- تاریخ برگزاری کنکور سال ۱۴۰۴ مشخص شد
- وزارت آموزش و پرورش این فرهنگیان بازنشسته را مجددا به کار دعوت کرد
- گیلانشاه خالدار منقرض شد / وداع با پرنده ناب حیات وحش ایران + عکس
- تجمع جمعی از معلمان بازنشسته مقابل مجلس / جزئیات مطالبات فرهنگیان
- پیش بینی آب و هوای تهران در ۳ روز آینده
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- پیش بینی هواشناسی از وضعیت آب و هوا فردا سه شنبه ۲۹ آبان
- ۶ مرحله بهره مندی معلمان از رتبه بندی + جزئیات و لینک
- روز جهانی مرد ۱۴۰۳ چه روزی است؟ هدف از روز جهانی آقایان
- حقوق این پرسنل آموزش و پرورش در سال آینده افزایش می یابد
ادعای عجیب یک رمال: برخی از "فرماندهان انتظامی" و "مدیران" زنگ میزنند و من با "فال" میگویم چهکار کنند!
«برخی از فرماندهان انتظامی و مدیران استانی زنگ میزنند و من با فال میگویم چهکار کنند»؛ اینها بخشی از سخنان فالگیر قزوینی است که ادعا میکند از همه چیز با خبر است و بهراحتی میتواند هرکاری انجام دهد؛ حتی جابهجایی مدیران و پیدا کردن شهدای مفقودالاثر!
تعریفش را شنیده بودم که هر چیزی را میداند و بهراحتی از آیندهات خبر میدهد، خانمی که استاد دانشگاه است و در یکی از آرایشگاههای زنانه قزوین مستقر است و تنها وسیلهاش دیوان حافظ و توسل به لسانالغیب است.
شمارهاش را میگیرم بعد از چند بوق ممتد، گوشی را برمیدارد:
- جانم
سلام، ببخشید میخواستم برام یک فال بگیرید
- کی شما را معرفی کرده عزیزم؟
یکی از دوستان که قبلاً پیش شما اومده بود
- باشه ساعت 6 بیا آدرس را برات پیامک میکنم.
گوشی را قطع میکنم و با چند نفر از دوستان تصمیم میگیریم که ساعت 6 برویم سراغ خانم فالگیر تا از آینده برایمان بگوید و بفهمیم چه چیزی پیش رویمان است، آدرس یکی از آرایشگاههای شهر را برایمان ارسال میکند و تا ساعت 6 با بیش از 5 پیامک تأکید دارد که حتماً سر ساعت اینجا باشید و میخواهد مطمئن شود که ما مشتری هستیم.
زمان موعد فرارسید و با دوستان به آدرس ارسالشده رفتیم، آرایشگاه طبقه سوم یک آپارتمان تجاری در یکی از خیابانهای اصلی شهر بود؛ پس از ورود به آرایشگاه صدای موسیقی ملایمی به گوش میرسید و 3 خانم روی مبل نشسته بودند.
بعد از ورود ما، زنی که همان فالگیر بود به سمتمان آمد و با رویی خوش ما را به اتاقی در انتهای سالن راهنمایی کرد، دفتر حساب و کتابش را باز کرد و با خودکارش چیزی نوشت و با برداشتن دیوان حافظی که قدیمی بود رو به ما گفت که کدامتان میخواهید برایتان فال بگیرم.
دوستم پیشقدم شد، زن فالگیر با پرسیدن اسم و سن و وضعیت تأهل، کتاب حافظش را باز کرد و با گفتن گوش کن فدات شم اگر میخواهی هم میتوانی صدایم را ضبط کنی، طوطی وار شروع کرد به خواندن فال و کتاب را چند صفحه ورق زد.
«با سختی به هدفت میرسی، حسادت زنانه و موریانهها در زندگیت رسوخ کردهاند، اما زندگی خوب و عشق و علاقه خاص در انتظارت است، سفر، اوضاع بهترِ زندگی، بارداری، انتقالِ کاری و به دست آوردنِ پول نقد»، اینها بخشی از وعدههای زن فالگیر به دوستمان بود و گفت اگر میخواهی زودتر به خواستهات برسی باید دعای سریع الاجابه بگیری و اگر سوالی داری میتوانی بپرسی.
