- برد تاریخی تیم فوتبال بانوان پرسپولیس
- کارنامه استقلال، پرسپولیس و سپاهان در جام حذفی فوتبال ایران (جدول)
- توافق اولیه اورونوف با پرسپولیس برای تمدید با این شرط!
- افشاگری پیروانی درباره پشت پرده هوادار متمول و حواشی پرسپولیس و حمایت از منتقدان تیم ملی!
- واکنش یاسین سلمانی به نیمکت نشینی در پرسپولیس
- کارشناس داوری پرسپولیس - مس سونگون؛ یک پنالتی سوخت و گل اول بازی مردود بود؟!
- خلاصه بازی پرسپولیس 3 - مس سونگون 0 (فیلم) - 1 آذر
- احتمال حذف استقلال و پرسپولیس از آسیا!
- خیابانی همزمان از خجالت بیرانوند و بازیکنان تیم ملی درآمد!
گفتوگو با مادر احمدرضا شاکر: به "مهدی قائدى" بگویند احمدرضا مرده، دق میکند
این یکی از سختترین مصاحبههای دنیاست. نمیدانید باید چه بپرسید. نمیدانید باید از کجا شروع کنید؟ میگویند هیچ غمی بالاتر از غم از دست دادن فرزند نیست.
این یکی از سختترین مصاحبههای دنیاست. نمیدانید باید چه بپرسید. نمیدانید باید از کجا شروع کنید؟ میگویند هیچ غمی بالاتر از غم از دست دادن فرزند نیست.
برای گفتوگو با خانم فاطمه باقری، مادر احمدرضا شاکر که در تصادف پرابهام دوشنبه قبل از دنیا رفت، نمیدانستیم از کجا شروع کنیم. وقتی به مادر احمدرضا گفتیم غم بزرگی است، او بیآنکه مکث کند جواب داد: «از لحظهای که با اعضای بدن احمدجان چند نفر را نجات دادهایم، خیلی آرام شدهام. خیلی زیاد.» او درباره ابعاد این تصادف، درباره بعضی ابهامات موجود توضیحاتی میدهد ولی در نهایت میگوید به آنها اینطور گفتهاند و باید پیگیریهایی کنند. به کمک خانم نسیم خضرینژاد، مدیرعامل باشگاه آبیپوشان ماندگار، این گفتوگو را انجام دادیم.
*خانم باقری میدانیم شرایط سختی است. تسلیت میگوییم به خاطر مرگ احمدرضا...
ما اعضای بدن احمدرضا را اهدا کردیم.
*میدانیم غم بزرگی است.
اصلاً غم بزرگی نیست. با احمدرضا جان چند را نجات دادیم. به خدا از وقتی این کار را کردیم، خیلی آرام شدهام. خیلی زیاد. بچه من اولین بچهای نیست که اعضای بدنش را اهدا کرد و آخرینش هم نخواهد بود. من و دخترم هم کارت اهدای پیوند اعضا داریم. قلب بچه من کار میکند. وقتی قلب بچهام کار میکند، یعنی نمرده و زنده است.
*(سکوت)
قلب بچه من در سینه یک آدم دیگر میزند. هنوز محبتش هست. بچه من نمرده است. تورو خدا اصلاً نگویید احمدرضا مرده است. احمدرضا زنده است. او نمرده و بین ماست.
*کار بزرگی کردید. نام احمدرضا برای همیشه ماندگار شد.
ما فقط انجام وظیفه کردیم. خدا را شکر. به همه میگویم، فقط خدا کند این 8 نفری که اعضای بدن احمدرضا را به آنها پیوند زدیم، این هدیه را پس ندهند.
*پس خبری که درباره پیوند اعضا به 5 نفر بوده، صحت ندارد؟
نه، 8 نفر بودند. دو کلیه، پانکراس، قلب و... 8 نفر به بچههای من اضافه شدهاند. از الان خانواده ما بزرگتر است. من فقط یک خواهش کردم. احمدرضا دوست داشت کربلا برود. او میخواست به حرم امام حسین(ع) برود. خیلی دوست داشت و من خواهش کردم قلب احمدرضا را به هرکسی که دادند، به سفر کربلا برود. گفتم هزینهاش را خودم میدهم. احمدرضا دوست داشت به کربلا برود. فقط این نذر را ادا کنند.
*با کسی که قلب احمدرضا را به او دادید، ملاقات کردید؟
نه، همدیگر را ندیدیم. گفتم شاید دوست نداشته باشد ما را ببیند. گفتم شاید طاقت نداشته باشد. به خاطر همین یکدیگر را ملاقات نکردیم. همین که قلب بچهام دارد میزند، برایم کافی است. فقط گفتم روز تولد احمدرضا زنگ میزنم. فقط گوشی را روی قلب پسرم بگذارد. همین که صدای قلب احمدرضا را بشنوم، برایم کافی است. به خدا بچه من زمینی نبود. میگویند پهلوانها نمیمیرند. پسر من قهرمان ووشو بود ولی پهلوان شد. قهرمانها یک روز فراموش میشوند، پهلوانها نه... این همه قهرمان داشتهایم ولی کی اسمش همیشه زنده مانده؟ آقای تختی. او هیچوقت از یاد هیچکس نمیرود. بچه من پهلوان بود. افتخار میکنم که چنین بچهای دارم. من را روسفید کرد. به او افتخار میکنم.
