- انتقاد تلویحی محسنی اژه ای از حکم اعدام توماج صالحی و تاکید بر مسکن معلمان
- واکنش به اظهارات مهدی نصیری در بی بی سی درباره «از تاجزاده تا شاهزاده»
- عذرخواهی ناشر هندی بابت اقدام توهین آمیز به امام خمینی (ره)
- جمهوری آذربایجان اموال دولت ایران را مصادره کرد!
- متلک مقام دولتی به انتقاد میرسلیم
- آیت الله نوری همدانی: آغاز برنامه «طرح نور» مبارک است / درباره حجاب به شدت حساس هستیم
- انتظار رئیسی از معلمان
- ۴ سوژه پیشنهادی به دولت که میخواهد از خدماتش فیلم و سریال بسازد: از ماجرای آقای صدیقی، تا فساد چای دبش!
- کیهان: ما محترمانه حجاب سر زنان می کنیم اما رضا شاه با ضرب و شتم حجابشان را برمی داشت
فرادید نوشت: ناصرالدینشاه در خاطره روز شنبه چهارم خرداد سال ۱۲۵۷ به حضورش در کشور روسیه و شهر سنپطرزبورگ پرداخته و در بین بازدیدهای روزانهاش به تماشای یک سیرک نیز رفته است.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات یک روز از سفر دوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
حاضر شدیم برای رفتن به میدان مشق . . . در کوچهها جمعیت زیادی بود تا رسیدیم به میدان . . . زنهای ولیعهد و پسرهای امپراطور و شاهزاده خانمها نشسته بودند . . . قمزوف که بسیار بد فارسی حرف میزند و دهنش بوی متعفن میدهد حاضر بود . . . قشون مشق حرکت کرده از جلو چادر گذشتند . . . روی هم رفته قشونی بود بسیار منظم و خوب . . . خلاصه بعد از اتمام برخاسته سوار کالسکه شده رفتم خانه . . .
باز سوار کالسکه شده به سیرک رفتم . . . عجب سیرکی ساختهاند، تازه امسال ساخته شده است، چند نفر ایتالیایی و انگلیسی و غیره شریک شده ساختهاند، مثل سیرک پاریس بلکه بهتر . . . بازیهای عجیب از حرکات اسبها و الواط که معلق میزدند و پشتکهای غریب که عقل حیران میماند. اسبها را طوری رام و مطیع کردهاند که در حقیقت زبان میفهمیدند، انواع و اقسام میدوند، میایستند، دست بالا میکنند، زانو زمین زده سلام میکنند . . .
یک دختر ینگهدنیایی [آمریکایی] بسیار بسیار بسیار خوشگلی که جزو سیرک است روی سیم تلگراف که مثل بندبازی ساخته بودند راه میرفت، بی امداد لنگر و غیره، خیلی عجیب بود و خیلی خوشگل و خوشاندام. همهچیزتمام بود. امپراطور و سایرین آب دهنشان رفته بود. بعد آمد پایین گلوله بازی میکرد، یعنی چهار پنج گلوله به قدر نارنج را روی دست هوا میانداخت میگرفت و سه بطری شیشه را هوا میانداخت میگرفت. بعد بازیهای دیگر درآوردند. خیلی کامل. بعد از اتمام رفتیم منزل خوابیدیم.