- اولین سخنان سردار نقدی پس از کنار رفتن از معاونت سپاه
- حمله نماینده تندرو مجلس به ظریف و روحانی؛ بانیان برجام باید محاکمه شوند/ اتهامزنی جدید به مذاکرهکنندگان برجام
- چرا آرامگاه کوروش را مقبره مادر سلیمان میخواندند؟
- ضربه کاری به وعده مهم پزشکیان
- نطق تند رسایی علیه آذر منصوری و فائزه هاشمی
- امیرحسین ثابتی عدم کمک روسیه و چین در جنگ را گردن ایران انداخت!
- آقای قالیباف! متأسفانه شما فاقد گفتمان روشن سیاسی هستید
- متقی: ایران در تنهایی استراتژیک است
- لیاخوف، فرمانده روسی حمله به مجلس دوباره ترند شد
- دختر جوان روی آنتن شبکه ۳ خطاب با نتانیاهو: خشتک تو را پرچم میکنیم! (ویدیو)
چرا آرامگاه کوروش را مقبره مادر سلیمان میخواندند؟
خبرآنلاین:در چنین شرایطی که میراث کهن ایرانیان مورد چنین هجمهای قرار گرفته بود برخی از ایرانیان کوشیدند تاریخ قدیم خویش را با تاریخ پیامبران بنیاسرائیل پیوند دهند؛
کهنترین اشارات در این باره در «اَلْبَدْءُ وَالتّاریخ» مقدسی آمده که از همسانی سلیمان و جمشید، نمرود و ضحاک، ابراهیم و فریدون، یوسف و زلیخا با سیاوش و سودابه و ذوالقرنین و اسکندر یاد میکند.
علی نیکویی، دکتری پژوهش هنر و کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان: در مبنای اسطورهشناسی یک اصل وجود دارد که: اساطیر همیشه در حالت واحد نمیمانند و با گذشت زمان بعضی از آنها اشکال جدیدتر به خود میگیرند و به شمایل داستانهای حماسی نمود مییابند، در این تغییر شکل دگردیسیهایی در داستان اسطوره رخ میدهد.[i] یکی از اساطیر کهن ایرانیان ایزد مهر است؛ میترا مانند تمام اساطیر در گذر زمان دچار تحول و حتی دگردیسی گردیده و با معیارهای باشندگان در ادوار تاریخی و جغرافیایی و شرایط فکری گوناگون زیست نموده و شکل خاص خود را گرفته است. این ایزد در گذر زمان [از دورههای دور تاریخ باستان ایران تا سدههای نخست استیلای اعراب مسلمان بر ایران] در جغرافیای ایران تحولاتی را سپری نموده و شکل و شمایل نو به خویش گرفته است. در مقاله پیش رو این تحول و دگردیسی میترا در چهره حماسی جمشید و پس از استیلای مسلمانان چرایی و چگونگی دگردیس شدن جمشید به سلیمان مورد مداقه واقع میشود.
دگردیسی شخصیت ایزد مهر در جمشید
با فراگیری آئین میترا در جغرافیای فرهنگی ایران باستان تحول و دگردیسی این ایزد در تمام مظاهر و علیالخصوص در آثار حماسی به شکل قهرمانان، رسوخ نمود. جمشید که در حماسههای ایرانی به عنوان پنجمین شاه پیشدادی و در اساطیر ایران باستان اولین انسان است، خویشکاریهایی را عهدهدار بود و با توجه به مانندیهایی که میان شخصیت وی [جمشید] و میترا وجود داشت، باید جمشید را دگردیسشده ایزد مهر دانست. مهرداد بهار بر این عقیده است که وظایف ایزد مهر بر دو قسم است: بخش کیهانی و آسمانی آن بر دوش میترا و پاره زمینی و انسانی آن به جمشید تعلق گرفته. با تکیه بر همانندی اعمال و کردار جمشید و ایزد مهر، جمشید را باید پادشاه و پدر نخستین بشر دانست که تجسمیافته زمینی میترا است که خویشکاریهای روحانی، باروری، برکتبخشی و جنگاوری در او جمع شده است.[ii] اوستا یک بار از جمشید یاد نموده (اوستا،۱۳۹۱: ۲۵) و میدانیم «جم» فرزند «ویونکهیار» به آن علت که اول بار گوشت خوردن را به مردم آموخت از گنهکاران گردید؛ زرتشت سعی بلیغ نمود تا خدایان و قهرمانان اولیه آریایی را کمرنگ نماید، از این رو بود که چهره جم را که تبدیلیافته ایزد مهر بود کمرنگ جلوه داده شد ولی نتوانست او را از یادها حذف نماید؛ چنانکه ایزد مهر نیز با تمام تلاش زرتشت حذف نگردید تنها در دسته ایزدان کممرتبهتر از امشاسپندان قرار گرفت.
