- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
شجاعت حضرت امام خميني(ره) در جذب افراد به ايشان موثر بود
خاطرات «علیخانی» از زندان شاه و هاشمی و منتظری
امام به خواستههاي مردم اهميت ميدادند / مرحوم ملا احمد كروبي (پدر حجهالاسلام كروبي) از روحانيون شجاع و مبارز بود. در سال 1354 بعد از ماجراي فيضيه كه ايشان نيز دستگير شد من در كنار سلول ايشان بودم. صدايش را در زندان ميشنيدم كه فرياد ميزد و شعار عليه شاه و سلطنت ميداد / ديدم آيتالله منتظري را گوشه ديوار گذاشتهاند و دستبند قپاني به ايشان زدهاند و با مشت و لگد ايشان را ميزدند و به او فحشهاي زشت و الفاظ ركيك ميگفتند.
روزنامه جمهوری اسلامی در سلسله مصاحبههاي خود به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامي با حجت الاسلام علیخانی به گفتگو نشسته است. علیخانی در این گفتگو مطالبی خواندنی از مبارزات انقلاب، خاطرات زندان، نقش آیت الله هاشمی در انقلاب، شکنجه های آیت الله منتظری، و درس های انقلاب گفته است که این مصاحبه در ادامه می آید:
آشنايي با حجتالاسلام قدرتالله عليخاني
حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ قدرتالله عليخاني متولد روستاي خيارج استان قزوين است. وي در سال 1341 وارد حوزه علميه قزوين شد و در سال 1342 با شروع مبارزات امام خميني عليه رژيم استبدادي پهلوي، وارد مبارزات شد. وي در طول سالهاي مبارزه بارها توسط ماموران دستگاه امنيتي رژيم دستگير و هر بار به نحوي پس از بازداشت، ا ز دست آنها خلاصي يافت. اما در سال 1354 كه آخرين دستگيري وي توسط ساواك در پي وقايع فيضيه بود، تحت شديدترين شكنجهها قرار گرفت و به 5 سال زندان محكوم گرديد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي وي از سوي حضرت امام خميني مامور رسيدگي به مناطق محروم قزوين شد و سپس از سوي آيتالله مهدوي كني به عنوان فرمانده كميته انقلاب اسلامي در قزوين منصوب گرديد. آقاي عليخاني در سوابق خدمتي خود نمايندگي وليفقيه در جهادسازندگي قزوين و همچنين رياست بازرسي كل نيروي انتظامي را نيز دارد. وي در دورههاي ششم، هفتم و هشتم مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي از سوي مردم بويينزهرا و قزوين وارد مجلس شد. حجتالاسلام عليخاني در حال حاضر مشاور امور مجلس آيتالله هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام هستند.
***
* شما از زندانيان سياسي قبل از پيروزي انقلاب هستيد بفرماييد در چه تاريخهايي توسط رژيم شاه دستگير شديد؟
- چندين بار دستگير شدم كه آخرين بار در سال 1354 بود كه به وقايع فيضيه مربوط ميشد. در دادگاه بدوي به 4 سال زندان و در دادگاه تجديدنظر به 5 سال زندان محكوم شدم. در آن سال عدهاي از طلبهها و روحانيون را بازداشت كرده بودند و بنده را نيز به عنوان يكي از سازماندهندگان آن قضيه دستگير كردند. البته قبل از آن بارها دستگير شده بودم اما هر دفعه با ترفندي آزاد شده بودم. بعد از حادثه فيضيه چون فشار بر زندانيان زياد بود، مرا به راحتي آزاد نكردند. و چون به عنوان محرك دستگير شده بودم. من اما مقاومت كردم و حتي پس از شكنجههاي فراوان باز اعترافي نكردم. به همين دليل قرار شد مرا آزاد كنند اما چون يكي از آثار اين شكنجهها ضربه شديد يكي از شكنجهگران و بازجويان ساواك به نام مستعار اميري بود كه با نوك كفش به صورت و دهان من زده و باعث پارگي و زخميشدن دهان و صورتم شده بود، گفتند بايد در زندان بماني و هر وقت خوب شدي آزادت ميكنيم. در اين فاصله مرا از سلول به زندان منتقل كردند و دربند عمومي اوين بودم.
