یک عروسی و دو تشییع جنازه در گردن زنی!

گردن زنی

به گزارش فیلم نت نیوز، سریال‌های پلیسی-جنایی که نمونه‌های زیادی از آن هم ساخته و پخش شده‌اند، برای روایت قصه خود از دو شیوه روایت سود می‌‌جویند: نخست آنهایی که یکی دو قسمت اول را اختصاص به معرفی شخصیت های اصلی داده و سپس نقطه عطف اصلی را رقم می‌زنند. دسته دیگر، آنهایی که نقطه عطف را در همان قسمت نخست قرار داده و شخصیت یا شخصیت‌های اصلی را به یکباره از قصه حذف می‌کنند و الباقی ماجرا نیز حول محور آنها در غیاب خودشان می‌چرخد. در واقع تماشاگر از طریق شخصیت‌های دیگر است که پی به لایه‌های درونی شخصیت‌های غایب و انگیزه‌هایشان برده و با آنها همراه می‌شوند. سریال «گردن‌زنی» به کارگردانی سامان سالور که این روزها در حال پخش از پلتفرم فیلم‌نت است را می‌توان در دسته دوم قرار داد.

زامیاد سعدوندیان در مقام نویسنده فیلمنامه، بخش مهمی از قسمت نخست را اختصاص به مراسم عروسی نیما و باران داده و شخصیت‌های اصلی خود را در حین برگزاری مراسم معرفی می‌کند. سپس نقطه عطف اول که کشته شدن عروس و داماد است را در انتهای این قسمت قرار داده و شوک خوبی به تماشاگران سریال می‌دهد. حذف باران و نیما به عنوان قهرمان که از اینجا به بعد قرار است آنها را از زاویه دید آدم‌های مختلف و خانواده هایشان شناخته و مورد قضاوت قرار دهیم. در قسمت دوم «گردن‌زنی»، داستانک های زیادی با محوریت شخصیت های مختلف کلید می خورد که هر یک به نوعی با نیما و باران به عنوان عضوی از خانواده در ارتباط بوده اند. در این بین حضور امیر به عنوان افسر پرونده که زمانی عاشق باران بوده نیز حال و هوای دیگری به قصه بخشیده و قهرمان قابل اعتنایی را خلق می‌کند تا تماشاگر در هزارتوی این پرونده پیچیده قتل با او همراه شود.

اختلاف بین نیما و مانی که از همان مراسم عروسی شاهد آن بودیم، یکی از کلیدی‌ترین داستانک‌های «گردن‌زنی» به حساب می‌آید که سر دیگر آن به زنی به نام تارا شیخ، دختر خود مانی و وکیل تارا که هنوز نور نویسنده فیلمنامه روی این آخری نیفتاده، وصل می‌شود. شخصیتی با یک زخم درونی هولناک که او را به شخصیتی تلخ، منزوی و خشمگین تبدیل کرده است. به موازات او بردیا برادر کوچک‌تر باران قرار دارد که شب عروسی دیرتر از همه آمده و از راه مبارزات زیرزمینی و قمار و شرط بندی روزگار می‌گذراند. برادر بزرگ‌تر گیسو که برخلاف او وضعیت مالی خوبی نداشته و در خانه موروثی زندگی می‌کند، تازه‌ترین شخصیت اضافه شده به کار است که اختلاف کهنه‌ای با گیسو داشته و عزیز برادر شیرین عقل بزرگسال خود را نگه می‌دارد. شاهرخ دیگر شخصیت کلیدی «گردن‌زنی» است که دو قتل را برای رسیدن به اطلاعات داخل لپ تاپ نیما مرتکب شده و در همین قسمت دوم یک داستان فرعی را رقم می‌زند. با حضور خلافکار ترسناکی به نام داود که پیش از پلیس به شاهرخ رسیده و قصد انتقام از او را دارد. فرار او و رفتن پیش پدرش، قوام بیشتری به قصه او داده و شخصیت مکمل دیگری به سریال اضافه می‌کند که قطعا در قسمت‌های آتی نقش پررنگ تری را ایفا خواهد کرد. پیدا شدن بلیط نیما و سپس باران برای پرواز به تورنتو آن هم دو روز پس از مراسم ازدواج، معمای دیگری است که سعدوندیان طرح کرده و به اختلاف‌های پنهان مانده دو خانواده نیشتر می‌زند. در عین حال ذهن تماشاگران سریال را به چالش می‌کشد.

سالور ریتم سریع و پرتنش قسمت اول را در قسمت دوم نیز حفظ کرده و در معرفی شخصیت جدید هم تماشاگر خود را گیج نمی‌کند. در عین حال به خوبی از طراحی صحنه و لباس و نیز موسیقی به عنوان عناصر دراماتیک بهره گرفته که نمونه آن را در لوکیشن مسافرخانه و تراشکاری پدر شاهر خ می‌بینیم.از سوی دیگر، گروه بازیگرانی از نسل‌های متفاوت را در کنار یکدیگر قرار داده است که یکدست درآمدن بازی‌شان کار سختی به حساب می‌آید و سالور به خوبی از عهده انجام آن برآمده است. از حسن معجونی، مهران غفوریان، مهدی حسینی نیا و کیسان دیباج و پوریا رحیمی سام تا الهام پاوه نژاد، رویا نونهالی، سمیرا حسن پور و الیکا ناصری که تقریبا همگی درک درستی از نقش خود داشته و در قواره نقش نشسته اند. «گردن‌زنی» در دو قسمت نخست درست پیش رفته و قصه خود را بدون لکنت روایت کرده و در گسترش عرضی داستان کاملا موفق عمل کرده است.

محمد جلیلوند