- تصویر پربازدید از سحر دولتشاهی در حال ورزش در باشگاه (عکس)
- مجری معروف به خاطر پیروزی ترامپ از آمریکا رفت
- آهنگ نگرانتم ، میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن شعر ترانه
- چهره جدید فرحناز منافی ظاهر بازیگر پدرسالار (عکس)
- تشییع باشکوه ابراهیم قادری در مهاباد + عکس
- نقد فیلم گلادیاتور ۲ ( Gladiator II ) و نمرات آن
- تغییر شگفت انگیز چهره بازیگر سریال تلویزیونی «لحظه گرگ و میش» در فرانسه (عکس)
- رخنمایی بهنوش طباطبایی با تمی متفاوت (عکس)
- چکامه چمن ماه در ایران؛ بازیگر معروف جم تی به ایران برگشت
- مهراوه شریفی نیا و الناز ملک در پشت صحنه زخم کاری در استانبول / عکس
معرفی و نقد فیلم غریزه مادران Mothers' Instinct 2024 : دلهره آورِ روانشناختی!
نواندیش: غریزهٔ مادران یا غریزه مادری یا غریزه مادرانه Mothers' Instinct یک فیلم دلهرهآور روانشناختی آمریکایی به کارگردانی بنوا دلوم است که بازسازی فیلم فرانسویزبان به همین نام محصول سال ۲۰۱۸ محسوب میشود که خود اقتباسی از رمان غریزهٔ مادران (Derrière la haine) اثر باربارا ابل در سال ۲۰۱۲ است.
داستان
داستان دو زن بهنامهای آلیس و سلین که سبک زندگی سنتی با همسرانی موفق و پسرانی همسن دارند، تا اینکه پس از اتفاق غمانگیزی، زندگی بینقص آنها به آشوب کشیده میشود.
بازیگران
جسیکا چستین در نقش آلیس
ان هتوی در نقش سلین
جاش چارلز
آندرش دانیلسن لی
نقد فیلم
(خطر لو رفتن داستان فیلم)
فرامدیا: دوستی جسيکا چاستين و آن هاتاوی در حومه شهر مرفه آمريکا در دهه ۱۹۶۰ با تراژدی «غریزه مادران» (Mothers’ Instinct) مورد آزمايش قرار ميگيرد.
در حومهی مرفه آمريکا در دههی ۱۹۶۰، با ماشينهای درخشان، چمنهای آراسته و حصارهای سفيد، همسايگان، آليس (جسيکا چاستين) و سلين (آن هاتاوي)، از دوستی صميمی برخوردارند که جنبههای عادی تر زندگی خانگی را تحتالشعاع قرار ميده هد. با اين حال، زمانی که تراژدی رخ ميدهد، پيوند آنها شروع به ترک خوردن و کج شدن ميکند. احساس گناه، غم و سوءظن در اين بازسازی انگليسی زبان فيلم اورجينالی که در بروکسل سال ۲۰۱۸ ساخته شده و فضايی کليشهای و ملودرامزده دارد، ترکيبی سرگيجهآور و سرگرمکننده، اگرچه تا حد زياد فراموششدنی، ايجاد ميکند.
در اوج اغراقآميذ بودن هم ميتوان لذایذ و تفريحهايی يافت. قرار بوده کارگردان فيلم اورجينال، اولیویر (Olivier) ماسه-دپاس، اينجا سکاندار باشد، اما زماني که او مجبور به ترک پروژه شد، فيلمبردار فيلم بازسازی، بنوا دلهوم، برای اولينبار کارگردانی را بر عهده گرفت. اين نسخه بسيار نزديک به اثر اورجينال است که بر اساس رمانی از باربارا ابل ساخته شده و پيش از کسب نه جايزهی مگريت در بلژيک و اکران در چندين کشور – عمدتا فرانسوی زبان و اروپايی – در تورنتو به نمايش درآمد. اين بازسازی انگليسی زبان با بهرهمندی از درخشش چاستين و هاتاوی (که پيشتر در فيلمهايی از جمله «ميانستارهای» با هم همکاری داشتهاند و در اين فيلم هر دو تهيهکننده هستند)، پتانسيل اکران گستردهتری را دارد. اين فيلم در ۲۷ مارس در انگلستان اکران ميشود، جايی که به احتمال زياد تماشاگران به دنبال گزينههايی جايگزين برای «پاندای کنگفوکار ۴» و «گودزيلا در برابر کونگ» خواهند بود، هرچند تاريخ اکران در آمريکا هنوز تأييد نشده است.
از همان ابتدا، تجربه دلهام به عنوان مدیر فیلمبرداری (در آثاری مانند « بیقانون », « تئوری همهچیز » و « سالومه ») در تک تک قابهای به دقت چیده شدهاش مشهود است.