اينجا بد نيست كه اين خاطره را هم يادآوري كنم كه در اوين وقتي مرا به روي تخت مخصوص شكنجه بستند و با كابلي كه معمولا بكار ميبردند، ضرباتي به كف پايم ميزدند، از آنجائيكه اميري شكنجهگر دلپري از سخنرانيهاي من در فيضيه داشت، با كفش روي سينهام ايستاد و به گونهاي كه تداعيگر نحوه سخنراني من بالاي سنگ كنارحوض مدرسه فيضه باشد دستش را بالا برد و تكان داد و با تمسخر گفت: اينجا روي سنگ مدرسه فيضه است...
البته انصاف حكم ميكند كه از برخي رفتارهاي خوب انسانهاي شريف هم يادي كنم براي مثال يكي ديگر از خاطراتم متعلق به زماني است كه براي اولين بار در قزوين دستگير شدم و ما را به زندان قزل قلعه سابق منتقل كردند. در آنجا فردي از كاركنان زندان وقتي فهميد از قزوين آمدهام از من پرسيد كه آيا فلاني را ميشناسم. گفتم بله. گفت ميداني كه در كجا كار ميكند؟ گفتم در علاف بازار قزوين. اين فرد خوش را استوار پناهي معرفي كرد و فهميدم كه از اقوام آقاي نادري است. يادم ميآيد كه در روزهاي منتهي به دستگيري به پسر كوچكم محمدآقا قول خريد يك دوچرخه را داده بودم و حالا بعد دستگيري نگران روحيه او بودم. با مشاهده حسن رفتار استوار پناهي از او خواستم كه از طريق تماس با يكي از آشنايان شرايط تهيه دوچرخه را براي پسرم فراهم كند تا ذهن او مدتي مشغول بازي باشد و نبود من تاثير منفي بر روحيه او نداشته باشد. استوار پناهي هم خوشبختانه اين كار را انجام داد. بعدها هم با بسياري ديگر از بزرگان در زندان ارتباط برقرار كرد و كمك حال دوستان بود. خوشبختانه ايشان همچنان در قيد حيات هستند و به عنوان يكي از خدام امام رضا(ع) مشغول خدمت هستند.
در آن ايام بيرون از زندان به طلاب و روحانيون كمك ميكردم. به ويژه كمكهاي مالي را كه از ناحيه شخصيتهايي مانند حضرات آيات هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني و كروبي و بعضي از چهرههاي غيرروحاني و بازاريان و... به دست من ميرسيد، آنها را بين طلاب و روحانيون مبارز تقسيم ميكردم. گاهي هم از طريق حضرات آيات پسنديده، منتظري، مشكيني و آملي لاريجاني (ابوي برادران لاريجاني) كمكهايي در اختيار مبارزين و همچنين خانواده زندانيان سياسي ميگذاشتم.
به خاطر دارم يك بار آيتالله هاشمي رفسنجاني اسناد بيش از يكصد قطعه زمين در سالاريه قم را توسط آقاي شيخ حسن عطايي براي طلاب مبارز فرستادند و گفتند بين طلبهها و خانوادههاي زندانيان سياسي تقسيم كنيد. اين كار را انجام داديم و الان كه سال 1392 است بعضي از اين افراد هنوز خانهها را در تملك دارند. با اين مقدمه، وقتي دستگير شدم، همراه با من برخي از اين طلبههايي كه به آنها كمك مالي كرده بودم و يا از وضعيت من در قم مطلع و جزء دستگيرشدگان بودند تحت شكنجه و بازجويي قرار گرفتند. من در انتظار آزادي بودم كه يك روز مرا صدا كردند، تصور كردم كه قرار است آزاد شوم، اما مرا براي شكنجه بردند. چون يكي از دوستان بسيار محترم كه سخت شكنجه شده بود، اعترافاتي را عليه من كرده بود، من زير شكنجه باز مقاومت كردم و زيربار نرفتم. من را با او روبرو كردند كه باز نپذيرفتم. از اين سد هم گذشتيم تا اينكه يكي ديگر از دوستان دستگير شده، تحت شكنجه شديد اعترافاتي انجام داده بود. بالاخره با اين موارد، بازجويان به اين نتيجه رسيدند كه من جزء محركين اصلي در قم هستم و بايد در زندان بمانم.
