- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
- یک ایرانی همکار ایلان ماسک شد؛ محمودرضا بانکی کیست!؟
محمدعلی فروغی، ذکاء الملک كيست؛ از حضور در کنفرانس صلح ورسای تا نجات ایران در جنگ جهانی دوم
داود دشتبانی در هم میهن نوشت: اگرچه بسیاری از دولتمردان دوران قاجار و پهلوی اول دانشمند و باسواد بهمعنای واقعی کلمه بودند اما نام محمدعلی فروغی در میان آنان به حکمت و دانش میدرخشد. او به معنای واقعی کلمه یک حکیم بود که برخی از آثار او نظیر سیر حکمت در اروپا و تصحیح آثار سعدی و خیام و حافظ هنوز نیز بیمانند هستند. فروغی علاوه بر حکمت عمر بسیار پرباری نیز داشت و توانست در عرصههای مختلف مهمترین اقدامات را به نام خود ثبت کند. او در طی عمرش چندین بار به نمایندگی مجلس برگزیده شد و ریاست دوره دوم مجلس شورای ملی و نایبرئیسی دوره سوم را برعهده داشت. چهار دوره وزیر مالیه، سه دوره وزیر عدلیه، پنج دوره وزیر خارجه، چهار دوره وزیر جنگ و یک دوره سرپرستی وزارت اقتصاد ملی و یک دوره وزیری دربار را تجربه کرد و سه بار نیز در دوران سخت و پیچیده به نخستوزیری برگزیده شد. او در در دولت مستوفیالممالک و رضاخان سردارسپه و دوبار نیز پشت سر هم در دولتهای مهدیقلیخان هدایت در فاصله سالهای 1309 تا 1312 وزارت امور خارجه و سپس سفیر کبیر ایران در ترکیه را برعهده داشت. فروغی که در پایان جنگ جهانی اول عضو هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح ورسای بود، پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران نیز مذاکره با متفقین را هدایت کرد که مهمترین و خطیرترین ماموریت عمرش بود. او کمتر از شانزده سال پیش از آن، با تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی برای انتقال حکومت از قاجار به پهلوی نقش مهم دیگری در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده بود.
اقدامات فرهنگی فروغی در زمره اساسیترین کارهای این عرصه است و تاکنون نیز مانندی ندارد. او با تأسیس و ریاست بر فرهنگستان ایران و ابداع بسیاری از واژگان پایه علمی و فلسفی و معادلیابی برای آنها در زبان فارسی تاثیر مهمی در تقویت زبان فارسی در دوران معاصر داشت. فروغی با تشکیل انجمن آثار ملی و اقداماتی در جهت نگهداری آثار ملی، باستانی و فرهنگی ایران، برگزاری جشن هزاره فردوسی، تلاش در جهت ساخت، تجدید ساختمان یا تعمیر آرامگاه فردوسی و ابنسینا، حافظ، سعدی، نادرشاه، خیام، عطار، همکاری در تأسیس دانشگاه تهران و تصحیح برخی از مهمترین متون فارسی چون دیوان حافظ، رباعیات خیام، کلیات سعدی و… میراثی گرانبها از خود به جای گذاشت. تدریس و تربیت بسیاری از بزرگان ایران در مدرسه ادب، علمیه، دارالفنون، تدریس و ریاست بر مدرسه علوم سیاسی از زمره اقدامات تاثیرگذار فروغی بود. ذکاءالملک به پیشنهاد ریاست مجلس اول پایهگذار دبیرخانه مجلس شورای ملی و مبتکر تأسیس روزنامه رسمی بود و با اجرای قانون اصول محاکمات حقوقی مصوبه مجلس عدلیه جدید را ایجاد کرد.
