- افشاگری جدید از ضربات سنگین ایران به اسرائیل
- دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر: به نام وفاق بیحجابی، رقص و مشروب در حال اجراست !
- بیانیه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی درباره توافق ایران و آژانس/ دفاع از وزیر خارجه و توافق
- بررسی عدم حضور ایران در رایگیری قطعنامه راهحل دوکشوری در سازمان ملل؛ چرایی و راهکار / نظرات ابراهیم اصغرزاده و مهدی ذاکریان
- ادعای فارس: رقص و مشروب، کافه کاریز را به تعطیلی کشاند + عکس
- پاسخ جواد امام: خاتمی در انتخاب وزرا و معاون اول دولت پزشکیان نقش داشت!؟
- واکنش سفیر ایران در مسکو به ماجرای «تماس نتانیاهو قبل از جنگ با پوتین و بیان پایان کار جمهوری اسلامی»
- نه حکومت تحویلشان میگیرد و نه مردم؛ حنای تندروها دیگر رنگی ندارد
- نامه عجیب احمدی نژاد به رییس کل بانک مرکزی: به بابک زنجانی پول بدهید وگرنه برکنار می شوید
- حقیقت تلخی که پزشکیان اعتراف کرد؛ آش چنان شور شده که داد آشپز را هم درآورده!
خاطرات ناصرالدینشاه از دختر «بسیار بسیار بسیار» خوشگل آمریکایی!

فرادید نوشت: ناصرالدینشاه در خاطره روز شنبه چهارم خرداد سال ۱۲۵۷ به حضورش در کشور روسیه و شهر سنپطرزبورگ پرداخته و در بین بازدیدهای روزانهاش به تماشای یک سیرک نیز رفته است.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات یک روز از سفر دوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
حاضر شدیم برای رفتن به میدان مشق . . . در کوچهها جمعیت زیادی بود تا رسیدیم به میدان . . . زنهای ولیعهد و پسرهای امپراطور و شاهزاده خانمها نشسته بودند . . . قمزوف که بسیار بد فارسی حرف میزند و دهنش بوی متعفن میدهد حاضر بود . . . قشون مشق حرکت کرده از جلو چادر گذشتند . . . روی هم رفته قشونی بود بسیار منظم و خوب . . . خلاصه بعد از اتمام برخاسته سوار کالسکه شده رفتم خانه . . .
باز سوار کالسکه شده به سیرک رفتم . . . عجب سیرکی ساختهاند، تازه امسال ساخته شده است، چند نفر ایتالیایی و انگلیسی و غیره شریک شده ساختهاند، مثل سیرک پاریس بلکه بهتر . . . بازیهای عجیب از حرکات اسبها و الواط که معلق میزدند و پشتکهای غریب که عقل حیران میماند. اسبها را طوری رام و مطیع کردهاند که در حقیقت زبان میفهمیدند، انواع و اقسام میدوند، میایستند، دست بالا میکنند، زانو زمین زده سلام میکنند . . .
یک دختر ینگهدنیایی [آمریکایی] بسیار بسیار بسیار خوشگلی که جزو سیرک است روی سیم تلگراف که مثل بندبازی ساخته بودند راه میرفت، بی امداد لنگر و غیره، خیلی عجیب بود و خیلی خوشگل و خوشاندام. همهچیزتمام بود. امپراطور و سایرین آب دهنشان رفته بود. بعد آمد پایین گلوله بازی میکرد، یعنی چهار پنج گلوله به قدر نارنج را روی دست هوا میانداخت میگرفت و سه بطری شیشه را هوا میانداخت میگرفت. بعد بازیهای دیگر درآوردند. خیلی کامل. بعد از اتمام رفتیم منزل خوابیدیم.