در نتيجه ما زنداني شديم. حتي موارد قبل را هم به پرونده اضافه كردند. بعد از ماهها به دادگاه رفتيم. در دادگاه بدوي به 4 سال زندان محكوم شدم و پس از تقاضاي تجديدنظر، محكوميتم به 5 سال افزايش يافت! علت هم اين بود كه يكي از دوستان مرحوم پدرم در يكي از روستاهاي ابراهيمآباد قزوين با رئيس دادگاه تجديدنظر كه سرهنگ آذرپوش بود ارتباط داشت. وقتي پدرم و دوستشان به سراغ سرهنگ آذرنوش رفته بودند، او از ترس متهم شدن به آشنايي با ما، به جاي كم كردن 4 سال زندان يك سال هم به آن افزود!
پس از محاكمه در دادگاه نظامي، مرا براي گذراندن دوران محكوميت به زندان قصر بردند و حدود يكسال آنجا بودم. در اين مدت خبر رسيد كه بزرگاني چون حضرات آيات منتظري، طالقاني، هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، لاهوتي و گرامي دستگير و به اوين منتقل شدهاند. در همين ايام هم آقايان رباني شيرازي و انواري را از زندان قصر به اوين منتقل كرده بودند. پس از چندي بنده به همراه آقايان كروبي، لاجوردي، شهيد كچوئي، بادامچيان، محمدي گرگاني و زماني از گروه اباذر، از قصر به اوين منتقل شديم. ضمنا آقايان مرحوم عسگراولادي، شهيد عراقي، اماني و حيدري را نيز از مشهد به جمع ما اضافه كردند.
* در ضمن صحبتهايتان اشاره كرديد كه آيتآلله هاشمي رفسنجاني از طريق فردي به نام شيخ حسن عطايي بيش از يكصد قطعه زمين با سند منگولهدار به شما دادند تا بين روحانيون و طلاب مبارز تقسيم كنيد، آقاي شيخ حسن عطايي كه بود؟ لطفاً بطور مختصر ايشان را معرفي كنيد؟
- آقاي شيخ حسن عطايي يكي از طلبههاي اطراف اصفهان و از مبارزين بود. در تهران با مبارزيني امثال آيتالله هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، كروبي و آقايان دكتر وحيد و واعظي ارتباط داشت و از فعالترين نيروهاي انقلاب در جمعآوري كمكهاي مالي به نفع انقلاب و مبارزين بود.
* عليالقاعده ايشان خيلي به آيتالله هاشمي رفسنجاني نزديك بودند كه سند يكصد زمين را از ايشان گرفتهاند و آنها را به اتفاق بين روحانيون و طلاب مبارز و يا خانواده زندانيان مبارز تقسيم كرديد؟
- بله، ايشان هم نزديك و مورد اعتماد آيتالله هاشمي بود. ضمنا بايد اشاره كنم كه آقاي كروبي نيز در زمينه كمك به طلاب و روحانيون مبارز و انقلابي بسيار فعال بود و با توجه به ارتباط من با ايشان، كمكهاي زيادي درجهت اهداف نهضت و از طريق ايشان دريافت ميكردم.
* آقاي شيخ حسن عطايي هم اكنون در قيد حيات هستند؟
- بله
* بعد از انقلاب مسئوليتي داشت؟
- خير. ايشان مسئوليتي نپذيرفت. اما هميشه دنبال خدمت به انقلاب و مردم بود.
* شما با پدر آقاي كروبي (مرحوم ملااحمد كروبي) هم زندان بوديد. آقاي ملا احمد كروبي از روحانيون شجاع و حاضر جواب بودند. از ايشان خاطراتي داريد؟
- از دوران مدرسه فيضيه قم ـ در دهه 50 ـ ايشان را ميشناختم كه ميآمدند در فيضيه و عليه نظام شاهنشاهي گاها سخنرانيهاي تندي ميكردند. علنا و آشكارا از شاه و سلطنت بد ميگفتند. سال 1354 و بعد از ماجراي فيضيه ايشان هم دستگير شد و من در يكي از سلولهاي كناري ايشان بودم. صدايشان را در زندان ميشنيدم كه بعضا در زندان و سلول فرياد ميزد و عليه شاه و سلطنت شعار ميداد.