اوستا میگوید پدر جم [ویونکهیار] نخستین کسی است که گیاه مقدس هوم[iii] را میفشرد و این نیکبختی به او میرسد که دارای پسری گردد؛ جمشید به معنی دارنده رمه خوب، فرهمندترین شخص میان مردمانی که به دنیا آمدند، متون یسنا به ما میگوید خورشید نگهبان و پاسدار جمشید است و او پادشاهی است که زمان شاهنشاهیاش آب و گیاه خشک نگردند و انسانها و حیوانات مرگ نخواهند داشت[iv] این اوصاف جمشید در یسنا همانندی بسیاری به بند شصتوپنجم از بخش شانزدهم مهریشت دارد که اوصاف میترا است: «میستاییم مهرِ دارنده دشتهای پهناور را؛ ... اوست بخشنده گله و رمه؛ اوست بخشنده شهریاری؛ اوست بخشنده پسران؛ اوست بخشنده زندگانی؛ اوست بخشنده خوشبختی؛ اوست بخشنده دهشِ نظام هستی.»
متن پیشین از یسنا به رابطه جم و خورشید اشاره مینماید و قدرت نامیرا نمودن موجودات اصل ایزدی بودن جمشید را به ما یادآور میگرداند و در زامیادیشت فر کیانی جمشید ستوده شده، همان فری که دیرزمانی چون با جمشید بود باعث گردید پادشاه هفتکشور باشد.[v] اگر فر را برابر با نور خورشید بدانیم به یکی بودن مهر و جمشید نزدیکتر میشویم؛ زیرا آتش آسمانی به اندیشه آریاییان خورشید بود.[vi] کتاب هفتم دینکرد میگوید: «فر» در ازل، اول به خورشید سپرده شد و از خورشید فر مقدس به ماه رفت و از ماه به ستاره ره جست و از ستاره به آتشی ره یافت که فروزان بود در خانه مادر زردشت.[vii] تمام موارد فوقالذکر ارتباط تنگانگ فروغ ایزدی با میترا، خورشید و آتش نمایان است، حتی در متون دوران اسلامی بارها به ارتباط معنایی جمشید با روشنایی و خورشید اشاره شده است؛ در تاریخ اصفهانی در باب نام جمشید چنین آمده: [ترجمه از عربی به فارسی]: «معنی شید یعنی روشنایی و نام خورشید نیز ریشه در شید دارد. ادعا بر این است دلیل آنکه این نام را بر جمشید دادند آن است از او نور میتافت»[viii] و در «تاریخ بلعمی» در معنی نام جمشید چنین آمده: «جمشیدش از بهر آن خوانند که به هر جایی رفتی روشنایی از او تافتی»[ix] در «آثارالباقیه» ابوریحان بیرونی در شرح جمشید میگوید: «جمشید سرزمین اهریمن را شناخت پس آن سرزمین را نابود کرد، وقتی به این مهم نائل شد و به جهان برگشت بر مردمان چون خورشید ظاهر شد که از وی نور میتابید، چنان شباهتی میان او و خورشید رخ داد که مردم از بودن دو خورشید در حیرت مانده بودند.»[x] جغرافیدان و تاریخنگار دوران اسلامی، مطهر بن طاهر مِقدَسی که بیشتر قلمروی اسلامی از هند تا اندلس گشته و گزارشات خویش را بر مبنای مشاهدات و شنیدههای عینی خویش بیان مینماید در باب داستان جمشید در کتاب آفرینش و تاریخ خود به گردونهای اشاره میکند که جمشید در آن نشسته و یکم فروردین چون خورشید پرنور و تابان آشکار شد،[xi] حکیم ابولقاسم فردوسی نیز در شاهنامه از این گردونه نام میبرد:
همه کردنیها چو آمد بجای - زجای مهی برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت - چو مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی – ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا - نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی - شگفتی فرو ماند از بخت اوی[xii]
این گردونه میتواند با گردونه مهر در اسطوره میترا یکی باشد[xiii] از دیگر نشانههای دگردیسی ایزد مهر در جمشید، تشابه دژ میترا و ورجمکرد جمشید است، کاخ میترا برفراز کوه البرز الگو و نمونه ایزدی ورجمکرد جمشید در سرزمین اسطورهای ایرانویچ میباشد.[xiv] میدانیم جمشید همان یما یا یَمَه در زبان سانسکریت است که در اوستا ییمَه خشائیتَه از او نام برده شده؛ یما در اساطیر دوران باستان مشرقزمین پیشروی وسیعی داشته از هند، ایران و تبت تا ژاپن و حتی در این گستردگی جغرافیایی نامش از حالت اولیه با کمترین دگرگونی در باورهای ملل مشرق جای گرفته؛ تصاویر گوناگون از یمه هندی، تبتی، ژاپنی موجود است که بر روی گاوی نشسته است که تصویر گاوکشی مهری غربی یا نمونه شرقی گاوکشی مهری در تختجمشید و یا در قلعه ضحاک را در ذهن مترتب مینماید. با توجه به مطالب فوق میتوان اندیشید شخصیت ایزد مهر و جمشید در باور مردمان ایران باستان چنان به یکدیگر تنیده گردیده بود و هممانندی فیمابین این دو اسطوره رخ داده بود که تفکیک این دو شخصیت از یکدیگر برای باشندگان آن روزگار چنان قابل درک نبود.
پیش از فتح ایران نیز تقابلات فرهنگی میان باورهای اسلامی و فرهنگ ایران نیز رخ داده بود، اصولا یکی از دلایلی که ایرانیان شخصیتهای اساطیری و پهلوانی خود را با شخصیتهای مقدس مسلمین متصل مینمودند، سابقه همین تقابلات بود.
استحاله شخصیت جمشید در سلیمان
پس از رحلت پیامبر اسلام حضرت محمدبنعبدالله (۶۳۲-۵۷۰م) خلیفه اول مسلمانان ابوبکر (۶۳۴-۵۷۳م) سپاهی از مسلمانان را به جنوب رود فرات و شهر حیره در مغرب شاهنشاهی ساسانی [جایی که امروزه عراق نامیده میشود] گسیل نمود و آنجا به تصرف مسلمانان درآمد، پس از بازپسگیری و دوباره تصرف شدن این شهر میان اعراب و ایرانیان؛ در زمان خلیفه دوم مسلمانان عمر (۶۴۴-۵۸۶م)، سرانجام سپاه شاهنشاهی ایران ساسانی را که تحت فرماندهی رستمفرخزاد بود در نبرد قادسیه (۱۹-۱۶ نوامبر ۶۳۶ م) به جنگ با اعراب مسلمان شتافت اما نتیجه این نبرد شکست برای ایران بود، بعد از این جنگ بود که تیسفون پایتخت ایران به محاصرهای کوتاه درآمد و پس از آن تسخیر و غارت شد و متعاقب آن در نبرد «جلولاء» اشغال عراق به دست اعراب کامل گردید؛ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند (۱۴ فوریه سال ۶۴۲ م) رخ داد که پس از جنگی خونین مسلمانان پیروز شدند و یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی متواری گردید و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی در مرو به دست آسیابانی کشته شد.