از مدرسه علوم سیاسی تا پاریس
محمدحسین ادیباصفهانی معروف به ذُکاءُالمُلک از ادیبان و سیاستمداران عصر ناصرالدینشاه پدر محمدعلی فروغی بود. لقبِ فروغی را ناصرالدین شاه به او داد. او با ترجمه آثار متعدد فلسفی، تاریخی، ادبی و کتابهایی مانند تاریخ سلاطین ساسانی، تاریخ اسکندر کبیر، غرایب زمین و عجایب آسمان، ترجمه سفر دور دنیا در هشتاد روز از ژول ورن و بالاخره کتاب باارزش دستور حکومت، ترجمه نامه علیبن ابیطالب به مالک اشتر و دهها جلد کتاب علمی و فلسفی دیگر نقش مهمی در آشنایی با افکار جدید داشت. محمدحسین فروغی، استاد ادبیات فارسی مدرسه علوم سیاسی و مؤسس روزنامه تربیت، اولین روزنامه غیردولتی در داخل ایران بود.
محمدعلی فروغی که لقب ذکاءالملک را از پدر به ارث برده بود، در جوانی علاوه بر تحصیل در دارالفنون و آموختن زبان انگلیسی و فرانسوی و علوم جدید، نزد پدرش نیز عربی را آموخت و با حضور در مدرسه صدر، مروی و سپهسالار فلسفه اشراق و مشاء و علوم قدیم را نیز آموخت. پس از آن در اداره انطباعات در کار مترجمی به استخدام دولت درآمد و سپس به کار معلمی روی آورد و همزمان مقالاتی در نشریات آن زمان منتشر کرد. زمانی که میرزاحسن مشیرالدوله مدرسه علوم سیاسی را تاسیس کرد محمدعلی فروغی کتابهایی چون اصول علم ثروت ملل یا اکونومی پلیتیک، تاریخ ملل مشرقزمین و حقوق اساسی آداب مشروطیت دول را در حدود ۲۵سالگی به فارسی برگرداند تا کتاب درسی محصلان این مدرسه باشد. او در 30سالگی به ریاست این مدرسه انتخاب شد. با تشکیل مجلس شورای ملی فروغی به دلیل شناخت و مطالعه درباره نظام پارلمانی اروپا با وجود جوانی در دوره دوم به ریاست مجلس انتخاب شد. او در دولتهای مشروطه به وزارت مالیه و عدلیه برگزیده شد و مدتی نیز رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان عالی کشور) بود اما آنچه که پای محمدعلی فروغی را به دیپلماسی باز کرد جنگ جهانی اول بود. با پایان جنگ جهانی دولتهای پیروز در کنفرانس صلح ورسای دور هم جمع شده بودند تا ترتیبات تازه برای جهان ترتیب ببینند و ایران نیز که با وجود اعلام بیطرفی به اشغال درآمده بود، مصمم بود بتواند از حقوق مسلم خود در این کنفرانس دفاع کند و چه کسی بهتر از فروغی همهچیزدان برای این کار بود. فروغی که به زبانهای فرانسوی و انگلیسی و عربی و روسی مسلط بود یکی از اعضای هیئت اعزامی به ورسای بود.
کنفرانس صلح پاریس از ۱۸ ژانویه ۱۹۱۹ تا ۲۱ ژانویه ۱۹۲۰ در کاخ ورسای برگزار شد و در آن دولتهای متفقین بر سر آینده جهان تصمیم گرفتند. اصول چهاردهگانه وودرو ویلسون، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا که در آن آزادی و دموکراسی شرط اساسی بود محور اصلی این کنفرانس بود. طرح ویلسون دیگر قدرتها همچون امپراطوری بریتانیا و فرانسه را نگران ساخته بود، زیرا این طرح، سرشتی ضداستعماری داشت، با این وجود بریتانیا و فرانسه بسیاری از مستعمرات خود را پس از جنگ نگه داشتند و مهمترین نتایج اصول چهاردهگانه ویلسون، استقلال لهستان و برخی کشورهای اروپایی بود. محمدعلی فروغی، حسین علاء، انتظامالملک، مسیو پرنی، مستشار فرانسوی عدلیه ایران، عبدالحسین انصاری فرزند وزیر خارجه اعضای هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح ورسای به ریاست وزیر خارجه علیقلی مسعودانصاری مشاورالممالک بودند. کنفرانس را بریتانیا و فرانسه و آمریکا فاتحان جنگ برای تقسیم سرزمینها و دیگر غنایمی که از شکستخوردگان (آلمان، عثمانی و اتریش) گرفته شده بود راه انداختند اما هیئت ایرانی هم در این میان درصدد بود طرفی برای ایران ببندد. بیانیه دعاوی ایران در سه بخش الغای عهدنامه ۱۹۰۷ روسیه و انگلستان و الغای کاپیتولاسیون قضائی؛ جبران خساراتی که ایران از جنگ متحمل شده و آزادی عمل در مسائل اقتصادی و رهایی از قیود عهدنامههای اقتصادی که به ایران تحمیل شدهاست؛ و استرداد سرزمینهایی که دولتهای روسیه و انگلستان از ایران منتزع کرده بودند و الحاق مجدد آنها به ایران به طرفهای پیروز ارائه شد.
