- تصویر پربازدید از سحر دولتشاهی در حال ورزش در باشگاه (عکس)
- مجری معروف به خاطر پیروزی ترامپ از آمریکا رفت
- آهنگ نگرانتم - میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن آهنگ
- چهره جدید فرحناز منافی ظاهر بازیگر پدرسالار (عکس)
- تشییع باشکوه ابراهیم قادری در مهاباد + عکس
- نقد فیلم گلادیاتور ۲ ( Gladiator II ) و نمرات آن
- تغییر شگفت انگیز چهره بازیگر سریال تلویزیونی «لحظه گرگ و میش» در فرانسه (عکس)
- رخنمایی بهنوش طباطبایی با تمی متفاوت (عکس)
- چکامه چمن ماه در ایران؛ بازیگر معروف جم تی به ایران برگشت
- مهراوه شریفی نیا و الناز ملک در پشت صحنه زخم کاری در استانبول / عکس
نقد و بررسی فیلم فوق العاده شرور ، به طرز شوکه کننده ای شیطانی و پست / تد باندي واقعی کیست؟
نواندیش / ویکی پدیا / فرهنگ امروز: فیلم فوقالعاده شرور، به طرز وحشتناکی شیطانی و پست یا فوق العاده شرور به طرز شوکه کننده ای شیطانی و پست (Extremely Wicked, Shockingly Evil and Vile) یک فیلم زندگینامهای جنایی محصول سال ۲۰۱۹ ایالات متحده است.
این فیلم به کارگردانی جو برلینگر است و فیلمنامهٔ آن توسط مایکل ورلی، بر اساس خاطرات دوستدختر سابق تد باندی، الیزابت کنگل، «شاهزاده فانتوم: زندگی من با تد باندی» نوشته شده است.
عنوان فیلم اشاره به سخنان کورارت در قتل باندی دارد در حالی که او محکوم به مرگ است. نخستین نمایش این فیلم در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۹ و در جشنواره فیلم ساندنس بود، و سپس در ۳ مه ۲۰۱۹ توسط نتفلیکس منتشر شد. فیلم با واکنش متوسطی از سوی منتقدان همراه بود، هرچند عملکرد افران مورد ستایش قرار گرفت.
بازیگران
زک افران در نقش تد باندی
لیلی کالینز در نقش لیز کندال
کایا اسکودلاریو در نقش کارول آن بوون
جفری داناوان در نقش جان اوکانلل
آنجلا سارافیان در نقش جوانا
دیلن بیکر در نقش دیوید یوکوم
برایان گراتی در نقش دن دود
تری کینی در نقش مایک فیشر
هالی جوئل آزمنت در نقش جری تامپسون
جیمز هتفیلد در نقش باب هیوارد
گریس ویکتوریا کاکس در نقش کارول دارونچ
جیم پارسونز در نقش لری سیمپسون
جان مالکوویچ در نقش ادوارد کوارت
جاستین مک کامبس در نقش جیم دوماس
فربه شفرد در نقش لوئیز باندی، مادر تد
داستان کامل فیلم (خطر لو رفتن فیلم)
1969 سیاتل، تد باندی، دانشجوی حقوق، با لیز کندال، منشی و مادری مجرد، آشنا میشود. آن دو شروع به قرار گذاشتن میکنند و تد به لیز کمک میکند دخترش، مولی، را بزرگ کند.
در 1974 خبرها حاکی از قتل چند زن جوان است، از جمله دو زن که در روز روشن و کنار دریاچه سامامیش ناپدید شدهاند. مردی ادعا میکند تد را دیده است که از چند زن جوان برای بردن بار به قایقش کمک خواسته است. با تحقیقات پلیس و پیگیری صدها تماس تلفنی سرانجام تد در 1975 دستگیر میشود.
در اداره پلیس و در صف متهمان، کارول دارنوچ که از دست مهاجمی فرار کرده بود، ادعا میکند تد همان کسی است که او را دزدیده و تهدید به مرگ کرده بود. تد با وثیقه آزاد میشود و به خانه نزد لیز برمیگردد. به نوشته نواندیش، لیز از چیزهایی که در روزنامهها درباره تد خوانده است، خیلی ناراحت است. تد به لیز توضیح میدهد که چون کارول قبلا عکس او را دیده، او را شناسایی کرده است و قیافه او برای کارول آشنا به نظر آمده است. بعد از چهار روز محاکمه تد به جرم آدمربایی گناهکار شناخته میشود و به حداقل یک سال تا حداکثر 15 سال حبس در زندان ایالتی یوتا محکوم میشود.