دوستم که یکبار هم پیش این خانم فالگیر آمده بود، میگوید قبلاً هم اینها را گفته بودی بعضی از حرفهایی که گفتید اتفاق نیفتاده است.
زن فالگیر با اطمینان کامل میگوید که گفتههایش همه راست است و هیچ وقت چیزی را پنهان نمیکند، رو به دوستم میگوید چه بخواهی چه نخواهی اینها که گفتم در مسیر راهت قرار دارد و زندگیت نسبت به قبل بهتر میشود، نقلوانتقال داری و از نظر کاری تعلیق داری و آهنگ بازگشت به کارداری.
25 سال است که بهصورت حرفهای فال میگیرم
نگاهی به کتابش انداختم که تمام شعر حافظ بود که زیر بعضی کلمهها با خودکار آبی خط کشیده بود، پرسیدم چطور شعرها را بهصورت متن روان فارسی میخوانی و اینطور جملهبندی میکنی؟
با لبخند میگوید 25 سال است که دارم کار میکنم و دیگر کارم همین است، رشتهام ادبیات نیست و استاد ریاضی یکی از دانشگاههای قزوین هستم، کتابش را به سمتم میگیرد و با مهربانی میگوید بیا نگاه کن که همهاش شعر است، میگوید کتابش قدیمی است و از وقتیکه فرزندش به دنیا آمده این کتاب را گرفته است.
با آرامش به همه سئوالاتم پاسخ میدهد و حس کنجکاویام را تحسین میکند، رو به دوستم میکند و میگوید حالا تک نیت کن که برایت بگویم چه میشود، کتاب را به سمتش میگیرد و میگوید با انگشت یک کلمه را انتخاب کن و بعدازآن شروع به تفسیر میکند.
میپرسم میتوانی فالگیری را به من هم یاد بدهی و از اسرارت بگویی، چهرهاش را در هم میکند و میگوید: از صبح ساعت 6:30 تا 12:30 میروم سرکار، 2:30 و تا 9 شب هم مشغول به گرفتن فال هستم و بعدش هم میروم خانه و برگه تصحیح میکنم و به خانواده میرسم، الان خیلی برام کلاس دانشگاه گذاشتند اما بهعلت فال گرفتن فرصت نمیکنم بروم، دیگر فرصتی برایم نمیماند که بخواهم آموزش بدهم.
متوجه نگاه خیرهام که میشود، میگوید به حافظه من شک نکن عشقم، من نخستین صفحه کتاب را ببینم میدانم در مورد چه میخواهی همانها را میگویم، تأکید میکند من موکل دارم و پس از اینکه کسی بیاید پیشم میدانم نیتتان چیست، "وقتی میگم یک مسأله تا دیماه اتفاق میافتد شک نکنید که حتماً اتفاق میافتد، تا الآن هر چه گفتم پیشآمده و درست بوده است".
لازمه فالگیر شدن داشتن حس ششم قوی است!
میپرسم روزی چند نفر برای فالگیری به اینجا میآیند و آیا همه راضی هستند، انگار که از سؤالاتم کلافه شده باشد میگوید هرکسی پیش من میاد راضی برمیگرده چون دوباره میاد، اما تعداد را نمیدانم یک روز سرم شلوغ است یک روز میانه است و همه به نوبت میآیند و نمیتوانم به طور دقیق بگویم چند نفر را ویزیت میکنم.
برای اینکه از سؤالاتم خسته نشود به او میگویم من همدستی بر آتش دارم و گاهبهگاه برای دوستانم فال میگیرم و میخواهم مثل شما باشم، اما نمیدانم از کجا آغاز کنم، شما خانوادگی فالگیر هستید و من هیچ زمینهای ندارم.
با رد صحبتهایم میگوید در خانوادهشان فالگیری ندارند، تأکید میکند که اگر میخواهی فالگیر شوی باید حس ششم قوی داشته باشی من هم اول برای همکارانم فال میگرفتم، درست بود و بعد ادامه پیدا کرد و دیگران مرا به هم معرفی کردند و الان هم 25 سال است که به طور حرفهای کار میکنم.