با مرگ یزدگرد سوم و پیروزی مسلمانان، برخورد فکری میان باورهای ایرانیان و مسلمانان فاتح سرعت بیشتر به خود گرفت؛ البته پیش از فتح ایران نیز تقابلات فرهنگی میان باورهای اسلامی و فرهنگ ایران نیز رخ داده بود، اصولا یکی از دلایلی که ایرانیان شخصیتهای اساطیری و پهلوانی خود را با شخصیتهای مقدس مسلمین متصل مینمودند، سابقه همین تقابلات بود؛ از کهنترین اسناد این رویارویی فرهنگی وجود بازرگان مکی به نام «نضر بن حارث بن علقمه» در صدر اسلام است؛ هم او بود که اخبار و افسانههای ایرانی را که در حیره آموخته بود برای قریشیان بیان مینمود و میگفت: «محمد از عاد و ثمود برای شما تعریف میکند و من از رستم و اسفندیار و اکاسره... مردم نیز قصههای او را گوش میدادند و گوش به آیات قرآن نمیدادند.»
[xv] مولف کتاب «تفسیر قمی» نیز یکی از موارد شان نزول آیه شش از سوره لقمان «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِین»ٌ[xvi] مراد از «لَهْوَ الْحَدِیثِ» را به این تاجر نسبت داده است.[xvii] و یا عبدالجلیل قزوینی رازی فقیه و متکلم سده ششم قمری در کتاب «النقض» به سواستفاده بنیامیه و مروانیان از داستانهای [به باور وی] بیاصل مجوسانی چون رستم و سهراب و اسفندیار و کاووس و زال و... برای دور کردن مردم از شنیدن فضیلت و منقبت حضرت علی(ع) و ذکر شهادت امام حسین(ع) باعث گردیده به قول ایشان: «به اتفاق امت مصطفی، مدح گبرکان خواندن بدعت و ضلالت بهشمار آید»[xviii] با چنین پارینهای باب تکفیر اساطیر ایران باستان همواره گشوده بود و حتی پس از گسترش روایات پهلوانی و اساطیری ایران در قالب تواریخ و سیرالملوکهای برگرفته از خداینامهها در دوران خلافت عباسی و بالندگی سنت حماسهسرایی پارسی در ایران شرقی از سده چهارم، همواره در میان دینداران و فقها (چه سنی و چه شیعه) مخالفان سرسختی در مقابل روحِ خواهان جامعه به این اساطیر وجود داشت تا جایی که «چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کُرکانی بر او نماز نکرده و عذر آورد که او مداح کفار بوده است...»[xix] و یا سرآینده «علینامه» - اثری متعلق به یک سده پس از سرایش شاهنامه حکیم توس (تالیف شده در سال ۴۸۲ق) – شاهنامهخوانی را چنین نکوهش مینماید:
به شهنامه خواندن مزن لاف تو - نظر کن در آثار اشراف تو
تو از رستم و طوس چندین مگوی - در این کوی بیهوده گویان مپوی
که مغنامه خواندن نبادا هنر - علینامه خواندن بود فخر و فر[xx]
در چنین شرایطی که میراث کهن ایرانیان مورد چنین هجمهای قرار گرفته بود برخی از ایرانیان کوشیدند تاریخ قدیم خویش را با تاریخ پیامبران بنیاسرائیل پیوند دهند؛ کهنترین اشارات در این باره در «اَلْبَدْءُ وَالتّاریخ» مقدسی آمده که از همسانی سلیمان و جمشید، نمرود و ضحاک، ابراهیم و فریدون، یوسف و زلیخا با سیاوش و سودابه و ذوالقرنین و اسکندر یاد میکند.[xxi] علاوه بر همسانسازی شخصیتهای اسطورهای ایرانی و سامی، نسبتهای جعلی نیز میان ایشان ساخته و پرداخته شد، بلعمی یکی از فرزندان جمشید را که نسل فریدون از اوست، از هشتاد سرنشین کشتی نوح میداند[xxii] و رستم از فرزندان نوح یا نمرود فرض میگردید[xxiii] جز همسانی و پدید آوردن نسبتهای جعلی شکل سومی نیز برای اختلاط اساطیر ایرانی با اساطیر بنیاسرائیل مرسوم گردیده بود و آن همعصر دانستن ایشان با یکدیگر بود؛ از آن جمله معاصر بودن موسی و منوچهر که علاوه بر منابع تاریخی چون طبری،[xxiv] بلعمی[xxv] وحمزه مقدسی[xxvi] و دیگران نیز آمده است؛ بیرونی در نقد همسان خواندن اساطیر ایرانی و اساطیر سامی این اتفاق را «هرزهدرایی» میداند و در ریشهیابی این جعلیات نکتهای بسیار مهم را بیان مینماید: «و چون میان عرب و عجم مفاخره درگرفت که کدام بالاتر و والاترند و بیشتر تکیهگاه عرب انتساب به ابراهیم بود که در اسلام سبقت گرفته؛ این بود که ایرانیان نیز خواستند معارضه به مثل کنند.»