- روز پدر ۱۴۰۴ چند شنبه است؟ + متن و پیام تبریک روز پدر
- تغییر تصمیم درباره اجرای طرح ترافیک تهران امروز چهارشنبه ۱۰ دی
- صندوق ذخیره فرهنگیان و بیمه تکمیلی معلمان بازنشسته برای وزیر آموزش و پرورش دردسرساز شد
- وضعیت هوای فردا کشور و تهران: سامانه بارشی برف و باران در راه ۲۰ استان
- تکلیف تعطیلی مدارس البرز (کرج)، لرستان (خرم آباد) و مرکزی (اراک) برای چهارشنبه ۱۰ دی مشخص شد
- تعیین تکلیف تعطیلی مدارس و ادارات همدان و قم برای چهارشنبه ۱۰ دی
- مدارس و ادارات تهران چهارشنبه ۱۰ دی تعطیل شدند / نحوه فعالیت دانشگاهها و بانکها + علت
- تسلیت سید حسن خمینی در پی درگذشت سید اسدالله طباطبایی
- نشست الیاس حضرتی و علی احمدنیا با جمعی از مدیران رسانههای اصولگرا، اصلاح طلب و مستقل
- طلا بیشتر سود دارد یا نقره؟
ماجرای ازدواج موقت پسر جوان با زن 45 ساله
مرد ۵۵ ساله که براي حل مشکل خود به دايره مشاوره و مددکاري کلانتري مشهد مراجعه کرده بود، گفت: ۳ دختر داشتم که ۲ تن از آن ها ازدواج کردند و زندگي خوبي دارند در اين ميان تنها پسرم را که ۲۳ سال دارد نزد خودم نگه داشتم تا در مغازه قصابي به من کمک کند.
مرد ۵۵ ساله که براي حل مشکل خود به دايره مشاوره و مددکاري کلانتري مشهد مراجعه کرده بود، گفت: ۳ دختر داشتم که ۲ تن از آن ها ازدواج کردند و زندگي خوبي دارند در اين ميان تنها پسرم را که ۲۳ سال دارد نزد خودم نگه داشتم تا در مغازه قصابي به من کمک کند.
او پس از آن که ديپلمش را گرفت نتوانست ادامه تحصيل بدهد و بنا به دلايلي نيز از خدمت سربازي معاف شد. همواره اطرافيان و دوستانم از من مي خواستند که او را داماد کنم، اما هر بار که موضوع ازدواج را پيش مي کشيدم پسرم سکوت مي کرد و من سکوت او را به پاي حجب و حيايش مي گذاشتم چرا که حتي يک بار نديده بودم به دختراني که براي خريد مي آيند نگاه کند، به همين خاطر تصورم بر اين بود که او هنوز قصد ازدواج ندارد.
از سوي ديگر و با اصرارهاي همسرم در پي شناسايي دختر محجبه و مناسبي بودم تا او را به پسرم معرفي کنم. در همين روزها بود که يکي از دوستان قديمي ام به همراه دختري زيبا و محجبه وارد مغازه ام شد. از ديدن او خيلي خوشحال شده بودم چرا که انساني شريف و بامعرفت بود. وقتي دخترش را به من معرفي کرد ديگر تأمل را جايز ندانستم و به نوعي دخترش را براي پسرم خواستگاري کردم. او که متوجه منظورم شده بود اجازه خواست تا رفت و آمد بيشتري پس از سال ها دوري با هم داشته باشيم.
هنوز يک هفته از اين ماجرا نگذشته بود که دوستم با چهره برافروخته و ناراحت وارد مغازه ام شد و پس از سرزنش هاي مکرر که هيچ وقت انتظارش را نداشتم گفت: مگر من چه بدي در حق تو کرده بودم که اين گونه قصد داشتي با آبروي من بازي کني؟ وقتي تعجب مرا ديد ادامه داد: يعني تو نمي دانستي که پسرت از يک سال قبل با زني ۴۵ ساله ازدواج کرده است و با او زندگي مي کند... با شنيدن اين حرف ها حيرت زده فقط به او نگاه مي کردم و چيزي از سخنانش نمي فهميدم. در همين حال دوست قديمي ام آدرس و شماره تلفن آن زن را روي ميز کارم گذاشت و با دلخوري از مغازه بيرون رفت.
به گزارش خراسان، لحظاتي بعد و در حالي که حال خودم را نمي فهميدم به همان آدرس رفتم. همه چيز حقيقت داشت و پسرم با زني ازدواج کرده بود که دخترهايش دانشجو بودند. او وقتي فهميد من پدر همسرش هستم با تمسخر گفت: تا به حال چند بار پسرت را با لگد از خانه بيرون انداختم، اما نمي دانم از جان من چه مي خواهد که برايم ايجاد مزاحمت مي کند تا مدت عقد موقت را تمديد کنم... حالا نمي دانم با اين مشکل چگونه کنار بيايم در حالي که فرزندم رودرروي من ايستاده است و اصراردارد که بايد با همان زن زندگي کند...
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۵
خب بزار زندگی کنه اگه خودش میخواد مگه چی میشه؟!
آخه زنش راش نمیده خونه.......
هنوز براش زود است ولی یک روز پشیمون میشه که دیگه کار از کار گذشته و شما پدر به هر راهی که میتونی جلوش را بگیر گناه دارد
بزار عروسی کند
پسره تا خودش سرش بسنگ نخوره هیچ جوری متوجه نمیشه پدرش از لحاظ مالی حمایتش نکنه چند روزه بعد چشم آقا پسر باز میشه بعضی وقتا جیب وشکم خالی عقل آدمو سر جاش میآره نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.