چند هفته بعد مقامات کلورادو تد را قاتل کارین کمپل میدانند و او در 1977 به اسپن، کلورادو منتقل میشود. لیز نمیتواند گناهکار بودن تد را قبول کند و تاب شرایط را نمیآورد و شروع به مصرف الکل میکند. تد پیش از اجرای حکم اعدامش در دادگاه پیتکین کانتی فرار میکند و به کوه میزند، اما بعد از شش روز دستگیر میشود.
لیز به ملاقات تد میرود و رابطهاش را با او تمام میکند. تد با بریدن سقف سلول بار دیگر فرار میکند. دو زن در کلوب بانوان فلوریدا به قتل میرسند و در پی آن حملات بیشتری صورت میگیرد. تد بعد از اینکه دستگیر میشود، سعی میکند با لیز تماس بگیرد، اما او گوشی را به روی تد قطع میکند. تد نیز شروع به تعقیب زنانی میکند که جذب او شده بودند و حتی نسبت به او ادعای عشق داشتند. تد به ملاقات دوست قدیمیاش کارول آن بون نیز رفته بود. کارول مطمئن بود تد بیگناه است و به فلوریدا میآید تا به او نزدیکتر باشد.
پیش از محاکمه به تد پیشنهاد میشود با ادعای گناهکار بودن در قتل لیزا لوی و مارگارت بومن و کیمبرلی لیچ ۱۲ ساله به جای حکم اعدام محکوم به 75 سال زندان شود. تد معامله را قبول نمیکند. تد و کارول به هم نزدیکتر میشوند و او مرتب به ملاقات تد میآید. اما تد همچنان سعی دارد با لیز تماس بگیرد. لیز محاکمه او را از تلویزیون پیگیری میکند و از اینکه در 1975 نام تد را به مقامات سیاتل داده بود، احساس گناه میکند. کمی بعد تد به کارول پیشنهاد ازدواج میدهد و آن دو ازدواج میکنند.
با کشف شواهد فیزیکی جدی مبنی بر مطابقت جای گاز روی بدن لیزا لوی با روکش دندان تد، هیئت ژوری تد را قاتل آن سه نفر میشناسد. ادوارد کوآرت، قاضی دادگاه، نیز تد را به اعدام با صندلی برقی محکوم میکند.
۱۰ سال بعد لیز نامهای از تد دریافت میکند و به ملاقات او میرود. لیز از تد میخواهد حقیقت را بگوید، اما تد باز هم همه چیز را انکار میکند. تد در 1989 در سن 42 سالگی اعدام میشود. تد یک روز پیش از اعدام به ۳۰ فقره قتل اعتراف میکند. خاکستر تد بانتی در کوههای کاسکاد، جایی که که قربانیان زیادی را در آنجا دفن کرده بود، پخش میشود.
نقد فیلم
فیلم «فوقالعاده شرور، به طرز وحشتناکی شیطانی و پست» با محور قرار دادن زندگی عاشقانه تد باندی، قاتل سریالی کاریزماتیک دهه 1970 با پارتنرش الیزابت کلاپفر، سعی دارد به یک تریلر رمانتیک آرام و بیدردسر بدل شود و از حوادث مهم زندگی یک قاتل سریالی به شکلی سطحی و شتابزده عبور میکند. ساختار محتوایی و فرمیک فیلم در میان تریلر جنایی و درام عاشقانه معلق است و نمیتواند مخاطب را درگیر کند.