میگوید حس ششم قوی دارد و همه چیز را میداند و برای اینکه حرفش را باور کنم برایم مثالی میزند که زنی آمده بود میگفت پسرم میخواهد برود خارج، گفتم میخواهد به آلمان برود بدون اینکه بپرسم، از روزی میگوید که در مدرسه و در کلاس جبر بوده است و درست زمانی که رادیکال 293 را میگرفته احساس میکند که مادرش دارد میمیرد و بیهوش میشود همان لحظه زن داداشش خبر مرگ مادر را برایش میآورد.
چهره حقبهجانبی به خود میگیرد و میگوید: این که همه چیز را بدانی خیلی سخت است و بعضی چیزها آدم را داغان! میکند، من خودم خیلی وقتها بیهوش شدم و حالم خیلی بد شده چون خیلی چیزها را فهمیدم؛ خلاصه اینکه من اگر هزار نفر هم مشتری داشته باشم هیچ کدام از ذهنم بیرون نمیرود و حافظه قوی دارم، این کاری نیست که بهت آموزش بدهم و باید خودت تبحر پیدا کنی.
گوشی تلفنش زنگ میزند، بدون توجه به حضور ما گوشی را برمیدارد: جانم؟ چی کاره است؟ بمون استخاره کنم؛ کتابش را باز میکند و ورق میزند، میگوید نه عزیزم این کار میسر نیست و انجامشدنی نیست نه عزیزم خیالت راحت.
گوشی را قطع میکند، نگاهی به ما میاندازد و میگوید هزینه فال 35 تومن شد؛ میگویم کمی تخفیف بدهید تا من هم برای خودم فال بگیرم، اما میگوید هیچ راهی ندارد اگر برای اولین بار فال بگیری میشود 30 هزار تومان، اگر دو نفر باهم خواهر باشند یا زن و شوهر باشند میتوانند باهم نیت کنند و یک فال بگیرند.
میگوید حالا اسم و سن و وضعیت تأهلت را بگو تا برایت فال بگیرم، میگویم شما که همه چیز را میدانید این ها را نمیتوانید تشخیص دهید، میگوید خود طرف بگوید بهتر است و تو هم اگر فال گرفتی حتماً اینها را بپرس، اینها را بدانی ذهنیت کار میکند و ذهنت به خطا نمیرود، هیچ وقت در فالی که میگیری نگو اماواگر بگو این اندازه تا این اندازه با قاطعیت بگو، مثلاً تا بهمن یا مهر این اتفاق میافتد.
نقلوانتقال، خبر خوش، سفر، پول نکات مشترک همه فالها
کتاب را باز میکند و آغاز میکند به خواندن: «در مسیر زندگانی هر چه اراده کنی با سختی زیاد به دست میآوری، حس ششم قوی داری، بهت از دو جا پول میرسه، انتقال از یک نقطهبهنقطه دیگر، بارداری، خبر عقد یکی از دوستان، وام بزرگ، سند 3 دانگی به اسمت میخورد، نذری داری که باید ادا شود و عید امسال اتفاقات خوبی میافتد» حالا هر سوالی داری بپرس.
میگویم من که نذری ندارم این نذر از کجا آمد، با تحکم میگوید اینها در فالنامهات هست و نمیدانم چیست خودت فکر کن و مطمئنم که نذری داری که در فالت هست، من نمیتوانم فالت را تغییر بدهم و مطمئن باش به زودی 3 دانگ از سندی را باید امضا کنی؛ میخندم و میگویم با این اوصاف پولدار میشوم و سندی به اسمم میخورد و کار خوب و وام بزرگ به دستم میرسد.
با جدیت و انگار که ناراحت شده باشد میگوید مطمئن باش حافظ لسانالغیب است و هیچوقت دروغ نمیگوید، اما فالهای دیگر را من اعتقاد ندارم مثلاً فال قهوه باید داخل فنجان چیزی را تلقین کنی و در بیاری که قابل قبول نیست و بعضی وقتها درست در میاد، فال قهوه یک تفنن است که با تفریح و با ذهنیت کار میکند، حافظ لسانالغیب است و بستگی به ذهنیتت دارد و باید ذهنخوانی خوبی داشته باشی.
