- ظریف: تابعیت آمریکا و گرین کارت ندارم / تحولات اخیر تصمیم مردم سوریه بود؛ در برابر سوریه جدید موضع منفی نداریم
- انتقاد طبیبیان، اقتصاددان برجسته، از سخنان عراقچی در مورد برکات تحریم: میدانیم که شما در شرایط بدتر هم میتوانید خوب زندگی کنید، پس از جانب مردم سخن نگویید
- رسایی: نمیدانستم پزشکیان برادر شهید است
- اعمال شب لیلة الرغائب
- سوال از پزشکیان در مجلس کلید خورد
- تائید ترور اکرام الدین سریع فرمانده سابق پلیس افغانستان در تهران توسط مقام سابق وزارت خارجه
- افشای متن مذاکرات پوتین و جورج بوش: اورانیومی با منشأ پاکستانی در سانتریفیوژهای ایران پیدا شده؛ این مرا نگران میکند / به ایران گفتم اگر مذاکرات را ادامه ندهد، کشورش را به گوشهای خواهد راند و آن را منزوی خواهد کرد
- تصاویر باورنکردنی از تهران؛ در میانه برف و دود (ویدئو)
- محمد خاتمی: نسل جدید در باورهای خود با گذشته فرق کرده، خواستهها و آرمانهایش عوض شده است
- ترور اکرام الدین سریع، فرمانده سابق پلیس افغانستان در تهران
اعتراض به صداوسیما و اهدای «دان یک» تکواندو به سحر امامی

خبرگزاری انقلابی تسنیم نوشت: قهرمان آن کسی است که لحظه را جاودانه میکند، نه آنکه مدام تکرار شود. لحظه سحر امامی مجری شبکه خبر ماندگار بود؛ بگذارید ماندگار بماند.
در میان هیاهوی بمبها و موشکهایی که 26 خردادماه بر پیکر شهر فرود آمد و در میانه شوک و بهت افکار عمومی از حمله مستقیم رژیم صهیونیستی به ساختمان شیشهای صداوسیما، لحظهای کوتاه در تاریخ رسانهای ایران ثبت شد؛ پلاتویی مقتدرانه، با صدایی آرام اما نافذ، و کلماتی صریح که سحر امامی، گوینده و مجری شبکه خبر، در یکی از حساسترین دقایق عمر رسانهایاش به زبان آورد.
گویندهای از شبکه خبر، که در لحظهای خطیر و تاریخی، دوربین را نگاه کرد، لبخند نزد، انگشت اشارهاش را بلند کرد و گفت: «ما ایستادهایم.»
بیگمان آن چند ثانیه، تصویر جدیدی از اقتدار رسانهای ایران به نمایش گذاشت. اما پرسش اینجاست: آیا یک لحظه درخشان کافی است برای موجی از تقدیسها، تجلیلها، تجلیلسازیها و نمادسازیهای شتابزده؟ آیا در این مسیر افراط، جایی برای پاسداشت کسانی که جانشان را در همین ماجرا دادند باقی مانده است؟
در همان روز، در همان ساعت، و در همان ساختمان، دو نفر جانشان را گذاشتند پای همین رسانه. نیما رجبپور، سردبیر بااخلاق شبکه خبر، و معصومه عظیمی، مسئول دبیرخانه ریاست صداوسیما. چند روز قبل البته در قالبِ مستندی برای لحظاتی ساعات پایانی عمرِ نیما رجبپور سردبیر شبکه خبر در قابِ تصویر دیده شد. یا معصومه عظیمی که نامِ او هم به عنوان شهید ساختمان شیشهای به میان آمد.
هرچند مراسمی برای یادبود شهدای رسانه برگزار شد اما چند عکس، یک قاب، یک آیین ساده و بعد... فراموشی. نقش سحر امامی در آن روز انکارناپذیر است. صدایش لرزید، اما نترسید. تسلطش ستودنی بود و سکوت نکرد. اما همانقدر که آن لحظه طلایی بود، همانقدر هم خطرناک است اگر بیوقفه تکرار شود. رسانه، اگر بلد نباشد کجا متوقف شود، «قهرمانش» را در مسیر تقدیس میسوزاند.
نمونه روشنش، همان اتفاق عجیب اهدای «دان یک» تکواندو به سحر امامی بود؛ حرکتی نمادین اما خالی از معنا، که حتی جامعه ورزش هم با چشمی تردید به آن نگریست. دان یک، نتیجه سالها رنج و مبارزه است؛ نه لوح یادبود برای صدایی که صرفاً درست و بهموقع پخش شد. چرا با این نمادها چنین سطحی برخورد میکنیم؟ چرا نمیفهمیم که تحقیر نماد، تحقیر قهرمان است؟!
آن لحظهای که سحر امامی در قاب ماند، بیتردید در حافظه تاریخی رسانه ملی ثبت شده است. آن لحظه، یک قطعه بود؛ از پازلی بزرگتر که در آن، شهید نیما رجبپور هم هست، معصومه عظیمی هم هست، خانوادههایی که داغ دیدند هم هستند، کارمندان گمنامی که در ساختمان ماندند هم هستند.
تجلیل اگر قرار است معنا داشته باشد، باید «متوازن» باشد. نه آنقدر افراطآمیز که بیاعتمادی بسازد، نه آنقدر قطرهای که قدرشناسی را زیر سؤال ببرد. جای سحر امامی، اگر در قلب مخاطب نشسته، دلیلش کیفیت کارش است؛ نه تعداد دفعاتی که تصویرش را تکرار کردهایم.
تاریخ رسانهها پر است از چهرههایی که در لحظهای خاص، نماد شدند. اما ماندگارترینشان آنهایی بودند که بلد بودند در اوج، متوقف شوند؛ فهمیدند که «دیدهنشدن» به موقع، از «نمایش دائم» عزتمندتر است. رسانه اگر میخواهد سحر امامی را حفظ کند، نباید او را بسوزاند.
و خود او نیز، اگر میخواهد همچنان محبوب بماند، باید بلد باشد به بعضی مراسم «نه» بگوید، از بعضی تجلیلها عبور کند، و اجازه دهد آن لحظه تاریخی، باوقار باقی بماند. هر قهرمانی اگر بخواهد قهرمان بماند، باید خود مانع قهرمانسوزی شود.
برگردیم به اصل روایت: حقیقت، نه نمایش؛ ما هنوز آن لحظه پخش زنده را فراموش نکردهایم. هنوز هم به احترامش میایستیم. اما با همان صداقت، از رسانهها میخواهیم که تصویر بزرگتری بسازند. فقط سحر امامی را نبینند؛ صدای خاموش نیما رجبپور را هم بشنوند، لبخند فروخورده معصومه عظیمی را هم ثبت کنند.
قهرمانسازی را از شهدا آغاز کنیم، نه از بیلبوردها. رسانه ملی اگر میخواهد اعتبارش را حفظ کند، باید بیاموزد در برابر وسوسه اغراق، مقاومت کند. از موج نسازد، بلکه از حقیقت بنویسد.
و در پایان...؛ قهرمان آن کسی است که لحظه را جاودانه میکند، نه آنکه مدام تکرار شود. لحظه سحر امامی، ماندگار بود؛ بگذارید ماندگار بماند. نه در زرقوبرق تجلیلها، بلکه در سکوت متین حافظه مردم. نه در نمادهای بیربط، بلکه در احترام واقعی به آنچه بود: صدایی در تاریکی، نوری در شب، اما فقط یکی از صداها، نه همه آنها.
