- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
- یک ایرانی همکار ایلان ماسک شد؛ محمودرضا بانکی کیست!؟
سیاست خارجی: تمایز میان آمریکا و بازیگران رده دوم سیستم
سایت انجمن مطالعات غرب آسیا - دکتر حسین دهشیار: فهم رفتار کشورها در تعاملات بین بازیگری و از سویی دیگر درک برداشت آنان از ماهیت توازن نیروها در سطح سیستم بین الملل نیازمند وقوف به تفاوت دولتها به عنوان مخربترین و تاثیرگذارترین در گستره جهانی میباشد. دولتهای رده اول سیستم متشکل از قدرتهای بزرگ هستند و دولتهای رده دوم سیستم در واقع قدرتهای متعارف باید در نظر گرفته شوند. پر واضح است که در هر رده، دولتها نسبت به یکدیگر از مرتبه متفاوتی برخوردار میگردند.
مهمترین وجه تمایز بازیگران در دو رده را باید در قلمرو سیاست خارجی ترسیم ساخت. در میان بازیگران رده اول سیستم بینالملل با در نظر گرفتن تمامی معیارهای مادی و معنایی محققا باید آمریکا را بهرهمند از شامخ ترین جایگاه در نظر گرفت. به ضرورت این جایگاه و مقام، سیاست خارجی آمریکا دارای ماهیت و ابعاد جهانی میباشد. در یک تعریف ساده و قابل درک این بدان معناست که آمریکا در قلمرو بین المللی دارای یک استراتژی کلان است که در بطن آن رفتارها و برداشتهای تصمیم گیرندگان شکل میگیرد و با توجه به این استراتژی است که سیاست خارجی آمریکا در رابطه با هر کشوری شاکله مییابد.
پیش فرضها، گزارهها، اصول و ارزشهای شکلدهنده استراتژی تعیین میکنند که آمریکا در رابطه با هر یک از کشورها جدا از اینکه آنان در چه جغرافیایی قرار دارند چه خط مشی ای را پی بگیرد. سیاست خارجی در رابطه با هر کشوری جدا از زمان و مکان ذیل استراتژی کلان تعریف میگردد. در زمان طراحی سیاست خارجی در خصوص هر کشوری، آمریکا در وهلهی اول استراتژی کلان را بر روی میز میگذارد و در مرحلهی بعد میگوید که در چارچوب أصول، مبانی و مفاهیم استراتژی کشوری که باید سیاست در رابطه با آن شکل بگیرد دشمن محسوب میگردد و یا این که دوست و یا رقیب است.
پس از این ارزیابی پر واضح است که سیاست خارجی متناسب قوام مییابد. بنابراین در سه مرحله متوالی به صحنه آمدن استراتژی، ترسیم قواعد آن و ارزیابی در چارچوب آن قواعد است که به صحنه آمدن سیاست خارجی را نظارهگر میگردیم. البته در دورهی هر رئیس جمهور با توجه به واقعیات حاکم در صحنه داخلی و خارجی این که چه بعدی از استراتژی تاکید گردد و چگونه استراتژی پیاده شود تفاوتهایی را ملاحظه میکنیم. در دوران جنگ سرد استراتژی کلان جلوگیری از گسترش کمونیسم به رهبری شوروی و بسط نفوذ جهانی قطب انقلاب جهانی بود. اگر سرزمینی کمونیسم را نفی میکرد دوست آمریکا قلمداد میشد و هر کشوری که در جبهه اقتصاد برنامه ریزی شده قرار میگرفت دشمن ترسیم میگشت.