درحالیکه وثوقالدوله در تهران مشغول مذاکره بر سر قرارداد 1919 با بریتانیا بود هیئت ایرانی تلاش داشت در این کنفرانس وارد شده و به نفع منافع ایران کاری کند و با وجود حمایت آمریکا از عضویت ایران در کنفرانس، بریتانیا با آن مخالفت کرد و به صراحت گفت: «دولت ایران یا باید توسط دولت انگلیس کار خود را صورت دهد یا به کنفرانس مراجعه کند. جمع هر دو نمیشود.» این اشاره دولت بریتانیا به محتوای قرارداد 1919 بود که ایران را تلویحاً تحتالحمایه انگلیس قرار میداد و طبیعتاً در چنین شرایطی ایران مجاز نبود رأساً خود برای احقاق حقوق ملیاش اقدام کند. موقعیت دشوار این هیئت را فروغی اینچنین تشریح کرده است: «امروز که شش ماه میگذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم، به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند، بیاطلاعیم.... در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم پول نمیفرستند.... فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز اینکه قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه بهطور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.»
هیئت ایرانی بدون آنکه از سوی دولت وثوقالدوله حمایت شود با آمریکا و فرانسه وارد گفتوگو شد و برای بازگشت سرزمینهای جداشده از ایران تلاش کرد که البته بینتیجه بود. فروغی این شرایط را اینگونه ترسیم کرده است: «اگر مقاصد دولت را در اصلاح امور از ما بپرسند، چه بگوییم؟.... آخر همه را که نمیتوان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوذرجمهُر و نظامالملک و فردوسی و خواجه نصیر طوسی تحویل مردم بدهم؟ چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟...و در باب دعاوی ارضی پردهپوشی نمیکنم که این یک ادعای زیادی بود که ما کردیم. این شکل هم که کردیم مبالغهآمیز بود. مخصوصاً نقشه که کشیدیم مزخرف بود. آقای تقیزاده هم در این باب با من موافقت دارند.» اشاره فروغی به وضعیت دولت ایران است که با بینظمی و هرج و مرج داخلی معدود درآمدهای خود را هم از دست داده بود و درحالیکه برای اداره خود محتاج کمکهای مالی بریتانیا بود، برای بازگشت سرزمینهایی از ماوراالنهر تا قفقاز و کردستان و مناطق شیعهنشین عراق عریضه داده بود. طبیعتاً چنین درخواستی که به قدرت و توان خود ایران متکی نبود بیش از آنکه به حق به نظر برسد مضحک و مایه تمسخر شد. بریتانیا با اشاره به تمایل افکار عمومی ایران به آلمان و عثمانی از پذیرش ایران در کنفرانس ممانعت کرد و نمایندگان ایران اساساً نتوانستند وارد کنفرانس شوند و تنها در حاشیه آن با مقامات شرکتکننده به مذاکره پرداختند.