* از شكنجههاي ساواك در زندان اگر خاطره ويژهاي داريد بگوييد؟
- از خاطراتي كه دارم و تاكنون بازگو نكردهام، همزماني شكنجه من با شكنجه آيتالله منتظري بود. دو بازجوي جلاد و خشن با اسامي مستعار (اميري و سرهنگ سعيدي) بودند. مرا وارد اتاق كردند ديدم آيتالله منتظري را گوشه ديوار گذاشتهاند و دستبند قپاني به ايشان زدهاند و با مشت و لگد ايشان را ميزدند و به او فحشهاي زشت و الفاظ ركيك ميگفتند. آيتالله منتظري به هيچ چيز اعتراف نميكرد. آقاي منتظري را آن زمان از تبعيدگاه به كميته مشترك آورده بودند.
مرا با او روبرو كردند و گفتند شما از او براي آشوب فيضيه پول گرفتهايد. آقاي منتظري منكر شد و من هم منكر شدم. بعد به من هم دستبند قپاني زدند و مرتب به دو طرف صورتم سيليهاي سنگين و دردناكي ميزدند. به اين هم راضي نشدند و با مشت به سينهام و با نوك كفش به زانو و استخوانهاي پاهاي من ميزدند. اين خاطره را از اين جهت گفتم كه بنده از معدود كساني هستم كه ضمن شكنجه، شاهد شكنجه آيتالله منتظري بودم.
* آغاز آشنايي شما با امام خميني از كجا بود؟ شروع آن از چه نقطهاي بود؟
- در سال 1341 وارد حوزه شدم. در قزوين نقطه آغازين اين قضايا آشنايي من با آيتالله موسوي خوئينيها بود كه از طريق ايشان با مبارزات امام خميني بيشتر آشنا و وارد قضاياي انقلاب شدم. بعدها از طريق ايشان با آيتالله شيخ حسن صانعي و سپس با مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج احمد آقا خميني ارتباط پيدا كردم كه اين آشنايي باعث ورود بيشتر بنده به جريانات سياسي و مبارزاتي شد.
* زماني كه شما امام خميني را به عنوان مرجع و مقتدا و رهبر خود انتخاب كرديد، مراجع ديگري هم بودند، علت اين انتخاب چه بود؟
- مهمترين علت انتخاب حضرت امام به عنوان مرجع و رهبر، تأييد اعلميت ايشان از ناحيه بسياري از علما و صاحبنظران و مدرسين و همچنين ويژگي شاخص ايشان در روحيه آزادگي و ظلمستيزي و آگاهي به مسايل زمان و زبان دل مردم و از همه مهمتر شجاعت ايشان بود. بنابر اين طبيعي بود كسانيكه در عرصههاي سياسي و مبارزاتي فعال بودند به چنين شخصيتي گرايش پيدا كنند.
* چنانچه از روزهاي پرشور انقلاب در سال 57 خاطرهاي داريد بفرمائيد:
در همان روزهاي اوج انقلاب يك روز از طرف آيتالله پسنديده برادر حضرت امام، به همراه آيتالله موسوي قافلهباشي كه مقسم شهريه امام خميني بود مامور شديم از قم به قزوين برويم و به خانواده شهدا و مجروحين انقلاب در قزوين كمك كنيم. نظاميان شاه به مردم قزوين حمله كرده و تعدادي را شهيد و مجروح كرده بودند. از قم آمديم تهران كه مصادف با روز فرار شاه يعني 26 دي ماه 57 بود. در ميدان انقلاب مردم در حال پايين كشيدن مجسمه شاه بودند. يك افسر ارتش كه سوار ماشين ارتشي بود و كاري نميتوانست بكند ما را ديد و در شرايطي كه شاهد شادي مردم بوديم با عصبانيت خطاب به ما گفت: آخوندها، ديديد شاه به مردم ظلم كرد و سرنگون شد. شما هم اگر به مردم ظلم كنيد به همين بلا دچار ميشويد.
