- محاکمه پسر ۲۱ساله به اتهام قتل دختر ۱۶ ساله: تحقیرم کرد، او را کشتم
- روایت قتل هولناک زهرا میرزایی از زبان خانواده اش
- جزئیات تکان دهنده مرگ غیرمنتظره ۷ نفر در حادثه چاه کوهدشت
- نجات ۱۳۰ نفر از آتشسوزی سحرگاهی در هتل خیابان مفتح
- سقوط اعضاى يك خانواده درون چاه در لرستان/۷ نفر جان باختند
- راز قتل استاد دانشگاه در ارتفاعات کوهستانی تهران
- حکم اعدام قاتل نیان دختربچه بوکانی قطعی شد
- آتش سوزی در شهرک محمود آباد قم
- جزییات تصادف رائفیپور
- زمین لرزه در البرز؛ کرج زلزله آمد
تاملي جامعه شناختي در ماجراي قتل يك پزشك
دكتر محمد فاضلي*

در دو سه روز اخير جامعه پزشکي کشور واکنش هاي نسبتاً تندي نسبت به ماجراي قتل يک پزشک در اردبيل نشان داده اند. فضاي رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي هم به طور کم سابقه اي به تسخير واقعه درآمده است. اولين تحقيقات قضايي و پليسي حاکي از آن است که قتل اخير به لحاظ انگيزشي ماهيت شخصي داشته و خارج از چارچوب رابطه پزشک و بيماران رخ داده است. قتل، رخدادي تلخ است و بروز آن براي هر انساني با هر شغل و مشخصاتي، ناگوار و محکوم است، اما اين امر مانع از آن نمي شود که براي تحليلي جامعه شناختي از واکنش جامعه و بالاخص همکاران مقتول تلاش نکنيم.
اول؛ اين يک واقعيت تلخ است که بسياري از انسان ها به دليل شغل شان به قتل مي رسند. افسران پليس در درگيري با مجرمان، نظاميان هنگام انجام وظيفه در درگيري هاي نظامي، قضات به دليل تنش با متهمان يا شاکيان، مشاغلي همچون طلافروشان به دليل درگيري با دزدان در سرقت از اموال شان، استادان دانشگاه به دليل نارضايتي دانشجويان و... همگي مقتولاني هستند که به دليل شغل شان به قتل مي رسند. بنابراين کشته شدن به واسطه شغل، وضعيت خاصي نيست و اختصاص و انحصار به شغل و صنف ويژه اي مثل پزشکان ندارد. براي مثال اول آذرماه 1393 يک معلم فيزيک در بروجرد با ضربات چاقوي دانش آموز 15 ساله کشته شد.
دوم؛ امنيت شغلي ضرورت و پيش نياز فعاليت همه گروه ها است نه يک گروه اجتماعي خاص. اين گونه نيست که يک صنف به امنيت شغلي بيش از ديگران نياز داشته باشد. ممکن است استدلال شود که همراهان بيماران در شرايط عصبي مناسبي نيستند و از اين جهت پزشکان بيشتر در خطر هستند اما آيا مراجعه کنندگان به دادسراها و دادگاه ها کمتر از همراهان بيماران عصبي هستند و همين اندازه خطر کارکنان دادگستري ها را تهديد نمي کند؟ و در محيط هاي درماني، پرستاران به اندازه پزشکان در معرض خطر نيستند؟ به اين ترتيب به نظر مي رسد مطالبه امنيت صنفي، اختصاص به جامعه پزشکي ندارد. از سوي ديگر، آيا پزشکان نخبه تر از استادان دانشگاه قضات برجسته، کارآفرينان و کارخانه داران خلاق، مديران و سياستمداران کارآمد، يا معلمان مبرز هستند؟ حداقل تصور من اين است که پزشکان الزاماً از رتبه نخبگي فراتر از فيزيکدانان، کارآفريناني که ترکيبي پيچيده از کار، سرمايه و خلاقيت را براي خلق ثروت و قدرت فردي و ملي به کار مي گيرند، يا قضاتي که از پس پرونده هاي بزرگ برمي آيند برخوردار نيستند.
سوم؛ اگر مطالب فوق را کنار هم بگذاريم، با اين سوال مواجه مي شويم که بازتاب گسترده و واکنش هاي تند جامعه پزشکي کشور نسبت به قتل پزشک اردبيلي براي چيست يا نشان از چه چيزي دارد؟ به گمان من نفس حمايت پزشکان از تسريع در اجراي قانون در قبال واقعه مذکور و اعلام همدردي، عملي کاملاً انساني و قابل فهم و ستايش است اما در پس اين رخداد چيز ديگري را نيز مي توان مشاهده کرد.
1- حرفه پزشکي يکي از قدرتمندترين سازمان هاي دفاع از منافع حرفه اي را داراست. سازمان نظام پزشکي به دلايل مختلف احتمالاً قدرتمندترين سازمان براي دفاع از منافع حرفه اي در حيطه اختيارات خود است. اين سازمان بسرعت وارد عمل شده و به شکل نامشروط خواستار تضمين امنيت شغلي پزشکان شده است.
2- جامعه پزشکي آگاهانه يا ناآگاهانه وارد منازعه اي براي افزايش اقتدار و مشروعيت خود شده است. پزشکان در اين ماجرا و حتي با تاکيد بر واژگاني نظير «فجيع» و بدون توجه به اينکه شايد چيزي فراتر از مقولات پزشکي عامل قتل بوده باشد، اهميت شغل خود و مشروعيت جايگاه و اقتدار خود در جامعه را به رخ مي کشند.
اين دو نکته وجهي از وجوه حضور اجتماعي پزشکي در جامعه ايراني را آشکار مي سازد. پزشکان در حالي که شغلي در کنار ساير مشاغل هستند و کمابيش به اندازه ساير مشاغل از نخبگي و توان ذهني بهره دارند و در حالي که «انسان حرفه اي» هستند، مي کوشند تا از منظر «حرفه انساني» به مساله نزديک شوند و با افزودن بار احساسي و عاطفي رخداد واقع شده، موضوع اقتدار و مشروعيت را به سطحي ديگر بکشانند و به اين طريق وارد «سياست تمايز» مي شوند: پزشکي به مثابه حرفه اي برتر، انساني تر، شايسته احترام تر و مهم تر. مساله اين است که جامعه ايراني به شکل تبعيض آميزي اين اقتدار را براي پزشکان قائل شده است در حالي که ساير حرفه ها از آن بي بهره اند. استادان دانشگاه، کارفرمايان يا حتي پرستاران در فرآيندي اجتماعي - و نه برآمده از برتري هاي واقعي صنفي - از چنين حق و اقتداري محروم شده اند. قتل افراد کاري بسيار غير انساني و زشت است، اما نديدن فرآيندهاي آلوده به تبعيض نيز مي تواند قاتل جامعه باشد.
*ايران
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.