با این حال یکی از نتایج اصلی کنفرانس صلح ورسای تاسیس جامعه ملل بود و ایران نیز بهعنوان یکی از معدود کشورهای مستقل وقت آسیا به عضویت آن درآمد. فروغی بعدها در زمان ریاست خودش بر مجمع عمومی جامعه ملل اینگونه گفت: «به خاطر دارم که روزی با مسیو پنلوه که حالا وزیر جنگ و سابقاً رئیسالوزراء و همه وقت از رجال محترم و متنفذ فرانسه بوده و یکی از بزرگترین علمای عصر محسوب است با هم نهار میخوردیم. صحبت از جامعه ملل به میان آمد و میدانستم که طرفدار آن است. پرسیدم آیا گمان میکنید واقعاً این کار سربگیرد؟ گفت یقین بدانید سرخواهد گرفت. آن وقت قدری مطمئن شدم و در حقیقت اهتمام این قبیل اشخاص و خصوصاً پافشاری مستر ویلسون رئیسجمهوری دولت آمریکا که در سیاست نظر فیلسوفانهای داشت سبب تأسیس جامعه ملل گردید و مستر ویلسون ایستادگی کرد که اساسنامه آن در صدر معاهده صلح قرار گیرد، و اگر این جد و جهد را نمیکرد گمان میرود که جامعه ملل اصلاً منعقد نمیگردید، زیرا که اذهان و افکار آن زمان مستعد و حاضر برای این ترتیب و این سیاست نبود و اگر از ابتدا میخواستند جامعه ملل را بهطور کامل و موافق آمال فلاسفه تأسیس کنند بههیچوجه صورت نمیگرفت این بود که به همین قانع شدند. و باز به خاطر دارم که پس از آنکه صلحنامه امضا شد با مسیو لئون بورژوا - که در فرانسه جدیترین طرفداران جامعه ملل بود و البته میدانید از رجال بزرگ دوره اخیر محسوب میشود ـ ملاقات کردم و اظهار بشاشت نمودم که جامعه ملل درست شد، ابتدا با افسردگی گفت آنچه میخواستیم نشد، بعد تبسم کرده گفت باز خوب است بهتر از نبودن است، کمکم درست میشود. و اگر درست تأمل کنیم صلاح در همین بود زیرا که زندگانی و افکار مردم را بهطور انقلاب و دفعه نمیتوان تغییر داد.»
با وجود آنکه ایران نتوانست در کنفرانس صلح ورسای دستاورد چندانی داشته باشد اما همین سخنان فروغی نشان میدهد که او توانست با سیاستمداران بزرگ طرف پیروز جنگ روابط شخصی خوبی ایجاد کند. در ادامه وقتی جامعه ملل تشکیل شد به واسطه همین سابقه بود که فروغی به ریاست آن برگزیده شد و نقشی جدی در آن یافت. محسن فروغی، از پدرش محمدعلی فروغی نقل میکند که «وقتی من نماینده اول ایران در جامعه ملل شدم و به کشور سوئیس رفتم، آتاتورک به کلیه سفرا و وزرای مختار مقیم آنکارا گفته بود: بزرگترین شخصیتی که در این مجمع عضویت دارد، فروغی سفیر ایران است. من تاکنون مردی به این جامعی و وطنپرستی و مطلعی ندیدم. کاش مملکت من هم یک فروغی داشت».
فروغی و انگلیس
فروغی در بازگشت از پاریس به نقش بیمانند بریتانیا در سیاست جهانی آن دوران پی برد و دانست که بدون ساختن با این قدرت نمیتوان آمال پیشرفت و استقلال ایران را پی گرفت. بسیاری فروغی را به هواداری سیاست انگلیس در ایران متهم کردهاند اما باید دانست که فروغی هرگز یک آنگلوفیل نبود بلکه با درک موقعیت بریتانیا پس از پیروزی در جنگ جهانی اول تلاش داشت از این قدرت در راستای منافع ایران و عقاید خود بهره بگیرد. خود فروغی در این رابطه میگوید: «با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان است با ایران هیچ کاری نمیتواند بکند. مجبور است هر روز تکرار و تاکید کند که ما ایران را تمام و مستقل میخواهیم، فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خود ما ایرانیها را به جان هم انداخته، پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کاری نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما بکن. البته من میگویم ایرانیها با انگلیس نباید عداوت بورزند، برعکس عقیده من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم که با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده هم بکنیم. انگلیس هم در ایران منافعی دارد، نمیتوان آن را منکر شد و صمیمانه باید آن را رعایت کرد. اما این همه مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس «کالمیت بین یدی الغسال» [ماننده مردهای در دست غسال] باشد.»