*خانم باقری، درباره تصادف و چرایی آن شایعه زیاد است. شما دربارهاش صحبت میکنید؟
چیزی که به ما گفتند 4 نفر در ماشین بودهاند. من حتی با امین که دوست مهدی بود، حرف زدم. گفت چهار نفر در ماشین بودیم. به ما گفتند احمدرضا در عقب ماشین نشسته بود. وقتی ماشین چپ کرد، احمدرضا به خاطر شکستن شیشه به بیرون از ماشین پرت شد. شکم مهدی هم به خاطر این پاره شد که صندلی در آن فرو رفته بود.
*آخر میگفتند قائدی پشت فرمان بود...
به من گفتند امین پشت فرمان بوده. او خودش به من گفت. دیدید که ایربکها هم باز شده است. نمیدانم، خدا میداند. هرکسی که پشت فرمان بوده فرقی نمیکند، قسمت بود که بچه من از دنیا برود. احمدرضای من میخواست برود. احمدرضا به بوشهر آمده بود تا گواهینامه بگیرد. دیروز (پنجشنبه) هم امتحان شهری داشت. میگفت مامان در بوشهر راحتتر قبول میشوم...
*امین گواهینامه داشت؟
بله، ماشین هم مال خود امین بود. اسمش امین حسنپور است. از دوستان مهدی قائدی است.
*چرا تصادف کردهاند؟
اینطور که به ما گفتهاند یک مانعی در بزرگراه امام(ع) وجود داشت که آن را ندیدند و رویش رفتند. وقتی این اتفاق افتاد ماشین پرت شد و معلق زد. ظاهراً یک درخت آنجا بوده که ماشین را نگه داشته است. اینها چیزهایی است که به ما گفتهاند و خدا میداند. آن لحظه من نبودم که ببینم چه اتفاقی افتاده است.
*فیلمی منتشر شد که یک خانم هم در ماشین بوده.
من نمیدانم. کسی به ما انگار راست نمیگوید. من با امین حرف زدم. گفتم برایم توضیح بده ببینم چه اتفاقی افتاده است و پسر من کجا نشسته بود. من بعداً فیلم آن دختر را دیدم و دیگر دربارهاش نپرسیدم.
*قطعاً شما هم دوست دارید پلیس در این باره اطلاعات کامل بدهد.
ما پیگیری کردیم. الان خود پلیس شاکی است. میگوید اتفاق ساعت یک و 25 دقیقه بامداد افتاده و چرا 6 صبح گزارش دادهاند؟ پلیس هم مشکوک است. یکی میگوید با یک پرادو کورس گذاشتهاند. میگویند پرادو از پشت زده. گفتهاند باید کارشناس بیاید و بررسی کند و بعد جواب بدهد. برادر من هم دیروز به اداره پلیس رفت و گفت چرا اتفاق افتاده است. یک آدم در این تصادف از بین رفته است. اگر خطایی بوده، بیایند بگویند که دیگر تکرار نشود.
*اینکه شایعه شد پسر شما پشت فرمان بوده...
بچه من پشت فرمان نبود. او خیلی مظلوم است. شما باید دوستان احمدرضا را ببینید. انگار میخواهند به کربلا بروند. از دیروز هرکدامشان با یک کولهپشتی به خانه ما آمدند. به آنها میگویم شما دوستان احمدید؟ پس چرا ندیده بودمتان؟ به خدا صورتهایشان نورانی است. احمدرضای من هم یک پسر مظلوم و پاک بود. او پشت فرمان نبود. کلانتری دارد پیگیری میکند. شک نکنید هرچه فهمیدیم، به شما میگوییم. نباید گردن پسر من بیندازند. او جانش را از دست داده. اعضای بدنش را هم اهدا کرده. نباید بدنامش کنند.
*شایعاتی هست که میگویند مهمانی بودهاند... ببخشید این سؤال را میپرسم. برای این است که یکسری ابهامات رفع شود.
آنها به تماشای بازی فوتبال ساحلی رفته بودند. بعد از بازی هم در پارکی که کنار دهکده گردشگری است، نشسته بودند. چند ساعتی با دوستانشان آنجا بودند و بعد میخواستند به خانه برگردند که آن اتفاق افتاد.
*شما مهدی را دیدید؟
من نمیتوانم مهدی را ببینم. او که چشمش را باز کرده، گفته احمدرضا کجاست؟ گفتند پایش شکسته است. مهدی بفهمد احمدرضا مرده، دق میکند. احتمال خونریزی کبد او دوباره وجود دارد. حاضرم با همین حالم پیش او بروم و طوری رفتار کنم که شک نکند. در فرودگاه هم که با مادر مهدی بودیم گفتم دعا کن حداقل یکی از بچههایمان زنده بماند. احمدرضا و مهدی همدیگر را خیلی دوست داشتند. احمدرضا با مهدی بیشتر زندگی میکرد. خانههای ما یکی بود. دری بین ما وجود نداشت. مهدی هر وقت میخواست شام بیرون برود با همسر من و پسرم میرفت. ما مثل یک خانواده بودیم. مهدی هم سختی زیادی کشیده است. از رسانهها یک درخواست دارم. تو را به خدا مهدی را خراب نکنید. جوسازی نکنید. چرا مردم منتظر هستند چیزی رخ بدهد و آن را بزرگ کنند؟
*نمیدانیم، حرف خاصی مانده؟
اگر مهدی قائدی را بدنام کنند، شک نکنید روح احمدرضای من آرام نمیگیرد. آنها مثل برادر بودند.
منبع: خبرورزشی
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
الهي من بميرم كه تو اينقدر مهربون هستي واقعاً بهشت زير پاي مادرتو است
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.