هر پدیده و حادثهای که به تضعیف استراتژی کلان سد نفوذ اتحاد جماهیر شوروی میانجامید میبایستی با استفاده از تمامی ابزارها ممانعت گردد و هر پیامدی که جایگاه شوروی را به مخاطره میانداخت پرواضح است که تقویت میگردید. استراتژی کلان قطبنمای سیاست خارجی در گسترهی گیتی میباشد. این قطبنما تعیین میکند که چه سیاستی در قبال هر کشوری دنبال شود. امروزه سیاست آمریکا در رابطه با کشورهای جهان در قبال استراتژی کلان مبارزه با تروریسم و تداوم نظم آمریکایی ترسیم گشته است. کره شمالی که سیاست خود را در تعارض با چارچوب مفهوم استراتژی که در قالب اصول نظم هستند شکل داده از نظر آمریکا دشمن قلمداد میگردد. عربستان سعودی در جایگاه دوست و متحد تعریف میگردد چرا که استراتژی کلان آمریکا را در سطح کلی حمایت میکند.
پس سیاست خارجی آمریکا ماهیت جهانی دارد به این معنا که در چارچوب استراتژی کلان است که سیاستهای منطقهای ، همسایگی و دو جانبه هویت پیدا میکند. استراتژی کلان خیمهای است که در زیر آن سیاست خارجی آمریکا در خصوص تک تک کشورها جهت میگیرد. اما کشورهای رده دوم سیستم بین الملل دارای سیاست خارجی در ابعاد جهانی نیستند. این بازیگران در مورد هر کشوری سیاست خارجی خاصی را به صحنه میآورند. اینان چون ردهی دوم میباشند بر مبنای یک چارچوب تئوریک همهگیر تصمیم نمیگیرند به همین روی سیاست خارجی این بازیگران در رابطه با هر کشوری با توجه به ملاحظات داخلی آن مقطع زمانی و الزامات صاحبان قدرت و یا مجموعه حاکم شکل میگیرد. بدین جهت است که سیاستها مداوما در حال تغییر و تحول می باشد.
رهبران هم برای حفظ قدرت با توجه به شرایط در صورت اجبار به راحتی خط مشی خود را عوض میکنند و تغییرات ۱۸۰ درجهای را شکل میدهند. سیاست این بازیگران قابل پیشبینی نیست چرا که استراتژی کلانی وجود ندارد. اردوغان در مسیر توسعه طلبی منطقهای به جهت تفاوتهای ارزشی- مذهبی با عربستان سعودی این کشور را در جایگاه ضعیف ترجیح میدهد.
قتل خاشقچی به دستور بن سلمان که در سفارت این کشور در ترکیه حادث شد این فرصت طلایی را برای اردوغان فراهم آورد که خواهان اجرای قوانین بین المللی و مفاهیم حقوق بشر در خصوص عملکرد عربستان بشود و دست به مانور تبلیغاتی وسیع در رابطه بار فتار عربستان زد. اما با تغییر شرایط اقتصادی در ترکیه و ارتقای جایگاه عربستان، برای ترکیه واضح گشت که این مسیری که در رابطه با عربستان پی گرفته پیامدهای مطلوب را به صحنه نخواهد آورد. به همین روی رهبر ترکیه تقاضای سفر به ریاض را نمود و در ملاقات با بن سلمان خواهان بسط سرمایهگذاری عربستان در کشورش شد. برای کشورهای ردهی دوم جایگاه دوست و دشمن به راحتی قابل تغییر است چرا که نهادها اکثرا فرد محور هستند و به راحتی جذب قدرت سیاسی میگردند. پس جای تعجب ندارد که شاهد باشیم بشاراسد که منفور اتحادیهی عرب گشت و اخراج را پذیرفت دولتهای عرب منطقه با توجه به پیامدهای جنگ داخلی تصمیم گرفتند او را با آغوش باز بپذیرند واسد را در جلسات اتحادیه و رو در رو پذیرا شوند. استراتژی کلان وجود ندارد چرا که سیاست فرد محور است و به ضرورت فقدان استراتژی پر واضح میگردد که چرا میان سیاست خارجی آمریکا که محدوریت جهانی دارد و سیاست خارجی کشورهای رده دوم که همسایه محور و منطقهای است تمایز کاملا فاحش وجود دارد.