فروغی با همین درک از سیاست داخلی و بینالملل بود که خلع قاجاریه از سلطنت و برقراری سلطنت پهلوی را پیگیری کرده و به نتیجه رساند و خود نیز نخستین صدراعظم در حکومت پهلوی شد. ایده اساسی حکومت پهلوی که فروغی و بسیاری دیگر از روشنفکران آن عصر از آن پیروی میکردند، استبدادمنور بود که یک حکومت مرکزی مقتدر و مستبد بتواند نظم و قانون را در کشور حاکم کند و زمینههای پیشرفت و توسعه را فراهم کند. رضاشاه در ۲۸ آذر ۱۳۰۴ فروغی را به نخستوزیری برگزید و حدود دو ماه پس از تاجگذاری از طریق تیمورتاش به فروغی ابلاغ کرد که خواهان استعفای اوست. فروغی پس از استعفا احتمالاً از بیم خشم شاه و مجازات پیشبینی شده درخواست کرد که برای مدتی به سفر اروپا برود اما رضاشاه با این امر مخالفت کرد و او را به وزارت جنگ منصوب کرد اما با این شرط که «سرانجام رضاشاه به او گفته بود کاری به تو محول خواهم کرد که حقوق و مزایا و امتیازات مال تو باشد ولی زحمت آن مال من. سیمای نجیب ایشان [فروغی] که مشحون از حجب و حیا بود گلگون میگردد و لحظهای بعد رضاشاه میگوید: آقای ذکاءالملک، سمت شما در کابینه جدید، وزارت جنگ است. حقوق و مزایا مال شما، اداره کردن وزارتخانه با من.» فروغی پس از دوسال موفق شد با ماموریت حل اختلافات مرزی ایران و ترکیه بهعنوان سفیرکبیر ایران به آنکارا برود. به گفته حبیب یغمایی او در این ماموریت توانست به یکی «از دوستان و محرمان آتاتورک» بدل شود و در دوران نخستوزیری خود در سال 1313 تنها سفر خارجی رضاشاه به ترکیه را ترتیب داد تا شاه را با اصلاحات آتاتورک آشنا کند. فروغی وقتی در سال 1312 برای دومین بار به نخستوزیری برگزیده شد فرهنگستان ایران و انجمن آثار ملی را تاسیس کرد و در راهاندازی دانشگاه تهران مشارکت پیدا کرد. اما مهمترین ماموریت فروغی در شهریور 1320 پس از خانهنشینی شش ساله او رقم خورد.
ماموریت سخت
زمانی که رضاشاه در سال 1318 با نخستوزیری احمد متیندفتری که به هواداری از آلمان هیتلری شهره بود امید خود به آلمان نازی را نشان داد، هرگز فکر نمیکرد این آخرین خطای زندگی سیاسیاش باشد. این دولت روابط صنعتی و اقتصادی ایران و آلمان را گسترش داد اما با روشن شدن آتش جنگ جهانی دوم ایران نیز گرفتار تبعات جنگ شد و متفقین با اولتیماتوم به دولت ایران خواستار قطع روابط با آلمان و اخراج مستشاران آلمانی که از نظر متفقین همگی جاسوس آلمان بودند شدند و زمانی که دولت ایران در اجرای این اولتیماتوم تعلل کرد بدون اخطار قبلی از شمال و جنوب به ایران یورش آوردند. اتحاد جماهیر شوروی از شمال وارد ایران شد و به جز مقاومت مختصری در مرز جلفا و انزلی به سهولت وارد کشور شد و در جنوب نیز بریتانیا با در هم کوبیدن نیروی دریایی جوان ایران و به شهادت رساندن دریابان غلامعلی بایندر، فرمانده نیروی دریایی، جنوب را به اشغال درآورد. رضاشاه که از عدم توانایی ارتش برای مقابله با ارتش متفقین مطلع بود فرمان عدم مقاومت داد و کشور به اشغال متفقین درآمد. رضاشاه دو روز پس از یورش متفقین به ایران در سوم شهریور 1320 علی منصور را از نخستوزیری خلع و محمدعلی فروغی پیر و بیمار را به پذیرش این مسئولیت دعوت کرد.