در فیلم مستند موفق و تکاندهنده Conversations with a Killer: The Ted Bundy Tapes و بر اساس زندگینامههایی که از زندگی باندی نگاشته شده است، با شخصیتی بیمار دچار اختلال محوری ضداجتماعی، دوقطبی و بر طبق شواهدی حتی دچار اختلال تجزیه هویت مواجهیم که به نحوی مستدل مخاطب را با حقیقت درونی تد باندی آشنا میکند و زوایای تاریک شخصیتش را آشکار میکند؛ در حالی که در فیلمِ «فوقالعاده شرور...» با شخصیتپردازی الکنی مواجهیم که در آن فیلمساز برای نمایاندن رویدادها و اجرای شخصیت از میان ابعاد گسترده شخصیت چندبعدی باندی به عنوان یک قاتل سریالی مخوف، تنها به برههای میپردازد که او بعد از دستگیر شدن اتفاقی توسط پلیس راهنمایی و رانندگی و در ادامه، باز شدن پروندههای آدمربایی و قتل به زندان میافتد. ادامه ماجراهای فیلم تماما در لوکیشنهای محدود زندان و دادگاه و با اتکای فیلمساز بر انکار دایم شخصیت باندی مبنی بر عدم انجام جنایات شکل میگیرد.
شخصیتپردازی الکن در فیلم «فوقالعاده شرور...» درست از نقطهای آغاز میشود که فیلمساز به جای پرداخت صحیح لایههای درونی شخصیت تد باندی، از مکانیزم دفاعی انکار که قصد دارد به نوعی تعلیق دست یابد استفاده میکند؛ پس به این ترتیب هیچ چالش، کشمکش و دیالوگی شکل نمیگیرد و به ساختار پوشالی و منفعل درام در دام کلیشههایی چون باور به امید داشتن قاتل، رمان پاپیون و ترس حیوانات درنده از قاتلین بالفطره میانجامد.
ما در هیچ سکانسی با گذشته تد باندی (گذشته نابهسامان و پرتنش و گذشته مثبت و رشدیافتهاش) مواجه نمیشویم و از شخصیت و انگیزههایش بیخبریم، پس نمیتوانیم با شخصیت همذاتپنداری کنیم و همراهش شویم. جز چند سکانس سطحی که تد را در حال آشپزی برای الیزابت نشان میدهد، هیچ تصویر دیگری برای ساخت یک شخصیت مثبت و عاشق در فیلم دیده نمیشود در حالی که از نگاه باندی، عشق ماهیتی دوسویه حاکی از مهری سرشار و عذاب وجدان به همراه دارد. وی در اعترافاتش به این موضوع اشاره میکند که برای فرار از عذاب وجدان و پنهان کردن شخصیت واقعیاش، ساعتهای متمادی و به طور مداوم در خانه مشغول به کار میشده و در آن رابطه عاشقانه نیز که رابطهای امن و روشن بوده، احساس شکست و سرخوردگی مفرط داشته است. یک مینی داستان تمام و کمال در این اعتراف کوتاه باندی نهفته است که میتوان هر دو شخصیت روشن و پلید وی را به عنوان قاتلی مخوف و کاریزماتیک در یک درام عاشقانه تاریک پروراند و ابعاد مختلف شخصیت را پرورش داد.
عامل مهم دیگری که هم در فیلم مستند باندی و هم در زندگینامهها به آن اشاره شده است، عشق سرشار باندی به الیزابت است به شکلی که وی هرگز نمیتواند این شور درونی فزاینده را به شکلی عینی به الیزابت نشان دهد و از این ناتوانی منفعل کننده، مدام در حال عذاب و شکنجهای درونی است. این موضوعی کلیدی در شکلگیری شخصیت رمانتیک یک قاتل سریالی است که اتفاقا به شکل فاجعهباری زنستیز است و تمام قربانیانش زنان جوان 15 تا 22 سالهاند؛ یک عشق سرشار با ابعادی معیوب که بعدی روانی و اختلالآمیز دارد و شخصیت ویران و تهی باندی را برجسته میکند. درونمایهای کلیدی که در فیلم «فوقالعاده شرور...» در روند پرشتاب محاکمههای پرداخت نشده و سطحی تد باندی در دادگاههای ایالتی امریکا جا میماند. موضوع دیگر، ماهیت مخرب و الکن عشق از دیدگاه باندی است که با اینکه هرگز به آن اعتراف نمیکند اما در سیر قتلهای زنجیرهای و ارتباطاتش با زنان نامحدود و ثابت زندگیاش مشهود است.
