوستداشتنیاش طراحی و سازماندهی شد. این سریال روی کاغذ خط داستانی نسبتا سادهای را دنبال میکرد اما به دلیل شخصیتهای چند بعدی، تلفیق ژانرهای اکشن، تریلر و عاشقانه و صد البته نقشههای سرقت پر جزئیات به محبوبیتی رسید که کمتر سریال غیرانگلیسی زبانی توانسته بود به آن دست پیدا کند. «سرقت پول» شخصیتهای خاکستری جذابی را به مخاطبان معرفی کرد که علیرغم رعایت هرگونه مرز اخلاقی، به شدت انسانی و دوستداشتنی بودند؛ برلین یکی از این شخصیتها بود و اغراق نیست اگر او را یکی از جذابترین ضد قهرمانهای چند سال اخیر بدانیم. با این اوصاف عجیب نیست که نتفلیکس تصمیم بگیرد به اشتیاق مخاطبان پاسخ بدهد و راوی گذشته و چالشهای او پیش از سرقت از ضرابخانه سلطنتی باشد.
برلین در«سرقت پول» به نوعی بازوی اجرایی نقشه سرقت در ضرابخانه سلطنتی به حساب میآمد و علیرغم این که کاملا بیاخلاق بود اما به دلیل اشراف کاملش به جزئیات نقشه شخصیت کاریزماتیکی تصویر شد که هیچ کس بدون اجازه او آب نمیخورد. کنار هم قرار گرفتن همه این ویژگیها و صد البته بازی خوب پدرو آلونسو باعث شد مرگ این شخصیت در پایان فصل دوم بسیار تاثیرگذار باشد و جای خالیاش در تک تک سکانسهای فصلهای بعد به شدت احساس شود.
داستان اسپین آف «برلین» به چند سال قبل از سرقت از ضرابخانه سلطنتی اسپانیا بازمیگردد و یکی از اولین نقشههای سرقتش در پاریس را دنبال میکند. برلین به تازگی سومین ازدواج ناموفقش را به پایان رسانده و هیچ نشانهای از بیماری هم در او دیده نمیشود و به نظر میرسد برای عوض شدن حال و هوایش تصمیم میگیرد همراه گروهش وارد سرقتی پیچیده از حراجی جواهرات سلطنتی در پاریس شود.
حتی از همین خلاصه داستان هم میتوان حدس زد که «برلین» همان فرمول «سرقت پول» را در پیش گرفته و این نقطه ضعف اصلی سریال است. در حقیقت ساختن قصهای تکراری از زندگی شخصیت غیرقابل پیشبینی مثل برلین جدا کار دشواری است که الکس پینا توانسته از پس آن برآید!
سامانتا سیکهایروس / کامیل
گذشته و شخصیت سایکوپات برلین مملو از خطوط داستانی مهیج و جذابی است که میتوانند تا چند فصل مخاطب را سرگرم نگه دارند؛ از رابطه شکرآبش با پسرش گرفته تا چگونگی تبدیل شدن به شخصیتی کاریزماتیک و رویارویی با بیماری لاعلاج و نیهیلیست شدنش اما سازندگان تصمیم میگیرند برای راضی نگه داشتن مخاطبان پر و پا قرص «سرقت پول» و عشاق سینه چاک برلین به سراغ داستان کلیشهای بروند که پیشتر چند درجه بهترش را دیده بودیم.
همه چیز در اسپین آف «برلین» کپی دست چندم و کاریکاتوری از «سرقت پول» است. به چینش گروه دقت کنید؛ دامیان دانشمند دقیق، باهوش و همه فن حریفی که در حقیقت نسخه کم حواستر پروفسور است، بروس پسری جسور از طبقه متوسط که علیرغم جذابیتهای ظاهری بویی از آداب معاشرت نبرده و از همان برخورد اول به شدت یادآور دنور«سرقت پول» است. در سمت دیگر کامرون را داریم که هم از نظر ظاهری شباهت زیادی به توکیو دارد و هم مثل او از نظر روانی آسیب دیده اما به شدت جسور و کله خر است و در نهایت روی که به نظر میرسد حتی اسمش هم تعمدا به ریو شباهت دارد.
حالا این گروه را تصور کنید که در نقشه سرقتی حضور دارند که حداقل روی کاغذ از نظر ظرافت و محیرالعقول بودن شبیه سریال اصلی است اما شوربختانه از رهبری خردمندانه پروفسور و حتی شخصیت کاریزماتیک برلین هم خبری نیست و به نظر میرسد مراحل سرقت به جای این که از روی نقشه پیش بروند، به شکل تصادفی و از روی خوششانسی صرف حل و فصل میشوند.
تمرکز بر ویژگیهای انسانی و فاصله گرفتن از انگیزههای اخلاقی
الکس پینا سازنده «سرقت پول» و این اسپین آف در یکی از مصاحبههای قدیمیاش درباره شخصیت برلین گفته؛ «او زن ستیز، روان پریش، خودمحور، خودشیفته، بزهکار، متجاوز است». این ویژگی ها در فصل 1 و 2 کاملا برجسته بودند اما در کمال تعجب برلین در نهایت همدلیبرانگیز از آب درآمد و به دلیل ویژگیهای تا حدودی انسانیاش به یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای سریال تبدیل شد. در نتیجه پینا تصمیم گرفت در اسپین آف «برلین» به سراغ جنبههای انسانیتر این شخصیت برود و ابعاد شرورانهاش را اگر نگوییم حذف، حداقل بسیار کمرنگ کند فارغ از این که دقیقا همین ویژگیها او را جذاب کرده بودند. در نتیجه در این جا با سارق سر به هوایی طرفیم که بدون در نظر گرفتن عواقب تصمیمهایش تسلیم خواستههای نفسانیاش میشود و گروه و نقشه سرقت چندین و چند سالهاش را به خطر میاندازد.
یکی دیگر ویژگیهای «سرقت پول» که آن را از آثار هم ردهاش متمایز میکرد انگیزههای سیاسی و اخلاقی پشت نقشههای پروفسور بود؛ ایستادگی مقابل قدرت فاسد و گرفتن حقی که از شهروندان جامعه دریغ شده بود. شاید به همین دلیل هم ماسک سالوادور دالی حتی به دنیای خارج از سریال هم راه پیدا کرد اما این برگ برنده در «برلین» هیچ جایی ندارد و در عوض با شخصیتی طرف هستیم که تنها هدف و انگیزهاش کسب ثروت است و در این راه هیچ مرز اخلاقی را هم رعایت نمیکند. در همین راستا رابطه عاشقانه پروفسور و راکل هم توجیه پذیر به نظر میرسید؛ هر دوی آنها به شدت وظیفه شناس و مقید بودند و تلاش میکردند شرایط زیست اطرافیانشان را بهبود ببخشند اما در این جا رابطه برلین و کامیل توجیه منطقی ندارد و به جز اخلال در روند سرقت کار دیگری از پیش نمیبرد.
در نهایت «برلین» علیرغم تمام انتظارات، کپی خوش رنگ و لعاب یکی از بهترین سریالهای غیرانگلیسی زبان دنیا است و در راستای سیاستهای نتفلیکس، تجدید دیدار نه چندان جذابی با یکی از کاریزماتیکترین ضد قهرمانهای چند سال اخیر است.