محمود فروغی، پسر محمدعلی فروغی، در این باره میگوید: «بعد از نهم شهریور که مرحوم فروغی بیمار و بستری بود،... یک روزی تلفن کردند از سعدآباد و او را به سعدآباد خواستند. (پدرم) جواب دادند، من بیمارم. این ارتفاع را نمیتوانم بیایم. بیماری قلبی دارم. اگر شهر تشریف آوردند، شرفیاب میشوم. آن روز رضاشاه خودش آمد منزل ما، بعدازظهری بود در حدود ساعت سه بعدازظهر. رضاشاه پیغام داد که هیچکس نیاید داخل. از آن مذاکرات من هیچ خبر ندارم. هیچکس خبر ندارد... ولی گویا مطلب رضاشاه بیشتر مربوط به سپردن فرزندش به دست فروغی بوده و ترتیبات مملکتی.» محسن فروغی نیز در این باره مینویسد: «ما درباره ملاقات پدرم و شاه چیزی مطلع نشدیم. بعدها از برادرم مسعود فروغی شنیدم که محمدرضاپهلوی به وسیله پدر از آن مذاکرات اطلاع داشته است. او قسمتی از آن مذاکرات را برای برادرم گفته بود:«آنچه من دارم از پدر شما است... در وقایع شهریور هم پدرم تمایل زیادی به سلطنت من نداشت. در آن روزی که پدرم در منزل شما حضور پیدا کرده بود، بیشتر مذاکرات آنها براساس استعفای پدرم بود. مرحوم فروغی خواستههای انگلیس و روس را عنوان نمود که حتی درصدد تغییر رژیم هستند. پدر شما در آن روز گفته بود که شاید موفق شویم ولیعهد را به سلطنت بنشانیم و شما هم در مازندران استراحت فرمایید. پدرم از این پیشنهاد نهتنها خوشحال نشده بود، گفته بود مگر ولیعهد میتواند مملکت را اداره کند.»
فروغی ماموریت بسیار سختی را برعهده گرفته بود که ثبات را در ایران اشغالشده حفظ کند. چراکه متفقین مایل به ادامه حکومت پهلوی نبودند و از تمایل پدر و پسر پهلوی به آلمانها مطلع بودند. آنان با پیشنهاد تشکیل جمهوری در ایران اشغالشده و تلاش برای وسوسه پیرمرد حکیم که نخستین رئیسجمهور ایران باشد در واقع میخواستند بیثباتی در کشور را دائمی کرده و زمینه را برای دخالتهای بیشتر خود از طریق ایجاد احزاب و هرج و مرج ناشی از تغییر حکومت فراهم کنند. حفظ سلسله پهلوی در چنین شرایطی تنها راه حفظ ثبات در کشور بود و فروغی به سختی توانست محمدرضای جوان را بهعنوان شاه ایران به متفقین بقبولاند. او در نخستین اقدام به دو دولت بریتانیا و شوروی یادآور شد که ایران در جنگ بیطرف است و درخواست کرد استقلال و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسند. دو روز پس از دریافت این یادداشت، هشتم شهریور، بریتانیا و شوروی اعلام کردند که دولتهای آنها هیچ نقشهای علیه استقلال یا تمامیت ارضی ایران ندارند و از دولت ایران میخواهند همه اتباع آلمان بهاستثنای اعضای حقیقی سفارت آلمان و چند مهندس را به نیروهای انگلیس یا شوروی تحویل دهند و اجازه ورود هیچ شهروند آلمانی را به کشور ندهند، وسایل تسهیل حملونقل تجهیزات جنگی و غیرجنگی را در خاکش برای نیروهای انگلیسی و شوروی فراهم بیاورند، آنها نیز درمقابل، حقوق نفت و حقالامتیاز شیلات سواحل جنوبی دریای خزر را همچون گذشته خواهند پرداخت، وسایل تسهیل لوازم موردنیاز اقتصادی ایران را فراهم خواهند ساخت، پیشروی نیروهایشان را متوقف خواهند کرد و بهمحض اینکه وضعیت نظامی اجازه دهد، ارتشهای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد. دهم شهریور، فروغی به شروط بریتانیا و شوروی را پذیرفت و درمقابل میخواهد در مناطقی که به اشغال ارتشهای انگلیس و شوروی درمیآید، حاکمیت دولت ایران برقرار بماند و ادارات دولتی و شهربانی و امنیه به کارشان ادامه دهند و نیروهای انگلیس و شوروی بههیچروی عملیاتی که منافی با حاکمیت دولت ایران باشد، انجام ندهند، هزینهای بر دولت ایران تحمیل نکنند و تأمین مایحتاجشان با خودشان باشد، تماس با اهالی نداشتهباشند، سلاح و تجهیزاتی را که از ارتش ایران غنیمت گرفتهاند، پس بدهند و خساراتی را که به ایران وارد آمده، جبران کنند.