عشق به زنان و حتی در شکل متعالیاش که در عشق به الیزابت جلوهگر میشود، هرگز نقشی حیاتی و زندگیساز در زندگی وی ایفا نمیکند که اگر چنین بود برای وی نجاتبخش، رستگاریدهنده و تطهیرکننده بود؛ پس حسی متضاد در مفهوم عشق نهفته است که در نهایت او را به سمت هجو این مفهوم و نیستی محض میکشاند. در نتیجه دستمایه قرار دادن مفهوم عشق در زندگی باندی، راهکار مناسبی برای پرداخت به زندگی این قاتل سریالی به نظر نمیرسد؛ مگر آنکه به هر دو روی تاریک و روشن شخصیت باندی با تکیه بر شخصیت پلیدش پرداخته شود. در اعترافاتی که تد در قالب سوم شخص برای خبرنگار (استفان میچاد) انجام میدهد، به یکی از قتلهایش اشاره میکند که در آن دختری را با چاقو تهدید میکند، او را در آستانه خفگی و بیهوشی قرار میدهد و بعد از تخلیه انحرافات جنسیاش، او را میکشد.
استفان در پایان روایت این داستان واقعی، اضافه میکند، چشمان تد که همیشه رنگی آبی و آرام داشت، ناگهان به سیاهی میگراید. پلیدی، درندهخویی، شیطانصفتی و از همه مهمتر ناامیدی و تهی بودن شخصیت، برخلاف تد باندی فیلم فوقالعاده شرور... که اصرار دارد شخصیتی امیدوار، پرانرژی و متکی به نفس نشان داده شود، در این داستان کوتاهِ دراماتیزه شده، به قدری واقعی و اثرگذار است که تماشاگر را ناخودآگاه منقلب و تحتتأثیر قرار میدهد. نوع صدا و ارتعاشات کلامی تد باندی در صداهای ضبط شده واقعی نیز نوسانات روحی-روانی وی را به خصوص بعد از شکستهایش در دادگاهها و زمانهایی که در بند اعدامیها به سر میبرد به خوبی نمایان میکند که شدت ناامیدی در شخصیت را نشانه میرود. موضوعی که هرگز در فیلم فوقالعاده شرور... به آن پرداخت نشده است و هرگز یک تد باندی ناامید، سرخورده و درگیر مشکلات عمده شخصیتیاش دیده نمیشود.
بند اعدامیهای در مستند گفتوگو با تد باندی، به مثابه لوکیشنی پرداخت و عرضه میشود که حس تاریک ناامیدی در ابعاد گسترده و ویرانگرش از درون قاب، خارج و به فضای شخصی تماشاگر نشت میکند و به آرامی در ابعاد فضای خصوصیاش نفوذ و او را درگیر میکند. در جریان اعترافات سوم شخص و اعترافات حقیقی تد باندی که از رابطهاش با پورنوگرافی، عقاید نامتعارفش درباره گناه و لذت از ارتکاب به قتل و عدم پشیمانی و رضایت وی از کشتارها میگوید، فضا و حس مرموزی در فیلم تولید میشود که مخاطب را ناخودآگاه در جایگاه قاتل قرار میدهد تا برای لحظاتی با ورود به شخصیتی مخوف و پلید که از قضا کاریزماتیک نیز هست، پیچیدگیهای شخصیت انسان را تجربه کند. انسانی که روانشناس، فعال سیاسی، مددکار اجتماعی و وکیل، آرام و درونگرا، مذهبی و حتی شهروندی مورد تایید است اما در عین حال او همان بیمار سادیسمی مغموم است که با حس مداوم طردشدگی، سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس درگیر است و مبتلا به Pedophilia، Necrophilia و دریدن قربانیان با دندان است. در سکانس پایانی فیلم که به اعتراف نهایی در حضور الیزابت میانجامد، با بازی سرد و درک نشده زک افران از شخصیت سقوط کرده تد باندی مواجهیم که سعی دارد به شکلی کلیشهای، نمونهای نخ نما شده از قاتلین سریالی ارایه دهد و حتی با ایدههای کارگردانی دم دستی فیلمساز نیز میزانسن شکل گرفته تبدیل به فرم نمیشود.