رو به دوست دیگری که همراه ما آمده است میگوید تو هم اسم و سنت را بگو تا برایت فال بگیرم، به او هم تقریباً همینها را میگوید که یک پولی به دستت میرسد، نقل مکانداری، باید دعای بخت بگیری و طلسمت کردهاند، اما تا یک سال و 8 ماه دیگر ازدواج میکنی».
میپرسم حالا دعا از کجا باید بگیرند و خودتان میتوانید دعا بنویسید؛ میگوید خودم دعا نمینویسم ولی از آقا سید دعا میگیرم و ایشان هم استاد فلسفه در یکی از دانشگاههای استان هستند و با هم 25 سال است که کار میکنیم.
ادعای سرپرستی 168 یتیم با پول دعانویسی!
هزینه دعا قبلاً 50 هزار تومان بود که هماکنون 100 هزار تومان شده است، پولی که میگیرم هم به ایتام میدهم و هماکنون 168 یتیم زیر دست من است که نرخ من از همه جا کمتر است آخرین نرخ دعا در قزوین یکمیلیون تومان است.
میگویم حالا چقدر از این دعا که مینویسید تأثیرگذار است، میگوید: من مشتریهایی دارم که فالم بهش میافته و دعایی که بهش میدم سر 3 روز اثر میکنه و زنگ میزنه تشکر میکند باید به یکچیزی اعتقاد داشته باشد.
من حتی برای شوهرم و پسرم فال می گیرم و کارهایمان را بر اساس همان انجام میدهیم، برای دوستم چند روز پیش تولدش بود و گفتم که دو قطعه طلا بهش کادو میدهند که روز تولدش دو قطعه طلا دادند، یا حتی میگویم دوشنبه دعوا میکنی و دیگر میداند و از دعوا جلوگیری میکند.
فالگیری که مشاور فرماندار است!
با خنده میگویم عجب قدرتی، با این قدرت میشود کارهای بزرگی انجام داد تا حالا کارهای بزرگی هم انجام دادید؟
ادعا میکند در قزوین فال حافظ را فقط من میگیرم و همه را درست میگیرم، فرماندار یکی از شهرستانهای قزوین همیشه برای کارهایش به من زنگ میزند و با فالهایم به او مشاوره میدهم، حتی این فرماندار مرا به مدیران دیگر هم معرفی کرده است و برای آنها هم فال میگیرم.
ادعا میکند قدرت ماوراییاش به حدی است که وزرات ... در تماس با این زن فالگیر وضعیت جنگ منطقه را پیگیری میکند و تاکنون کمک زیادی در این زمینه انجام داده است، با تعجب میپرسم این طور که معلوم هست شما توانایی جابهجایی مدیران را هم دارید پس! با لبخند باز هم ادعا میکند من در کارم خبرهام و این کار را میتوانم انجام دهم فقط زمانبر است ولی میتوانم مدیران را هم با فالهایم جابهجا کنم.
هرکسی دعا بنویسد عصبی میشود چون دعا بر روی آدم تأثیر میگذارد و این تأثیر بر روی زنان بیشتر است. اگر تو هم میخواهی که فالگیر شوی باید از حس ششمت درست استفاده کنی؛ یک روز برای من فال بگیر اگر درست بود توانایی داری که به فالگیری برسی.
من زمان مرگ را هم میتوانم بگویم! اما نمیگویم، مثلاً بابای دوستم را گفتم 4-5 روز مانده به عید فوت میکند که همین اتفاق افتاد، اما چون سنگین است به هرکسی نمیگویم.
در همین لحظه منشی صدا میکند که خیلی وقت است که این خانمها فرصتشان تمامشده و افراد دیگر منتظرند، خانم فالگیر هم با خوشرویی هزینه فالهایش را تمام و کمال از ما گرفت و تأکید کرد هر وقت که فال خواستید بهم پیام بدید چون من دفترم ثابت نیست و هر ازچندگاهی در یک آرایشگاه مستقر میشوم.
منبع: ایسنا
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.