خاطره ديگرم هم خواندن پيام امام خميني بر روي تانك نظاميان در قم در ايام حكومت نظامي و اوج خفقان و سركوب بود. امام خميني پيامي را خطاب به آيتالله هاشمي رفسنجاني، مهندس بازرگان و مهندس كتيرايي براي منطقه نفتي خوزستان صادر فرموده بودند كه بروند و اعتصاب كارگران شركت نفت را بشكنند و پالايشگاهها را راهاندازي كنند. اين پيام از فرانسه تلفني براي منزل آقاي موسوي قافلهباشي خوانده شده بود. آن پيام را به من دادند و من هم كه در راهپيمايي خيابان آذر قم كه تانكهاي زيادي نيز در آن خيابان براي ايجاد رعب و وحشت مردم، طلاب و روحانيون مستقر كرده بودند شركت كردم و به دوستانم گفتم من چنين پيامي از امام به همراه دارم و آنها به من گفتند اگر بتواني از بلندگويي براي مردم بخواني خوب ميشود. به يكباره تصميم گرفتم بالاي يكي از تانكهايي كه در مسير مستقر شده بود بروم و اعلاميه را از آن بالا براي مردم بخوانم. در شرايطي كه هر لحظه امكان شليك توسط نظاميان وجود داشت با كمك مردم و يا علي يا عليگويان به بالاي تانك رفته و با يك بلندگوي دستي اعلاميه امام را خواندم. از همان بالا آقاي امام جماراني را ديدم كه به درختي تكيه زده بود. با ايشان از قبل آشنا بودم كه معمولا از تهران به قم ميآمدند. وقتي از تانك پايين آمدم ايشان جلو آمد و مرا بوسيد و گفت: وقتي بالاي تانك رفتي و شروع به خواندن اعلاميه كردي، گفتم هر لحظه ممكن است تو را با تير بزنند.
*براي حفاظت از انقلاب، چه راهكارهايي به نظرتان ميرسد؟
- ببينيد انقلاب در هر كشوري كه اتفاق ميافتد يك زمينه اجتماعي دارد، ما نميتوانيم دائماً يادي از انقلابمان كنيم اما ريشههاي آن را فراموش كنيم، اين انقلاب ثمره مطالبات مردم مسلمان ايران بود، مردمي كه ميخواستند كرامتشان حفظ شود، نظر آنها هم در پيشبرد امور به شكل عملي لحاظ شود و در قدرت مشاركت داشته باشند و از همه مهمتر علاوه براينكه دينشان حفظ شود دنيايشان هم آباد شود.
بنابر اين امروز اگر ميخواهيم همچنان انقلابي باشيم انقلابي بودنمان بايد در جهت تحقق آن مطالبات باشد نه اينكه با حرف و عملمان هزينهها را براي مردم افزايش دهيم.نكته ديگر اينكه ما به عنوان ياراني كه امام را در آن زمان و به عنوان يك رهبر تمام عيار درك كرديم از ايشان آموختيم كه در همه امور بايد مردم را به عنوان ولينعمت در نظر داشت و ادبيات هم بايد ادبيات محبت و متانت باشد و يكي از دلايلي كه بنده پس از انقلاب متوجه مسئوليت كارهاي خدمترساني به مردم بودم همين مساله بود. نكته سوم هم اينكه اين انقلاب يك ميراث ماندگار و ارزشمند است بايد قدردانش بود، بايد مفاهيم آن را متناسب با شرايط و پيچيدگيهاي روز متحول كرد و از همه مهمتر قدردان آناني بود كه با نثار جان و عمر و آبروي خود براي اين انقلاب زخمت كشيدند تا آنرا بدست بنده و شما بدهند.
در نهايت هم اين را بگويم كه معتقدم صداقت و پاكي نيتها و فداكاريهايي كه در جهت پيروزي انقلاب بكار گرفته و هزينه شد همواره حافظ اين انقلاب خواهد بود و ديديد كه چطور وقتي بعد از سه دهه به تدريج برخي رفتارها شدت گرفت و فضاي توهين و تخريب بالا گرفت و بسياري از بزرگان انقلاب را هدف قرار داد، باز هم عنايت خداوند شامل حال انقلاب شد و با پيروزي دولت يازدهم و حمايت مردم دوباره فضاي نسبتاً مناسبي حكمفرما شد.
* حاج آقا عليخاني از شما ممنونيم كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد
- من هم از شما ممنونم و براي شما و همكارانتان آرزوي موفقيت دارم.
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
سلام شما سلام بر هاشمی وتمامی زحتمکشان دوران مبارزه .شیخاصلاحات سلامتی شماودوستانتانراازخداوند منان خواستارم ،.....
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.