- پیشنهاد رسمی آمریکا به ایران: توقف غنیسازی و شرکت در کنسرسیوم هستهای +جزئیات
- سید حسن خمینی: امیدوارم روزهای آینده روزهای گشایش برای کشور باشد
- جنگنده نسل ششم چیست؟ / از آمریکا تا چین و اروپا همه دنبال این سلاح هستند
- واکنش منفی ایران به پیشنهاد مکتوب آمریکا: منصفانه نیست
- امتیاز بزرگ پزشکیان از نظر موسوی لاری
- عصبانیت شدید کیهان از مذاکرات: این سیرک را تمام کنید!
- تصاویر جنجالی سووشون در فیلم صیاد هم بود، پس چرا توقیف نشد!؟ (عکس)
- وال استریت ژورنال: آمریکا اعمال تحریمهای جدید را علیه تهران تعلیق کرد
- نظر کیهان درباره اظهارات شیخ غلامرضا قاسمیان تغییر کرد
- چهره جدید بابک زنجانی پس از آزادی (عکس)
خاطرات ناصرالدینشاه از دختر «بسیار بسیار بسیار» خوشگل آمریکایی!

فرادید نوشت: ناصرالدینشاه در خاطره روز شنبه چهارم خرداد سال ۱۲۵۷ به حضورش در کشور روسیه و شهر سنپطرزبورگ پرداخته و در بین بازدیدهای روزانهاش به تماشای یک سیرک نیز رفته است.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات یک روز از سفر دوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
حاضر شدیم برای رفتن به میدان مشق . . . در کوچهها جمعیت زیادی بود تا رسیدیم به میدان . . . زنهای ولیعهد و پسرهای امپراطور و شاهزاده خانمها نشسته بودند . . . قمزوف که بسیار بد فارسی حرف میزند و دهنش بوی متعفن میدهد حاضر بود . . . قشون مشق حرکت کرده از جلو چادر گذشتند . . . روی هم رفته قشونی بود بسیار منظم و خوب . . . خلاصه بعد از اتمام برخاسته سوار کالسکه شده رفتم خانه . . .
باز سوار کالسکه شده به سیرک رفتم . . . عجب سیرکی ساختهاند، تازه امسال ساخته شده است، چند نفر ایتالیایی و انگلیسی و غیره شریک شده ساختهاند، مثل سیرک پاریس بلکه بهتر . . . بازیهای عجیب از حرکات اسبها و الواط که معلق میزدند و پشتکهای غریب که عقل حیران میماند. اسبها را طوری رام و مطیع کردهاند که در حقیقت زبان میفهمیدند، انواع و اقسام میدوند، میایستند، دست بالا میکنند، زانو زمین زده سلام میکنند . . .
یک دختر ینگهدنیایی [آمریکایی] بسیار بسیار بسیار خوشگلی که جزو سیرک است روی سیم تلگراف که مثل بندبازی ساخته بودند راه میرفت، بی امداد لنگر و غیره، خیلی عجیب بود و خیلی خوشگل و خوشاندام. همهچیزتمام بود. امپراطور و سایرین آب دهنشان رفته بود. بعد آمد پایین گلوله بازی میکرد، یعنی چهار پنج گلوله به قدر نارنج را روی دست هوا میانداخت میگرفت و سه بطری شیشه را هوا میانداخت میگرفت. بعد بازیهای دیگر درآوردند. خیلی کامل. بعد از اتمام رفتیم منزل خوابیدیم.