فروغی در همین حین متن استعفای رضاشاه را به قلم خود نوشت که در آن آمده بود: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراین، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم.»
دولت انگلیس با ارسال یادداشتی در پانزدهم شهریور خواستههای فروغی را پذیرفت. فروغی در هجدهم شهریور ۱۳۲۰ گزارشی از مذاکرات خود با متفقین به مجلس داد و بار دیگر تقاضای رأی اعتماد کرد و رأی اعتماد گرفت. ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه از سلطنت کناره گرفت و تاجوتخت را به پسرش محمدرضا واگذار کرد. فروغی همان روز به مجلس رفت و استعفانامه رضاشاه را برای نمایندگان خواند و گفت شاهِ جدید که «جوان لایق محبوبی» است او را «مأمور و مفتخر» کرده که به ریاست دولت ادامه دهد و به اطلاع عموم و مجلس شورای ملی برساند که او «تصمیم قطعی» دارد قانون اساسی را کاملاً رعایت کند.
فروغی پس از مدتی مذاکره با قوای اشغالگر ایران تن به توافق سهگانهای میان ایران و شوروی و بریتانیا داد و آن را تقدیم مجلس کرد که براساس آن: «شاه ایران متعهد میشود که: الف: به جمیع وسایلی که در دست دارند و به هر وجه ممکن با دول متحده همکاری کنند تا تعهد فوق (دفاع از ایران در مقابل حمله آلمان و یا دولتهای دیگر) انجام یابد ولیکن معاضدت قوای ایرانی محدود به حفظ امنیت داخلی در خاک ایران خواهد بود.
ب: برای عبور لشکریان یا مهمات از یک دولت متحد به دولت متحد دیگر یا برای مقاصد مشابه دیگر برای دول متحده حق غیرمحدود بدهند که آنها جمیع وسایل ارتباطی را در خاک ایران به کار ببرند و نگاهداری کنند و حفظ بنمایند و در صورتی که ضرورت نظامی ایجاب نماید به هر نحوی که مقتضی بدانند در دست بگیرند. راههای آهن و راهها و رودخانهها و میدانهای هواپیمایی و بنادر و لولههای نفت و تاسیسات تلفنی و تلگرافی و بیسیم مشمول این فقره میباشد...
ج: به اتفاق دول متحده هرگونه عملیات سانسوری که نسبت به وسایل ارتباطیه مذکور در فقره (ب) لازم بدانند، برقرار کنند و نگاه بدارند...
-دول متحده میتوانند در خاک ایران قوای زمینی و دریایی و هوایی به عدهای که لازم بدانند نگاه دارند و تا جایی که مقتضیات استراتژیک اجازه بدهد نقاطی که این قوا آنجا نگاه داشته خواهند شد، با موافقت دولت ایران تعیین خواهد شد. جمیع مسائل مربوط به روابط بین قوای دول متحده و ادارات ایران حتیالامکان با همکاری ادارات ایران تسویه خواهد شد به نحوی که مامونیت قوای مزبور محفوظ باشد...»
هرچند این قرارداد در آن مقطع یکسویه و به زیان ایران برآورد میشد اما این فرصت را برای ایران فراهم کرد که پس از پایان جنگ جهانی دوم خودش را یکی از دولتهای حاضر در شکست آلمان نازی قلمداد کند. فروغی که بیمار و پیر بود از دولت کنارهگیری کرد اما به اقتضای اهمیت موقعیت ایران در عرصه بینالملل مسئولیت دیگری پذیرفت. او پس از آنکه بهعنوان سفیر ایران در ایالات متحده آمریکا برگزیده شده بود و آماده حرکت بود پنجم آذر ۱۳۲۱، در ۶۵سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت و کارنامهای از ایراندوستی و خدمت از خود به جای گذاشت. او حکیمی سیاستمدار بود که همه تلاش خود را برای حفظ استقلال کشورش نمود و در این راه نیز توفیق یافت.