[xxvii] با این رویکرد است که مسعودی ایرانیان را از تبار ابراهیم میدانست و موضوعی را نگارش مینماید با این مضمون که: «ایرانیان باستان به احترام جدشان ابراهیم به طواف کعبه میرفتند و حتی ریشه نام چاه مقدس زمزم نیز از زمزمه کردن نیایشهای ایرانیان بر سر آن چاه بوده است» [xxviii]به جز ایرانیان، موبدان زرتشتی نیز با انگیزه حفظ آئین خود و یا رویارویی با فرهنگ غالب در پدید آوردن چنین جعلیاتی نقش بسزایی داشتند؛ برای نمونه متنی به نام «زوره باستان» که آن را موبدی به نام آذرپژوه که معاصر با خسروانوشیروان (۵۰۱-۵۷۹ م) دانسته شده نوشته و از قول انوشیروان چنین میآورد: «ما را سخنی است از سخنهای ابراهیم زرتشت که از پیغمبران ایران بوده است...»[xxix] و یا نام بردن از دبیری به نام «ابراهیم دیوان مهست» در دربار گشتاسب در کتاب یادگار زریران[xxx] در همین راستا نگارش گردیده است.
آرامگاه کوروش نیز به علت انتسابش به سلیمان از تخریب نجات یافت. بر همین اساس بود که سالیان دراز در منابع تاریخی به آرامگاه کوروش بزرگ؛ آرامگاه مادر سلیمان میگفتند.
در میان پیامبران بنیاسرائیل، سلیمان بود که بیشترین قابلیت برابری با اساطیر ایرانی را داشت؛ از علل این قابلیت شباهتهایی بود که میان سلیمان و علیالخصوص «جمشید» بود[xxxi] سلیمان هم مانند جمشید دیوبند بود و دوران او برای یهودیان مانند دوران پادشاهی جمشید برای ایرانیان دورانی زرین را شامل میگشت و هر دوی ایشان با غلبه بر نیروهای آشکار و پنهان طبیعت سروری یافته بودند. خویشکاریهای مشابه سلیمان و جمشید چون داوری کردن، حکمت، پادشاهی که بر بادها و حیوانات فرمان میراند از عاملی بود که ایرانیان در دوران اسلامی میان جمشید و سلیمان همسانپنداری یافته بودند؛[xxxii] البته این تطبیق برای نخبگان و مورخان جامعه اشتباه بودنش پرواضح بود، برای نمونه دینوری (دینوری،۱۳۶۴: ۷) و ثعالی (ثعالی،۱۳۲۸: ۵) فواصل سیصد تا یکهزار سال بین اعصار جمشید و سلیمان را دلیل کذب این ادعا برشمردهاند، ثعالی در شرح دلایل این شباهت را چگونگی سلطنت، زندگی و غلبه این دو پادشاه بر جن و انس و دیگر موجودات دانسته است.[xxxiii]
با توجه به مطالبی که گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که در هنگام تلاش اعراب مسلمان برای فتح شهر «اسطخر» مردمان شهر برای حفاظت عبادتگاههای مقدس خود و آرامگاههای شهریاران هخامنشی و علیالخصوص آرامگاه کوروش بزرگ اندیشهای خردورزانه نمودند و با انتساب آرامگاه کوروش هخامنشی به مادر سلیمان معبد را «تخت مادر سلیمان» نامیدند و از تخریب آن جلوگیری نمودند. اعراب پس از فتح اسطخر که موفقیت بزرگی برای ایشان محسوب میگشت به موقعیت تیرازیش [نام «شیراز» در دوران هخامنشیان] «ابونصر» به معنی «پدر پیروزی» نام نهادند و آرامگاه کوروش نیز به علت انتسابش به سلیمان از تخریب نجات یافت. بر همین اساس بود که سالیان دراز در منابع تاریخی به آرامگاه کوروش بزرگ؛ آرامگاه مادر سلیمان میگفتند برای مثال:
- ابنحوقل در «صورهالارض» و اصطخری در «مسالکالممالک» به بنایی در «مرغاب» یا «پاسارگاد» اشاره کردهاند که مردم آن را زیارتگاه میدانستند.