سکانس افتتاحیه، بلافاصله حالتی نامتعادل را القا میکند؛ سلین (با بازی هاتاوی) با چهرهای خیرخواهانه در باغ آفتابی و سرسبزش گل میچیند، در حالی که همسایهاش آلیس (با بازی چاستین) او را از پشت پردهها، در سایه، تماشا میکند. (این فیلم در نیوجرسی فیلمبرداری شده است، هرچند هرگز مکان دقیقی مشخص نمیشود.) موسیقی متن اثر آن نیکیتین، با ورود آلیس به خانهی سلین، نحس و شوم به نظر میرسد، اما فیلم بلافاصله با یک جشن تولد غیرمنتظره، انتظارات را زیر پا میگذارد. این جشن، رابطهی قوی و دیرینهی این دو زن را برجسته میکند (و زمینهساز چند نقطهی کلیدی در داستان برای استفادهی بعدی میشود).
در حالی که آلیس و سلین از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند – آلیس از زندگی یک خانهدار خسته شده و مشتاق بازگشت به شغل روزنامهنگاریاش است، در حالی که سلین از زندگی سنتی خود راضی است – هر دوی آنها به پسران هشت سالهی خود عشق میورزند. به طور قابل توجهی، آلیس فرزند دیگری نمیخواهد، در حالی که سلین نمیتواند فرزند دیگری داشته باشد. و زمانی است که مکس (با بازی بیلن دی. بیلیتز)، پسر سلین، دچار یک حادثهی غمانگیز میشود که همه چیز تغییر میکند.
در هفتههای بعد، سلین آلیس را از خود دور میکند، به نظر میرسد او را به خاطر اینکه شاهد حادثهی مکس بوده اما نتوانسته جلوی او را بگیرد، سرزنش میکند، سپس در گذراندن وقت با تئو (با بازی ایمون اُکانل)، پسر آلیس، آرامش پیدا میکند.
در ابتدا، رفتار کمی عجیب سلین را به خوبی میتوان ناشی از غم و اندوه او دانست، که همسرش دامین (با بازی جاش چارلز) را دچار افسردگی ناتوانکننده کرده است. فیلمنامهی سارا کنرادت-کروئلر در اینجا در قویترین حالت خود قرار دارد و شوک اولیه و بیحسی بعدی سلین و سپس تلاشهای ناامیدانهی او برای بازگشت به نوعی حالت عادی را به تصویر میکشد؛ سروکله زدن در مدرسهی تئو، برگزاری مهمانیهای شام ناخوشایند. کل هویت او در پسرش خلاصه شده بود، و در تلاشهای او برای پوشاندن حفرهی زندگیاش، رقت واقعی وجود دارد.
با شروع شک آلیس به انگیزههای سلین، سابقهی او در زمینهی سلامت روان باعث میشود که نتواند همسرش سایمون (با بازی آندرس دانييلسن لای) را برای باور حرفهایش متقاعد کند. از این نقطه به بعد، فیلم شروع به بالا بردن هیستریکبازیها میکند و هر دو زن به دلیل احساس غم، گناه و پارانويا (که در اين محيط کاملاً بسته قادر به ابراز درست آن نيستند) به جنون کشيده ميشوند – و هر دو شوهر به طرز بی مصرفی به حاشيه رانده ميشوند. در حالي که چاستين و هاتاوی متعهد، تمام تلاش خود را ميکنند تا وقار و جديتی به ماجرا ببخشند، لحظاتی وجود دارند که با اوج پرهيجان فيلم، به مرز پوچی ميرسند.
با اين حال، در اوج اغراقآميذ بودن هم ميتوان تفريحهايی يافت و شايد چندان هم تعجبآور نباشد که فيلم ظاهری درخشان دارد. همانطور که در نسخهی اورجينال وجود داشت، در اينجا نيز ميتوان ردپای فراوانی از سبک هيچکاک را يافت، از استايلدهی به دو زن گرفته تا زوايای دوربين که اغلب سرگيجهآور هستند و فضای خانگی که به طور فزايندهاي آشفته ميشود. و طراحي صحنهی بی تکلف راسل بارنز به شکلی خوشايند، ثروت قالب کوکی بريدهی آن دوره را به تصوير ميکشد، بدون اينکه به تقليدی کسالتبار تبديل شود.
طراحی لباس، اثر ميشل تراورز، به ويژه چشمگير است و به طور موثری داستان تغيير پويايی زنان را روايت ميکند. در حالی که سلین و آليس در ابتدا لباسهای همرنگ پاستلی ميپوشند، رنگهای روشنتر و گشادتر لباسهای آليس به زودی با لباسهای عمدتا مشکی سلین تضاد پيدا ميکند. صحنهای که در آن سلين داغدار برای شرکت در مراسم اجرای تئاتر در مدرسه، لباس سفيدی به سبک ژاکلین کندی ميپوشد، در تلاشی ناموفق برای شروع دوباره، هم از نظر لباس و هم از نظر احساسی، تکاندهنده است.
چقدر دو بازیگر اصلی زن در این فیلم عالی و مچ انتخاب شده بودند عاشق بازیشون شدم. واقعا کار خاصی بود و داستان اصلا تکراری نبود. هیچ سکانسی پایانش قابل حدس نبود و گمراهی و ابهام خوبی به بیننده القا میکرد. بهترین فیلم بود که میگفت قضاوت چقدر شکننده و سخته. دم بازیگران نویسنده و فیلم بردار گرم.