تئودور رابرت باندی (Theodore Robert "Ted" Bundy) یک قاتل زنجیرهای آمریکایی بود که در دهه ۱۹۷۰ و احتمالاً قبل از آن، زنان جوان بسیاری را ربود و به آن ها تجاوز کرد و به قتلشان رساند. پس از بیش از یک دهه انکار، او به ۳۰ قتل انجام شده در هفت ایالت بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸، اعتراف کرد. مجموع قربانیان واقعی او ناشناخته است و احتمالاً بسیار بیشتر است. طبق بررسیها، ۱۵۰ قتل به او نسبت داده شده است.
در سال ۲۰۱۹، فیلمی به کارگردانی جو برلینگر و بازیگری زک افران در نقش باندی تد به نام فوقالعاده شرور، به طرز وحشتناکی شیطانی و پست و در سال ۲۰۲۱، فیلمی به کارگردانی امبر سیلی و بازیگری لوک کیربی در نقش تد باندی و الایجا وود در نقش بیل هاگمایر به نام خدانشناس اکران شده است.
او یک قاتل زنجیره ای و متجاوز، آدم ربا، دزد و مرده باز بود که در دهه ۱۹۷۰، به دهها زن حمله کرد و تعداد زیادی از آنها را به قتل رساند. احتمال میرود جنایات او حتی پیش از این تاریخ آغاز شده باشد.
پس از بیش از یک دهه انکار او تنها اندکی پیش از اجرای حکم اعدامش به قتل بیش از ۳۰ زن جوان بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸، اعتراف کرد. تعداد واقعی قتلهای انجام شده توسط او کاملاً مشخص نیست.
باندی خوش قیافه و دارای شخصیتی کاریزماتیک توصیف شده، این دو مشخصه به او در جلب اعتماد قربانیانش کمک میکرد. در موارد بسیاری او در مکانهای عمومی در قالب کسی که آسیب دیده یا معلولیت دارد به زنان نزدیک میشد و از آنها برای انجام کاری کمک میخواست (مثلاً برای حمل چند کتاب) او از این حربه برای کشاندن آنها به یک مکان خلوت استفاده میکرد. در مواردی نیز او در قالب پلیس یا مأمور آتشنشانی ظاهر میشد و از قدرت قانونی جعلیش برای همراه کردن قربانی استفاده میکرد. بعضی موارد او بارها به محل انجام جنایت باز میگشت و هر بار ساعتها به آراستن جسد و معاشقه با آن مشغول میشد. این ملاقات با اجسادِ در حال پوسیدن تا زمانی ادامه مییافت که تعفن جسد یا حمله حیوانات وحشی نزدیکی بیشتر با آن را غیرممکن میساخت. او حداقل ۱۲ قربانی را سر بریده بود و در مواردی سر بریده را برای مدتی به عنوان یادگاری در آپارتمانش نگه داشته بود. در موارد معدودی باندی نیمه شب به خانه قربانی وارد میشد و با ضربههای کشنده زنان را در خواب میکشت.
باندی که در آغاز با اتهام اقدام به حمله و آدم ربایی در سال ۱۹۷۵، رو به رو شده بود، به تدریج با لیست طولانی تری از قتلهایی مربوط دانسته شد که در چندین ایالت اتفاق افتاده بودند. در مواجهه با اتهام قتل در کلرادو، باندی دو فرار استادانه طرح کرد و به حملههای بیشتری دست زد، قبل از دستگیری نهایی در فلوریدا در ۱۹۷۸، باندی سه قتل آخرش را نیز مرتکب شده بود. برای سه قتل ثابت شده در فلوریدا، باندی در دو محاکمه جداگانه به سه بار اعدام محکوم شد.
تد باندی در ژانویه ۱۹۸۹، در زندان ریفورد فلوریدا با صندلی الکتریکی اعدام شد. `آن رول` زندگینامه نویس، او را سادخویی جامعه ستیز توصیف میکند که از رنج دیگران و کنترلی که تا حد مرگ و حتی پس از آن بر قربانیانش داشت لذت میبرد. پولی نلسون یکی از وکلای او، باندی را شیطانی بدون قلب معرفی میکند.
تد باندی دارای لیسانس روانشناسی و فوق لیسانس حقوق بود .