- ابنبلخی در «فارسنامه» (تألیف حدود ۵۰۰–۵۱۱ ق) صراحتا میگوید: در دشت مرغاب بنایی است از سنگ سفید، بر سر آن خانهای سنگین و مردم آن را قبر مادر سلیمان دانند، این نخستین ذکر صریح و دقیق از نام رسمی «قبر مادر سلیمان» است.
- یاقوت حموی در «معجمالبلدان» و ابن بطوطه (در سفرنامهاش در قرن ۸ هجری)، و حمدالله مستوفی در «نزههالقلوب» همگی از این مکان با همین نام یاد کردهاند. در این زمان، زیارتگاه بودن آن تثبیت میشود؛ مردم به آنجا میرفتند و نذر میکردند.
- در دوران صفوی نیز نام «تخت مادر سلیمان» رایج بود و برخی جهانگردان اروپایی این عنوان را از زبان مردم شنیدند. پیترو دلاواله در ۱۶۲۱م و ژان شاردن در اواخر قرن ۱۷ میلادی هر دو گزارش میدهند که ایرانیان محلی آن را «تخت مادر سلیمان» میخوانند.
- سرانجام سر هنری راولینسون (۱۸۴۰م – در دوران سلطنت محمدشاه قاجار) و سپس ارنست هرتسفلد در اوایل قرن بیستم با شواهد باستانشناسی و متون یونانی ثابت کردند که این بنا همان مقبره کوروش بزرگ است.
فرجام سخن
با ورود مسلمین به ایران این شالوده فکری دچار تزلزل گردید، در سدههای نخستین ایرانیان متمایل به فرهنگ باستانی و ایرانیانی که برای رهایی از بند خلفای اموی و جلوگیری از استحاله و از دست دادن هویت ملی علیه حاکمیت اعراب هر روز به رنگی ظاهر میشدند و در تاریخ ایشان را به نام شعوبیه میشناسیم با همراهی دهقانان و موبدان زرتشتی که در ترجمه خداینامکها دخیل بودند تلاشی مضاعف نمودند برای پاک کردن آنچه در فقاهت اسلامی به آن شرک گفته میشد از اساطیر ایران و مشروع نمودن تفکرات، عناصر ملی و روایات پهلوانی ایرانی؛ یک نمونه از این تلاش بزرگ مبدل نمودن شخصیت جمشید (ایزد مهر) به سلیمان پیامبر است. پیداشت این کوشش حفظ و نگهداری قسمت بزرگی از فرهنگ و اساطیر و حتی بناهایِ مرتبط به ایزد مهر در جغرافیای ایران فرهنگی بود به قیمت آنکه آنها را با نام پیامبران یهود گره بزنند. باید ستود این تلاش نیاکانمان که حتی آنگاه که شمشیر از دستشان افتاد با خردورزی به نبرد برای ماندن در عرصه جهان تلاش نمودند، هرچند مسلمان شدند اما بسان بسیاری از ملل مفتوح تازیان عرب نشدند.
